حقیقت عریان زندگی من

مستقیم یا غیر مستقیم، میدونستم که افسردگی دارم اما دیروز که از زبون روانپزشکم شنیدمش انگار سیلی واقعیت خورد توی صورتم. بعضی وقت‌ها از واقعیت خبر داری و سعی می‌کنی به هر نحوی از قبول کردنش طفره بری اما طفره رفتن کی چاره کار بوده که این سری بار دومش باشه؟

میخوام بپذیرم که افسردم، مگه وقتی که سرما خوردیم یا دیابت داریم، نمی‌پذیریمش و درمانش نمیکنیم؟ پس چرا الان باید از پذیرفتنش سر باز کنم؟
راستش چند ساعتی میشه که پذیرفتمش، از همون لحظه‌ای که نسخه صوتی کتاب 《درمان افسردگی، سرما خوردگی روانی》رو خریدم تا بیشتر با محدثه‌ی فعلی آشنا بشم و حین ظرف شستن شنیدمش و از قصد با صدای بلند پخشش کردم تا بقیه اعضای خانواده هم شنونده‌ی فریاد خاموش درونم باشن.

کاش افسردگی هم شاخ و دم داشت تا بقیه متوجه وجود داشتنش میشدن و اطرافیانمون انکارش نمیکردن و سعی نمیکردن با جمله به خودت تلقین منفی نکن مارو درمان کنن.
آخه عزیز من، اگه افسردگی یه خیال بود، پس ملت برای چی میرن روانپزشک و روانشناس میشن؟
این کلمات‌ رو از ذهنم پیاده میکنم تا اگه کسی افسردگی داره حتما پی درمانش باشه و از قضاوت اطرافیانش نترسه، مسلما سلامت روان و آسایش خیالمون خیلی مهم‌تر از خزعبلات کسانی هست که درکمون نمیکنن.

دنیای فعلی من عجیبیه، باید سعی کنم با خودم مهربون‌تر باشم، کاری که هیج‌وقت توی زندگیم نه انجام دادم و نه تلاشی برای یادگرفتنش کردم.
جامعه یه سری استاندارد میلی‌متری از ما میخواد و وقتی جزوشون نباشیم، خواه یا ناخواه خودمون رو شکست خورده فرض میکنیم و چه بلاها که من سر محدثه‌ی بینوا سر معیارهای مضخرف بقیه نیاوردم.

میگن اولین قدم تغییر، پذیرفتنه. من پذیرفتم که کنار هویتم چه چیزی جا خوش کرده و حالا باید دنبال یه سری راهکار باشم که کنار دارو درمانی به‌کارم بیان، اما چیزهایی که توی کامنت‌های دیگران به افراد افسرده دیدم، واقعا حالم رو دگرگون کرد. مردم غالبا این جملات رو به زبون میارن:
_افسردگی رو از ذهنت بیرون کن: مگه خودم راهش دادم که بیرونش کنم؟
_به خودت چیزهای مثبت تلقین کن: مسلما اگه چیزی با تلقین حل میشد دنیا چند درجه قابل تحمل‌تر بود.
_نمازبخون: درسته که نماز از یه سری جوانب شبیه مدیتیشن هست و با احترام به عقایدتون، حتی خود مدیتیشن هم نمیتونه درمان اصلی باشه.

توی حالت عادی هم ما احساس میکنیم که تنهاییم و کسی دوستمون نداره و تصور کنید این حرف‌ها چقدر نمک روی زخم سربازمون میپاشه.
کاش یه سری چیزها انتخابشون دست خودمون بود، اما مگه با گفتن این واژه سه حرفی، چیزی عایدمون میشه؟
تنها راهش تحمل کردنه و امیدوارم یه روز از این حجم تحمل کردن لبریز نشیم.
شاید منم یه اسم مستعار بزارم روی اکانت ویرگولم تا راحت‌تر فریادهای درونم رو به زبان بیارم، راستش ابراز خودمون توی دنیای مجازی خیلی راحت‌تر از دنیای واقعیه. اما فعلا ابایی ندارم از اینکه یکی از آشناهام با سرچ کردن اسمم این پست رو بخونه و امیدوارم همین مدلی هم بمونم.

در آخر هم لطفا با افسرده‌ها یکم  مهربون‌تر باشید، الان خود فرد بزرگ‌ترین مانع ذهنی و دشمن خودش محسوب میشه و یکم همدلی قطعا حال طرف رو بهتر میکنه، حتی ممکنه یه زندگی رو از سایه سیاه خودکشی نجات بده...

یک فنجان روزمرگی در تلگرام منتظر شماست☕🌱

پ‌ن۱: تصاویر استفاده شده‌ در این پست، نقاشی‌هایی هستند که نقاشان سعی در ابراز حس یک فرد افسرده داشته‌اند.

پ‌ن۲: میتوانید علاوه‌بر به اشتراک گذاری لحظات خوبتان با هشتگ : 《حال خوبتو با من تقسیم کن》، احوالات متناقضتان را هم با هشتگ :《 حال متناقضت رو با من تقسیم کن》با ما به اشتراک بگذارید تا در کمک به بهتر شدن حالتان، با شما سهیم باشیم :)