بجنگ

چند ماهه گذشته به بیهودگی سپری میشد. من نیاز داشتم به جرقه ای برای بازگشت به روشنایی. اما چه موقع و چه کسی و چگونه؟سوال پرسیدن از خود همیشه مارو به سمت مسیر بهتر میبره پس من با خودم خلوت کردم. همیشه در تنهایی و غم آدم متحول میشه و من به سه سوال بالا پاسخ دادم. همین حالا و خودم و مهم نیست.

من تو زندگی خداروشکر تامین بودم و تو فقر شقبزرگ نشدم. تو خونه ی بزرگی زندگی کردم و از 20 سالگی شاسی بلند سوار شدم ولی همیشه یه زمزمه های تو سرم میگفت تو لایق بهتر از اینا هستی. درسته من باید خیلی خیلی جلوتر برم. ارزش من این نیست که روزام رو تلف کنم و آخر شبام رو چیل کنم و چیزی که براش یک عمر زحمت کشیدم رو نابود کنم.

ببین دوست عزیز هر موقع تو زندگیت پیشرفت نکردی و هر روز رو بهتر نشدی و چیز جدیدی وارد زندگیت نشد حالا میتونه ذهنی یا مادی باشه، تو شرایطت ثابت نمیمونی، تو داری پسرفت میکنی و من این رو با تمام وجود حس کردم و شروع به از بین بردن دست آورد هات میکنی.

بعد از ورود اولین سیگنال های مثبت به ذهنم خیلی چیزا تو این یه هفته تغییر کرده و این رو عینی دارم میبینم که هدفمند تر و شادتر شدم.

زندگی ارزش جنگیدن داره و با خودم عهد بستم که هیچ موقع دیگه به عقب برنگردم و تو جامعه خودم جایگاهم رو تعیین کنم...

تلاش
تلاش