داستان‌های من و بابا لنگ‌دراز

می‌خواستم اسم قشنگت رو اون بالا بنویسم و بعد اسکرین‌شات بگیرم ولی ترسیدم از اینکه عصبانی بشی، شاید یه روزی بیای، شاید یه روزی بخونی، شاید یه روزی بفهمی و مطمئنم اون روز خوشت نمیاد اسمت رو نوشته باشم آخه تو از فضای مجازی بیزار بودی درست مثل وضعیت الان من!!

به آدم‌ها نگاه می‌کنم ... کسایی که چند وقت پیش توی بغلم گریه می‌کردن از سوگ جدایی و فراق یارشون الان دارن بچه‌هاشون از یه نفر دیگه رو به دنیا میارن!!! کسانی که خودشون رو لیلی و مجنون خطاب می‌کردن بعد از سه ماه تا شش ماه تموم شد و فراموش کردن اما من هنوز اینجام درست همینجا، بعد از سه سال هنوز هم به اندازه روز اول عاشقت هستم، هر چقدر این فراق بیشتر و بیشتر میشه نه تنها از خاطرم نمیری بلکه پررنگ‌تر و زنده‌تر میشی درست مثل یک شراب صد ساله!!

من میشم یه سند زنده از اینکه آدم می‌تونه وفادار احساسی باشه که توی قلبش جوونه زده، از اینکه زمان باعث نمیشه اون حس فراموش بشه یا کسی دیگه جایگزینش بشه و تو میشی "فرهاد من" ...

بابا لنگ‌دراز عزیزم، تو روزایی اومدی که دنیا برام تموم شده بود، لب پرتگاه سقوط به ته دره تو دست منو گرفتی و پناهم شدی بی هیچ انتظار و توقعی!! ای کاش ۵ سال پیش با این سایت آشنا شده بودم تا می‌تونستم لحظه به لحظه عشق و احساسم نسبت به تو رو بنویسم

بابا لنگ‌دراز عزیزم، ماه‌های اولی که رفته بودی هر روز ساعت‌ها بهت پیام می‌دادم و از دلتنگی‌هام می‌گفتم اما از وقتی بلاکم کردی دیگه می‌دونم هیچوقت پیامک‌هام بهت نمی‌رسه اما بازم گاهی قلب سرکشم حرف گوش نمیده و تا به خودم میام می‌بینم برات یه اس‌ام‌اس همراه با قطره‌ای اشک و یه تیکه از قلبم فرستادم!!

بابا لنگ‌دراز عزیزم، هر سال که عمرم بیشتر میشه ترسمم به همون اندازه وسعت می‌گیره، ای کاش می‌تونستم سنم رو توی ۱۸ سالگی قفل کنم، اونوقت مطمئن می‌شدم که همیشه برای تو جوون و زیبا هستم، ۲۵ سالگی سن خیلی بدیه برای یه دختر، ای کاش هنوزم دختر کوچولوی تو بودم، ای کاش توی بغلت گم می‌شدم، ای کاش منو هرگز از آغوشت جدا نمی‌کردی!! فقط خدا می‌دونه من و تو چه روزها و شب‌هایی رو سپری کردیم

بابا لنگ‌دراز عزیزم، از وقتی تو رفتی من دیگه هیچکس رو ندارم، همه اون کسایی که دوست خطابشون می‌کردم، تموم آدم‌هایی که دور و برم بودن، همه اون شلوغی‌ها و هیاهوها همشون پوچ و بی‌ارزش بودن و اینو فقط بعد از رفتن تو فهمیدم!! اون آدم‌ها هیچ کدوم دوست من نبودن، همشون دوست‌نما بودن، همشون یه سری آدم "پوشالی" و "توخالی" بودن، به خاطر هر روزی که اونها رو به تو ترجیح دادم پشیمونم، برای وقت‌هایی که دل تو رو شکستم تا پیش دوستام باشم پشیمونم، برای وقت‌هایی که دائم تو رو باهاشون مقایسه کردم پشیمونم

بابا لنگ‌دراز عزیزم، زمان می‌گذره، روزها، ماه‌ها، سال‌ها اما احساس من نسبت به تو در گذر زمان تغییر نمی‌کنه، میگن آدم‌ها تا وقتی زنده هستن که کسانی باشن که اونها رو به خاطر بیارن، تو تا ابد زنده هستی چون من نه تنها تو رو به خاطر میارم بلکه تو رو فریاد می‌زنم تا دیگران هم تو رو به خاطر بیارن، دوستت دارم

پست شماره ۲۲ / ۵۵۲ کلمه
تاریخ ۳۱ مرداد ۱۴۰۲
سایت ویرگول