شرمندهٔ جانان ز گرانجانیِ خویشم
هنر بدون تلهویزیون زیستن
تا ۱۷ سالگی، تلهویزیون تقریباً جزئی از بدنم بود. همهجوره به آن متصل بودم و زمان بدون حضور آن نمیگذشت. از چرخیدن در تلهتکست که در آن موقع خفنترین امکانات موجود و دمدستیام بود گرفته تا تماشای تمام بازیهای فوتبالی که از آنتن صداسیما به خانههای ما ارسال میشد، خورهی وقتم بود. شبکهی فرهیختگان هم از دست من راه فرار نداشت. تلهتئاترهای شبکه چهار و سخنرانیهای شیرین استاد الهی قمشهای هم گوشهای دیگر از برنامهی روزانهام را پر میکردند.
منبع اطلاعرسانی پخش برنامههای صداسیما در خاندانِ ما، من بودم. اگر کسی میخواست بداند فلان سریال قسمت چندم است یا چه اتفاقاتی را از سر گذرانده، نشانی من را میجُست. شاید خودم آنها را دنبال نمیکردم، اما اطلاعات تمام و کمالشان را داشتم و در اختیار دیگران قرار میدادم.
از صبح که برنامههای صبحگاهی شروع میشد تا شب که در سکوت نیمهشب، رادیو هفت حسن ختام روزمان میشد، تلهویزون همراه و رفیق من بود. حتی یکی از کاردستیهای جالب آن دوران برای من، ساختن تلهویزیون نواری بود. مواد سازندهاش یک جعبهی کارتونی، دو عدد لولهی خودکار و یک نوار کاغذی بود که بر روی آن عکس و نقاشی وجود داشت. خلاصه که همهجوره با تلهویزیون یکی شده بودم.
سال کنکور، توفیقی اجباری پیش آمد تا کمتر با جناب تلهویزیون مراوده داشته باشم. مثلاً دیگر لیگ ایتالیا و آلمان را دنبال نمیکردم. به همان لیگ انگلیس و اسپانیا بسنده میکردم. زمانِ مطالعهی من شبها بود و به همین دلیل سریال مختار را از توی اتاق و به صورت صوتی پیگیری میکردم.
بعد که وارد دانشگاه شدم، این فاصله بیشتر شد. خوابگاههای دانشگاه، ساختمانهای چندطبقه بودند. هر طبقه چند راهرو و هر راهرو نزدیک به ۲۰ اتاق دو نفره داشت. کل این ساختمان دارای یک سالن تلهویزیون بود، آن هم طبقهی همکف که طبیعتاً رغبت آدمیزادِ سالم برای پیمایش به آن نقطه را کم میکرد. جز در موارد خاص، مثلاً تماشای فوتبال جامجهانی که آن هم بیشتر به خاطر جو پُرهیجان آن جذابیت داشت، برای مورد دیگری پایمان به آنجا باز نمیشد. اصولاً این تلهویزیون زهوار در رفته تمایل به تماشای هر برنامهای را کم میکرد.
رفتهرفته فاصلهی فیزیکی با تلهویزیون، تبدیل به فاصلهی عاطفی شد. سرگرمیهای دیگر جای خودشان را بازتر کردند. فوتبال بازیکردن با همخوابگاهیها، تماشای فیلم در لپتاپ، مطالعه، همنشینی و چای خوردن بر روی تراسِ با صفای خوابگاه، گشت و گذار در پارک جلوی دانشگاه و بسیاری دیگر از خوشگذرانیهای دوران کارشناسی جای خالی تلهویزیون را پر کرده بودند. البته مقید بودیم گهگاهی هم درس بخوانیم تا ماندگاری خودمان در این بزمکدهی دانشگاه را تثبیت کرده باشیم.
قبل دانشگاه هم به این فعالیتها مشغول بودم، اما انزوای اجباری تلهویزیون جا را برای سایر تفننیجات گشوده بود. مثلاً یادم هست شبهایی که تا ۱۱ شب در کوچهها فوتبال بازی میکردیم. اما خب! اگر هم من میخواستم تا همچنان در کوچهها بمانم، سایر خانوادهها بچههایشان را لازم داشتند و نمیگذاشتند تا پاسی از شب مشغول پاسکاری باشند و بدنشان را تقویت کنند.
القصه! دوری از تلهویزیون باعث شد بفهمم دنیا رنگ و بوهای دیگری هم دارد. رنگهایی که از قاب تلهویزیون فقط سرابی از آن را میشد مشاهده کرد. وقتی تلهویزیون باشد، شما را درگیر میکند. دست شما را میگیرد و مینشاند و هر چه بخواهید و نخواهید به خوردتان میدهد. تلهویزیون آدمیزادِ تنبل را خوب میشناسد. خوب میداند چطور او را در خود غرق کند و از دنیا غافل گرداند.
همهی این مکاشفات و تجربیات باعث شد تا برای زندگی مستقل خودم به یک تصمیم جذاب برسم.
دستگاه تلهویزیون قطعاً نباید در خانه حضور داشته باشد.
اما خب! این بیچاره آنقدرها هم نفرینشده نیست. مثلاً فوتبالهای حساس را چه کنیم؟
بعضی برنامههای سرگرمیطور مانند خندوانه گاهی واقعاً نقش تفریح را برای روح خستهمان بازی میکنند. اینها را چه کنیم؟
فیلمهای سینمایی؟ بعضی سریالهای منتخب جهانی؟
راستش اگر تلهویزیون داشته باشید مجبورید همهی برنامههای بد و خوب را تماشا کنید. اما اگر نداشته باشید بالاخره به گوشتان میرسد که مثلاً فلان قسمت خندوانه جذاب بود. کافیست بعدش سری به اینترنت بزنید و فقط همان قسمت را دانلود کنید. برای تماشای پخش زندهی فوتبال هم میتوانید از سایتهایی مانند telewebion و غیره کمک بگیرید. البته همهی اینها را با این پیشفرض میگویم که شما از نعمت اینترنت و لپتاپ برخوردار هستید. معمولاً قشر دانشجو با این دو عزیز خو کردهاند و سالها زندگیشان را با آنها ساختهاند. پس پیشفرضِ دور از دسترسی نبود.
اگر مشترک برنامههای خاصی از تلهویزیون مانند کتابباز هستید هم به راحتی میتوانید آنلاین یا آفلاین پیگیری کنید و از آن لذت ببرید.
اما میرسیم به جذابترین بخش :)
در این مدت فارغالتحصیلی که با یکی از دوستان دانشگاه همخانه شده بودم، یک تصمیم مشترک گرفتیم. شاید غیاب تلهویزیون را بشود با این ایده کاملاً فراموش کرد. کافیست شما یک دستگاه پروژکتور تهیه کنید و در خانه داشته باشد.
احتمالاً یکی از بهترین تفریحات شما تماشای فیلم باشد. تا به حال تجربهی تماشای فیلمِ با کیفیت با این دستگاهها را در خانه داشتهاید؟
فیلم دیدن بر روی دیوار خانه آن هم در ابعاد بزرگ اصلاً قابل مقایسه با تلهویزیون یا نمایشگر کوچک لپتاپ نیست. تصور کنید چراغهای خانه را خاموش کردهاید. دراز کشیدهاید و تصویر ۲ متری فیلم را بر روی دیوار مشاهده میکنید. نگویید که در سینما میتوانید درازکش و لمداده فیلم تماشا کنید. اما این آپشن را در خانهی خود خواهید داشت. هر فیلمی بر روی پرده، جلوهی دیگری خواهد داشت. حتی میتوانید از آن برای بازیهای کامپیوتری استفاده کنید که باز هم خارقالعادهست.
هزینهی یک دستگاه پروژکتور همسطح یا پایینتر از تلهویزیون است. با این تفاوت که
اندازهی تصویر آن بزرگتر است،
اندازهی خود دستگاه کوچکتر است و قابل حملتر،
و همچنین چون فقط شبها قابل استفاده است، خودش شما را مجبور میکند تا بیاراده وقتتان را دور نیاندازید.
البته این را هم بگویم که ابتلا به اینترنت به مراتب بدتر از تلهویزیون است؛ اما خب نکته اینجاست که به خاطر سبک زندگی فعلیمان راه گریزی از آن نیست. پس بهتر است لااقل شرّ جعبهی جادویی را از خانهٔمان کم کنیم و خیرش را فقط از طریق اینترنت موجود برآورده کنیم. شاید در آینده راهی یافتیم که بر غول اینترنت هم فائق آییم.
پس شجاعت داشته باشید و تلهویزیون را به خانه راه ندهید. با یک لپتاپ، اینترنت و پروژکتور لذت زندگی را چندبرابر کنید آن هم بدون اتلاف بیرویهی زمان گرانبها. دیگر خود دانید :)
یا حق!
مطلبی دیگر از این انتشارات
فیلمهای اقتباسی یا کتابهای مرجع؛ کدام یک؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
قدرتِ دوستداشتن یا دوستداشتنِ قدرت؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفاوت سرگرمی با تفریح