نمیتوانم ادامه بدهم، ادامه خواهم داد.
آدمک سلام، کجای قصهای؟
کجای تماشاییم
درخت را بردند
چهارپایه را بردند
طناب را بردند
ما هنوز آویزانیم...!
علی جهانگیری
یه متن داشتم مینوشتم، یه جا توش گفتم: "که نتیجهش شد رفاقتهایی که پایدارتر از عنصرهای گروه هیجده جدول تناوبیه." بعد که درست فکر کردم دیدم اصلاً اینطوری نیست. من زود عصبانی میشم، خیلی زود. واسه همین هم خیلیها رو ناراحت میکنم. شاید به پنج دقیقه هم نمیکشه که از اونی که ناراحتش کردم معذرتخواهی کنم، ولی وقتی یه حرفی از دهنت بیرون میاد دیگه مال خودت نیست. اون حرف تا زمانی برای خودته که تو دهنت باشه. وقتی بیرون بیاد تو مالک اون نیستی. مشکل من اینه که ثبات روانی ندارم. اینجا هم هیچوقت معلوم نمیشه، چون نمیام وقتی عصبانی هستم بنویسم، یا اگه عصبانی هستم و مینویسم حواسم هست فحش اینا ننویسم. (پاکش نمیکنم)
علی سورنا (اول "علی"ـش رو ننوشتم؛ خودش گفته واسه اینکه علی عربیه اسم سورنا رو انتخاب کرده؛ ولی چون خودش هم اسم یوتیوبش "علی سورنا"ست نوشتم) زیاد گوش میدم این روزها. تازه میفهمم چقدر بهش نیاز داشتم. "سلامتی اون که روزهای تخمیم رو شبش کرد [دمش گرم]".
هر حرفی بزنم تکراریه. نمیدونم چیکار کنم. از مدتها پیش خودم رو تو جالباسی جا گذاشتم. با اینکه لباس زیاد نمیخرم، ولی از پوشیدن خودم امتناع میکنم. من اون لباسیام که چون جنس آخره، فروشنده حاضره به هر قیمتی بفروشه. یا اون روزنامهای که نمیخوننش و فقط واسه اینکه میوههای ترهبار گوه نزنه به ماشینشون، پهنش میکنن. تشبیه جالبی نیست. ولی روزنامه همون بهتر واسه این کار استفاده بشه. پشتم تا جایی که یادمه بیوهست. منو واسه چی میخونی؟ من همه چیزم فروشیه: خودکارم، مدادم، پاککنم. بدن توانایی نداره رو بنایی که اسمش "من"ـه وایسته. اگه دوست داری بهتر منو حس کنی، ثانیههای شب رو بشمار.
رفیق چیه؟ رفاقت چیه؟ بین هر رفاقتم با آدمها یه پرده حس میکنم که باعث میشه نتونم احساس نزدیکی و دوستی بهشون داشته باشم. به چه قیمتی حاضری کسی رو ناراحت کنی؟ به قیمت یوسفِ ذبحشده؟ همهی رفیقهای من مقطعی بود. نه اینکه بگم ارزش نداشتن، ولی یه سری چیزا هست نگفتهشون واضحه. دستشون درد نکنه، خیلی مرام گذاشتن؛ که چسنالههام رو تحمل میکردن. ولی من دیگه صمیمیتی تو خودم نمیبینم که با کس دیگهای بخوام صمیمی باشم. خونگرمیهام یخ زدن. یهو به خودم اومدم دیدم به طرف چیزایی رو از زندگیم گفتم که خودم هم نمیدونستم. به جز شلوارم کسی پام واینستاد. بقیه آدمهای درستیان، من با خودم مشکل دارم. اشتباه من این بود جلو بقیه پهن شدم. تقصیر اونا هم نیست. کسی موظف نیست به غصههای من گوش کنه.
جای خاصی از قصه نیستم. فقط هستم. لزوماً آدم هم نه، به سیگار بودن هم اکتفا میکنم. میدونستی سیگار فیک فیلترش سیاه میشه، سیگار اصل زرد؟ بذار یه جوک بگم. اگه میخواید دوقلو بچهدار شید، برید خونه پدر زنتون اون شب. گل تو خونهی حریف دوتا حساب میشه. برای نظر دادن شاید فقط این قسمت خندهدار (شاید هم خندهدار نیست) رو انتخاب کنی؛ ولی غم قشنگه.
آدمها چجوری انقدر راحت از ایموجی قلب استفاده میکنن؟ من خودم کمتر از پنجبار ازش استفاده کردم، از سفیدش، اونم برای اینکه طرف فکر نکنه قیافه گرفتم و اینا.
وقتی غم نداری همه همدمن.
تو شبهای منو ندیدی. کسی که از اول ناراحته بهتر از اونیه که وسط خندههاش یه خمپاره مشتی میندازن.
من تا جایی که میتونستم هوای دوستهام رو داشتم. اگه هم جایی نبودم، یعنی نتونستم مفید باشم که نبودم.
چقدر باید بالا بیارم؟ چقدر باید از زنده بودنم ناراحت باشم؟ چقدر باید از سر اجبار بگم "بد نیستم"
مطلبی دیگر از این انتشارات
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
مطلبی دیگر از این انتشارات
خیالِ تُو!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا از عید بیزار میشیم؟