ولی همه زیبایی ها تنها با صداقت معنا پیدا میکنند
[از دفتر شب ها]
ای شب، ای زیباترین و تنهاترین
ای ماه، ای پرفروغ ترین بعد خورشید
ای ستاره، ای دورترینِزیبایی ها
ای ابر، ای ساده ترین معنای سادگی و لطافت
ای همه شمایی که به آنها عشق میورزم و با قلبم نگاهشان میکنم،
آیا او مرا دوست دارد؟
شاید توقع زیادی باشد که آغوش اورا، لبخندش را و رضایتش را بخواهم ولی،
من مخلوقی حقیر بیش نیستم.
حقیرتر از برگ گلها
شاخه های درختان
روزنه های نور
صافی آب چشمهها
معنای کلمات و تمامی سادگیها و صداقتها ، آیا دردم را،رنجم را،بغضم را میپذیرد؟
تنهاییام را برای دوست داشتنش و دوست داشتنم میپذیرد؟
قطرات اشکم را برای مهر ورزیدن به من قبول میکند؟ آیا سراسر وجود پرُاز عشقم نسبت به اورا نادیده خواهد گرفت؟
این پیچیدگیهای ذهنی این حس تُهی بودن این خواستن و نتوانستن این احساس دوست داشته نشدن تا کِی قرار است ادامه یابد؟
آیا این تنها سهم ماست از این زندگی؟ آیا خداوند ما را میپذیرد؟ آیا لِه کردن مورچه ها، چیدن گلهای رُز، گرسنگی سگها، شکستن قلب آدمها را از یاد میبرد؟ یا به ازای تمام نداشته هایمان و زخمهایمان آنهارا بر ما میبخشد؟
تیرگی این سالها دیدن جنگ و دَم نزدن، حرف از صلح، آرامش و حق زدن، و همچنان نفرتپراکنی را از ما میپذیرد؟
این همه حرف از آزادی،حرف از رهایی و منتظر بودن برای فَرَج، برای آمدن آن کسی که باید برای ایجاد عدالت و امنیت ولی کاری نکردن را از ما میپذیرد؟
شاید میپذیرد که با وجودِتمامِ تلخیها و سختیها بازهم به خودخواهی،قضاوت،تهمتزدن و دخالت کردن ادامه میدهیم.
درسال نو افکار و اندیشه های نیک، عقاید پاک، انسانیت و هدایت به سمت تمام زیبایی هارا برای همه آرزومندم.
چهارشنبه 25/اسفند/۰۰ ____Newti
(شبی که سوالها هجوم میآورند)
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقطهی جوش
مطلبی دیگر از این انتشارات
محبت شاید
مطلبی دیگر از این انتشارات
خاسم یکم مث خدتون باشم:)