انتخاب‌های درست یا درست‌انتخاب‌کردن؟

پرده‌ی اول

تله‌وزیون تماشا می‌کنم. پسرخاله و برادرم هم همین نزدیک‌ها هستند. همین‌قدر می‌فهمم که تله‌وزیون در حال پخش یک مسابقه‌ی فوتبال است. چه مسابقه‌ای هست را نمی‌دانم. انگار سبز و قرمز هستند. آن‌گوشه‌ی تصویر نوشته «زنده». قبلا کلمه‌ی «تکرار» را هم همین گوشه دیده بودم. کسی نبود که تفاوت این دو را بپرسم.

پسرخاله و برادرم صحبت‌های فوتبالی می‌کنند. نمی‌دانم از چه می‌گویند. شاید دارند پُز چیزی را می‌دهند. انگار هردویشان روی موضوعی توافق دارند. پسرخاله رو می‌کند به من. از برادرم می‌پرسد:

- مرتضی استقلالیه یا پرسپولیسی؟ ‌[خنده‌ی تحقیر‌کننده‌ای روی لب‌های نیمه‌بازش هست. دلش می‌خواهد این بچه‌ی دبستانی از قُماش خودش نباشد. خودش جواب سوالش را می‌دهد]
- به قیافه‌ش که نمی‌خوره قرمز باشه. [بلافاصله پرسید]
- چطوری شیش‌تایی :)) ؟!! پایین جدول چه حالی می‌ده کوچولو؟!!

از بد روزگار برادرم هم پشت پسرخاله می‌ایستد. قهقه‌ها و حرف‌هایشان تیغ می‌زند به دلم. نمی‌خواهم تحقیر شوم. خشم، مچ‌های دستم را قفل کرده. تلاش مداومشان برای غرورآفرینی با هزینه‌ی تحقیر من تأمین می‌شد. نباید مثل موش‌مرده فقط به هردویشان زُل بزنم. دلم می‌خواهد جلوی این تهاجم را بگیرم. درست همین‌جاست که سبزها گُل می‌زنند. بلند می‌شوم. خوش‌حال هستم. حتی بیش‌تر از مستی قبل از گلِ آن‌ها! این‌بار قهقه‌ها برای من بودند که اوج می‌گرفتند. نمی‌فهمم چه می‌گویم. فقط دلم نمی‌خواست حرف‌های توهین‌آمیزشان بی‌جواب بماند. می‌توانم به هر دست‌آویزی برای انتقام‌گرفتن از آن دو چنگ بزنم.

- هیچی نیستید! هیچی! استقلال برنده‌ست. پرچم سبز بالاست.

[این داستان، روایتِ استقلالی شدنم بود. در زمانه‌ای که هنوز نمی‌دانستم، لباس استقلال آبی‌ست و نه سبز]

پرده‌ی دوم

به این پرسش پاسخ بدهید: نویسنده‌ی رمان لبه‌ی تیغ چه کسی است؟

الف) جلال آل احمد
ب) سامِرسِت موآم
ج) رضا امیرخانی
د) فيودور داستایفسکی

حالا سؤال قبل را به این صورت پاسخ بدهید. از گزینه‌ی الف، ۱۰-۲۰-۳۰-۴۰ کنید تا به ۱۰۰ برسید. می‌توانید از گوگل هم بپرسید. ممکن هم هست از قبل پاسخ را می‌دانید. در هر صورت گزینه‌ی مقصد، همان سامرست موآم است که جایگاه (ب) را اشغال کرده. فرقی ندارد که شما از قبل پاسخش را می‌دانستید یا با ۱۰-۲۰-۳۰-۴۰ به آن رسیده باشید. در هر صورت جوابتان همان است که از گوگل هم به دست می‌آید.

سوال را به شکل زیر عوض می‌کنم.
بزرگ‌ترین شهر نیجریه کجاست؟

الف) آبوجا
ب) آدیس آبابا
ج) لاگوس
د) کِیپ تاون

۱۰-۲۰-۳۰-۴۰ در مورد سؤال قبلی، گزینه‌ی درست را نشان داد. این بار هم امتحان کنید. آیا باز هم به گزینه‌ی درست می‌رسید؟ بزرگ‌ترین شهر نیجریه لاگوس است؛ در حالی‌که پایتخت آن آبوجاست. این‌بار روش قبلی شما را به پاسخ صحیح نمی‌رساند.

پرده‌ی آخر

بسیاری از ما در هر جایی که هستیم، با هر شخصیتی که پس از گذر سال‌ها برای‌مان باقی مانده است، راه‌های متفاوتی را آمده‌ایم. دلایل جداگانه‌ای برای انتخاب‌های‌مان داریم. اما ممکن است شباهت‌های زیادی به هم داشته باشیم. از کودکی تا بزرگ‌سالی با هر انتخابی که در سر چندراهی‌ها می‌کنیم، در واقع دستگاه انتخاب‌مان را نشان می‌دهیم. انتخاب طرفداری از یک باشگاه فوتبال، خرید لباس، غذایی که باید فردا درست کنیم و بسیاری دیگر از انتخاب‌های روزمره، به وسیله‌ی یک دستگاه انتخاب انجام می‌شود. این دستگاه انتخاب سالیان دراز با ما هست و با هر انتخاب دچار تغییر و تطور می‌شود. بعضی از ما آن را به تکامل می‌رسانیم و بعضی دیگر موجب تخریب و تضعیف آن می‌شویم.

من، اگر بخواهم آدم‌ها را دسته‌بندی کنم، بر اساس عقاید و تفکراتشان دسته‌بندی نمی‌کنم. با گزینه‌های انتخابی‌شان آن‌ها را در یک گروه قرار نمی‌دهم. بلکه بر اساس دلیلی که پشت آن انتخاب بوده است تقسیم‌بندی می‌کنم. هویت و ماهیت هر کس که او را از دیگران متمایز می‌کند، انگیزه و برهانی‌ست که برای هر گزینه دارد. در اکثر مواقع، شیوه‌ی انتخاب یک گزینه مهم‌تر از خود آن گزینه است.

بسیاری از انتخاب‌های ما ناشی از رفتار کودکانه در قبال موضع‌گیری‌های متعارض دیگران است. مثلا اگر پسرخاله و برادر من، استقلالی می‌بودند، من پرسپولیسی می‌شدم. این تاثیر از نظرات و جانب‌داری‌های دیگران عوام‌زدگی نام دارد. این عوام‌زدگی گاهی به‌صورت مخالفت با گروهی خودش را نشان می‌دهد و گاهی به‌شکل همرنگی با گروهی دیگر. زمانی که دلیلِ محکم و درون‌زایی برای انتخاب‌های‌مان نداشته باشیم، نباید به انتخاب‌های هرچند افتخارآمیز خود مغرور باشیم. این گزینه از ما برنخاسته که افتخارش برای ما باشد. وای اگر این انتخاب، خالی از پشتیبانی عقلی باشد. کسی که با ۱۰-۲۰-۳۰-۴۰ به گزینه‌ای می‌رسد، فقط تا زمانی پیروز است، که گزینه‌های درست در جایگاه (ب) نشسته باشند؛ و اگر این گزینه جابه‌جا شود، مسیر این شخص با کسی که با علم گزینه‌ی (ب) را برگزیده جدا می‌شود. در ابتدا انتخاب هردویشان یکی‌ست، اما چون علت انتخاب‌شان فرق دارد، دیگر انتخاب‌های یکسانی نخواهند داشت. پس نباید همراهی دو نفر را بلند مدت دانست، مگر شیوه‌ی انتخاب‌کردنشان مشابه باشد. و همچنین نباید دو نفر را بر اساس انتخاب‌هایشان بیگانه دانست، مگر این‌که شیوه‌ی انتخابشان با هم فاصله داشته باشد. چه بسا دوستانی که دشمن هم شدند، و چه بسیار دشمنانی که در آخر سر یک سفره نشستند.

اگر به صورت بلندمدت و عمیق‌تر نگاه کنیم،

علتِ با اخلاق‌بودن، مهم‌تر از اخلاقی زیستن است
علت کار کردن، مهم‌تر از کاسب بودن است
علت با حجاب‌بودن، مهم‌تر از چادری بودن است
علت مسلمان بودن، مهم‌تر از مسلمانی است

منظور من این نیست که با اخلاق بودن مهم نیست، بلکه مهم‌تر، این است که بدانیم چرا با اخلاق هستیم؟ بیش‌تر از این‌که به مسلمان‌بودن‌مان ببالیم، باید به این فکر کنیم که چرا مسلمانیم. شاید یک کافر، تلاش بیش‌تری برای یافتن حقیقت کرده باشد!

علت انتخاب می‌تواند، گزینه‌های انتخابی را در دراز مدت تغییر دهد. پس باید آدم‌ها را در بلندمدت ارزیابی کنیم و نه کوتاه‌مدت. این کار با بررسی علت انتخاب‌هایشان روشن می‌شود. دیگران را باید با شیوه‌ای که به حقیقت نزدیک می‌شوند محک زد؛ و نه ایستگاهی که به گمانِ حقیقت، موقتا در آن رحل اقامت انداخته‌اند.

یا حق!


پ.ن

آیت‌الله سیدکمال حیدری، نظری دارد که می‌گوید: هر کسی که با عقلش به نتیجه‌ای برسد، حتی غیر از اسلام، می‌تواند مورد پاداش خداوند قرار بگیرد؛ و خداوند با دلیل انسان‌ها را بازخواست می‌کند و نه فقط خود گزینه‌ی انتخابی. یعنی اگر کسی با عقل و تحقیق فهمید که بودائیت، حق است و بودایی نشود شاید مواخذه شود.

در این کلیپ، توجیهات ایشان را می‌شنویم:

https://www.aparat.com/v/7ns1y

نوشته‌های قبلی من:

https://virgool.io/@mym/%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%B9-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%81%D9%85-a5wtvahallag
https://virgool.io/@mym/%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%DA%A9%D9%8F%D8%B4%DB%8C%D9%85-vzccshhnmgzn
https://virgool.io/@mym/%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA%D9%90-%D8%A7%D9%8E%D9%BE%D9%84-iphone-x-akeejkahnn9c