فارغ از حرف های قلمبه سلمبه؛ اگر می خواست بگذرد تا بحال گذشته بود..
تفاله های چای رو ریختی دور؟!
می دونم زیاد پیش نمی آد که فکر کنی به چیزایی که گذشته بینمون؛
ولی این از اوناییه که خودت می گفتی هرگز فراموش نمی کنی؛
البته تو خیلی چیز هارو می گفتی فراموش نمی کنی !
مثلا اینو که قلب خسته ی افسردم رو دور نندازی، مثلا اینکه خنده هام به عطرت نیاز دارن، یا اینکه هر شب ساعت ۱:۵۷ برام همون جمله رو بنویسی که فقط خودم میدونم و خودت ... .
حالا بگذریم جانم، رشته کلام از دستم در رفت... .
داشتم می گفتم الان خیالت راحته که تفاله های چای رو صبح و عصر با خیال راحت می ریزی دور و کسی نیست که جمعشون کنه؟!
یا خودت مثل من زده به سرت و نگهشون میداری؟
راستش یادم که می آد؛ خندم می گیره
امکان نداشت چای دم کنم و بعدش سطل زباله رو چک نکنی ببینی تفاله هاش اونجان یا نه
می گفتی آخه چرا؟؟؟!
چرا یه نفر باید این تفاله هارو نگه داره
بعدشم انقدر سر اینکه من مثل کلاغ باقی مونده همه چیزا رو جمع می کنم حرص می خوردی که خودتم خندت می گرفت
منم تنها چیزی که لا به لای خنده هام می تونستم بگم این بود که اینا من رو یاد تو میندازن ... .
و تو باز هم بیشتر حرص می خوردی که چرا باید تفاله چای ببینم و یادت بیفتم !!
عزیزترینم؛
الان ها که ندارمت، عکس ها آرومم نمی کنن
فیلم هامون هم همینطور
من گواه زنده می خوام از روزهایی که زنده بودم... .
البته که گاهی آدم هارو می شه قانع کرد و اشیاء رو نه!
الان ها که ندارمت، همین تفاله های چایَن که زنده نگه می دارنم...
'کاش می شد از نخشون بگیرم وصل کنم به قلبم تا خاطره هامون رو به سلول به سلول تنم پمپاژ کنه و بشم یه معتاد تزریقی ...'
تار موهای تیرت که لای شونه گیر می کرد؛
عطری ازت که پیراهنم هنوز به محوی، درگیرشه
و اون روان نویس آبی که همیشه تو جیب لباست بود و آخرا تموم شده بود؛ حتی بیشتر از من عطر تو رو می ده ...
الان ها، با همون پوست گردو و پسته ها یه تابلو درست کردم از چشمهات که چهار جفت چشم می خواد دیدنش!
حتی اگه می تونستم از اون موقع تاحالا دست هام رو نمی شستم که رد بودنت از روشون نره... .
تو فکر می کنی نیستی؛
ولی من ساختمت... .
تو تفاله هارو دور ریختی ولی، من جمعشون کردم
تفاله های عشقمون رو می گم
حالا تو فکر کن چای بودن ... .
مطلبی دیگر از این انتشارات
یه روز خوب میاد
مطلبی دیگر از این انتشارات
سموفی های که پخش شدند اما شنیده نشدند
مطلبی دیگر از این انتشارات
ای همه گفتی