یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
خداییش...
خداییش رو بخوام بگم، دوسدارم با قدم زدن آروم بشم ولی همیشه یه سری موانع هست که نمیذاره این اتفاق بیفته و تقصیر منم نیستها! شایدم هست. بلآخره میگن هرکی خودش مشغول زندگی خودشه! اصلا ولش کن! میخواستم اینو بگم. همیشه، یعنی خیلی وقتا، نمیتونم خوشحالی رو واقعی احساس کنم. یه چیزی، از یه جایی سر میرسه و اجازه نمیده وسط خوشحالیام خوشحال باشم و موهای تنم سیخ بشه؛ اشک تو چشام جمع بشه؛ دوسداشته باشم برسم حتی وسط خیابونه پر از آدم! اینجور وقتا یه عقل کل از راه میرسه و هیئت منصفه تشکیل میده و دلایل خندههام رو زیر سوال میبره. حالا اگه به ناراحتی باشه، داستان فرق داره! اینجور وقتا اینجوری فکر میکنم. فکر میکنم اینجوریه چون به خوشحالی عادت ندارم و این فاجعهاس؛ یه فاجعهی بزرگ که باید تموم بشه ولی نمیدونم چرا تمایلم به این کَمه! به حسرت، حسودی، ناراحتی، غصه، فحش، خودخوری و... هرچی چیزه مسخرهاس علاقهی بیشتری دارم. و این باید درست بشه. باید درستش کنم. یه روز خوشحالی و هرروز ناراحتی، آدم رو از تو میخوره. باید دنبال یه در خروجی باشم. باید یه چیزی از اینهمه نوشته بیرون بکشم. اینجوری نمیشه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
امید
مطلبی دیگر از این انتشارات
قتل لحظه ها...
مطلبی دیگر از این انتشارات
حق انتخاب