امسال نیست

سلام و درود

نمی‌دونم چرا به آخرای سال که نزدیک میشیم یه جور دلتنگی و کلافگی میاد سراغم یه جورایی بیقرار میشم .

امسال خب خیلی بیشتر از سالهای قبل شده و دلتنگی هام چند برابر قبل شده حس و حال خوبی ندارم همیشه این موقعه ها بود بابا مدام زنگ میزد کی برمی‌گردی یه وقتایی می‌گفت بزار خودم بیام تهران تا با هم برگردیم یه وقت شب نیای تو روز بیا ماشین و قبلش نشون مکانیک بده خراب نشه تو راه نمونی چقدر همیشه نگران و دلواپس بود اون نگرانی رو به من هم منتقل میکرد .

لذت می‌بردم که پدرم بهم زنگ میزد خوشحال میشدم از زنگ زدن هاش از اینکه یه نفر هست که به اندازه این دنیای بزرگ دلواپسته نگرانته دوست داره و به فکرته از اینکه تا لحظه ای که برسی پیشش صد بار بهت زنگ بزنه حس خیلی خوبیه و با هیچ حسی نمیتونی عوضش کنی یا مقایسه اش کنی با هیچ عشقی و علاقه ای نمیشه مقایسه اش کرد

امسال اما نیست که زنگ بزنه نگران بشه ?

احساس میکنم نیمی از دنیای من خالی شده ?