رَنگِ آبیِ آسمان

لطفا این نوشته رو با موسیقی شماره یک (a walk in the Ocean ) نوش جان کنید:)

من عاشق زندگی شدم . عاشق این دنیای پوچ و بی هدف شدم . عاشق دنیایی شدم که میدونم قراره یه روز ترکش کنم .

میدونی

عاشق رنگ آبی آسمون شدم

عاشق ستاره ها

خانواده م

بستنی

شکلات

لواشک

کتاب

نوشابه پرتقالی

یه روز تابستونی

روزای زمستونی

پاییز

بهار

برگ درختا

دریا

رودخانه و.....

رودخانه خیلی قشنگه.

یاد یه خاطره افتادم . دلم میخواد اون خاطره دوباره تکرار شه فقط یه طور متفاوت دیگه با یه کوچولو تغییر.

دلم میخواد

تو یه روز تابستونی

دوباره برای گردش برم روستای ورسخواران

اونجا

خیلی قشنگه

اونجا یه کلبه ی چوبی قدیمی هست . یه پیرزن مهربون اونجا زندگی میکنه . از بس پیر شده کمرش خمیده شده و قوز کرده.

هربار که ما رو میدید با لهجه ی خاصی میگفت:بفرمایید تو چایی بَخورین.

درست کنار کلبه ، یه آبشار کوچولو هست که از کوه پایین میاد و رودخانه رو تشکیل میده . کنار رودخانه سبزی پونه روییده و بوی معطرش فضا رو پر کرده . درخت گردو هم کنار رودخانه هست . همینطوری توی مسیر رودخانه حرکت میکنی تا به یه پل میرسی ، یه پول چوبی که مثل یه کوه استوار محکمه . میتونی روی پل بنشینی و پاهات رو بکنی توی آب.


آبش خیلی خنکه ، مثل نسیم صبحگاهی خنکه .

تازه من تابستون امسال یه مسیر مخفی هم کشف کرده بودم . باید از روی تپه ی کنار رودخانه بالا بری و بعد از لابه لای مسیر تنگاتنگ شاخه های درختان راهتو باز کنی . بعد همینطوری توی مسیر پیش میری و ...

نمیدونم آخرش سر از کجا در بیاری آخه وقت نشد تا تهش برم.

یه راه دیگه هم کشف کردیم که به یه جای خیلی قشنگ میرسید .همینطوری مسیر خیلی طولانی رو میرفتی تا آخرش می رسیدی به...

جایی که آب رودخانه راهش را از لابه لای صخره باز کرده و به سمت پایین میاد .مثل یه آبشار کوچولو و بامزه.

موقع برگشتن از روستا هم اگه شانس بیاری میتونی یه اسب قهوه ای خوشگل هم از نزدیک ببینی . قهوه ای مثل رنگ چشمام.

میدونی

آب رودخانه و دریا

مثل آسمانه

آبی روشن

قشنگه

کاری از من ?
کاری از من ?




میدونی

دلم میخواد

یه روز تابستونی

تنهایی

لب رودخانه

نوشابه پرتقالی خنک

قشنگه

مثل رویاست


پ.ن:امیدوارم که لذت برده باشید:) (نکنه چرت و پرت نوشته باشممم)


همین=)