درد یا لذت کاری که انجام میدی نمی مونه اما افتخار یا شرمندگیش چرا!
من رها کردم :)
فکر می کنم مدت نسبتا طولانی از آخرین نوشته ام می گذرد در این مدت اتفاق های زیادی برای من رخ داد خوب و بد همه با هم ترکیب شده بود و به این ترتیب حس و حالم متغیر بود برخلاف اینکه ترجیح میدهم همه چیز ثابت و در محدوده خود رخ بدهد به همین دلیل کمی برایم عجیب و گاهی خسته کننده اما در عین حال جذاب و دوست داشتنی بود.
در این مدت شخص عزیزی را به عنوان دوست از دست دادم و برایم خیلی دردناک بود که ناگهان در چند دقیقه برایم تبدیل به یک غریبه شد احتمالا در زندگی این حس را خیلی تجربه کردیم اما به نظرم این مورد متفاوت تر بود او برایم فقط خاطرات خوش گذاشت و در این مدت من فقط سکوت کرده بودم به این ترتیب خیلی سخت بود که آن همه حرف را درون خود خفه کنم شب ها احساس خفگی داشتم گویی دیگر فضایی برای خفه کردن سخنانم نداشتم می دانید گاهی غرور باعث می شود ترجیح بدهیم عذاب بکشیم تا آنکه غرور خود را کنار بگذاریم، هر روشی را امتحان کردم سعی کردم متنفر بشم اما نشد :) سعی کردم بپذیرم که این شخص در کنار من اذیت میشد انگار حق را به او می دادم یا تلاش برای رها کردن داشتم اما نشد، هیچ گونه توان کنار آمدن و توجیه خود را نداشتم ... در آخر همه چیز را رها کردم با خود عهد بستم هیچ کاری نکنم ولی در انتظار چیزی نبودم سعی کردم همان طور به زندگی ام ادامه بدهم بدون آنکه به نتیجه ای برسم ... شاید گاهی در رها کردن آرامش بیشتری یافت شود، روابط ما انتهایی ندارد برای من هم همین گونه بود وقفه ای ایجاد شد تا هر دو متوجه تاثیر یکدیگر شویم خود را بیشتر بشناسیم نیاز های خودمان را درک کنیم و قضاوت نکنیم ... شاید در آن زمان مهم ترین اقدام من قضاوت نکردن بود می دانید در مواقعی هیچ کدام از دو طرف ارتباط ( منظورم هر نوع رابطه ای دوستانه و ... ) نمی توانند احساسات واقعی خود را بیان کنند و این تصمیم ممکن است از ترس آسیب زدن به یکدیگر یا اذیت طرف مقابل نشآت بگیرد و شاید تا زمانی که هر دو طرف نقاب های خود را برندارند کاری پیش نرود و ممکن است همه چیز بدتر شود ... اما به نظرم پنهان کردن احساسات درست نیست سکوت هم نوعی خود آزاری محسوب می شود حتی اگر طرف مقابل هیچ احساسی نداشته باشد، حتی اگر نفهمد حداقل اینکه در آینده حسرت آنکه چرا سکوت را انتخاب کردیم چرا نگفتیم را نداریم ... در نهایت افسوس این را نداریم که شاید اگر حرف می زدیم همه چیز بهتر میشد ... می دانید منظورم این است که تسلیم نشدن خیلی بهتر است اما باید این را هم بدانیم که دیگر کاری از دست ما بر نمی آید، به نظرم آنچه باعث شد که تصمیم به رها کردن بگیرم این بود که می دانستم من تلاش خودم را کرده بودم و اگر در آینده به گذشته نگاه می کردم حسرت این را نداشتم که چرا این حرف را نزدم یا چرا مغرورانه برخورد کردم.
نمی دانم چرا احساس می کنم زمان کش می آید ( یاد نقاشی دالی افتادم ) یک روز خیلی طولانی می گذرد و شاید اتفاقات پر استرس اخیر زندگی ام باعث تشدید این کندی زمان شده باشد می دانید انگار که در حال زندگی نمی کنم احساس اینکه در زمانی که باید باشم نیستم تا به حال فکر می کنم تمام می شود و دیگر می شود گذشته گذشته ...
چند روز پیش عزیز ترین شخص زندگیم درس مهمی رو بهم داد گفت که:
وقتی کسی به دوست داشتن کسی ادامه میده اون شخصی زنده می مونه یعنی من تا وقتی که پدربزرگمو دوست داشته باشم از ته قلبم پدربزرگم زنده می مونه برای همین هرچقدر هم که دور باشه از من هیچ وقت بیخیال دوست داشتن اون نمی شم
و شاید این قشنگ ترین دلیل برای ادامه دوست داشتن افرادی باشه که دیگر در کنارمان نیستند.
جایی خواندم نوشته بود:
هیچ انسانی نه دوست ماست نه دشمن ما بلکه همه آدم ها آموزگار ما هستند، وارد زندگی ما می شوند درسی را به ما می دهد و می روند :)
این درس ها گاهی دردناک و گاهی انقدر دلنشین است که همیشه در یاد ما می ماند.
دیشب کتاب « اوژنی گرانده » که در سبک عاشقانه کلاسیک بود را به اتمام رساندم نمی توانم بگویم شاهکار بود اما در انتها شاید خیلی غم انگیز به اتمام رسید. همیشه حقیقت غم انگیز است نه؟!
تا اواسط داستان موضوع سر خساست آقای گرانده بود و اینکه به خاطر این خساست و پول پرستی قلب خود را همچون سنگ کرده و پول و طلا چنان در نزد چشمانش فوق العاده می آید که حاضر است از خانواده خود دست بکشد. اما از آن پس داستان عاشقانه ای میان خانم اوژنی و پسر عمویش شروع می شود خانم اوژنی هفت سال به پای قول خود با پسر عمویش صبر می کند و انتظار می کشد ... :)
گاهی صادقانه به پای همه چیز می ایستیم اما کاش حماقت را با مسئولیت اشتباه نگیریم. حقیقت هایی در مورد گریه کردن - اشک های ما باعث میشه سطح استرس و اضطرابمون کاهش پیدا کنه
- وقتی ما از گریه کردن جلوگیری می کنیم باعث میشیم سایر اعضای بدنمون با درد کشیدن گریه کنن :)
- گریه نوعی ابراز احساساته و از سرکوب شدن احساسات جلوگیری می کند
- گریه و اشک باعث فعال شدن سیستم عصبی پاراسمپاتیک در بدن میشه که مخصوص ریلکس کردن و آروم شدنهلطفاً هیچ وقت فکر نکنید گریه کردن نشانه ضعف است فکر می کنم فرهنگ ایران و این تصور که « مرد گریه نمی کند » باعث شده خیلی از مردان این راه رهایی را از خود دریغ کنند، آره با گریه هیچ چیز درست نمی شود اما بهتر از هر کسی درک می کنم سرکوب گریه چه دردی داره و به قولی اعضای بدنمان درد می کشند زمانی که قصد سرکوب اشک های خود را داریم به عقیده من گاهی درد ها را با اشک می شود بیان کرد. اگر بخواهم یک لحظه در زندگی ام را برای همیشه سیو کنم آرامشی هست که در آغوش عزیزانمان داریم به خصوص آغوش مادر نمی دانم چقدر در زمان های سخت به آن پناه می برید اما آرامشی را برای من دارد که هیچ کجا هیچ کجا پیدا نکردم :)
حقیقت هایی در مورد گریه کردن
- اشک های ما باعث میشه سطح استرس و اضطرابمون کاهش پیدا کنه
- وقتی ما از گریه کردن جلوگیری می کنیم باعث میشیم سایر اعضای بدنمون با درد کشیدن گریه کنن :)
- گریه نوعی ابراز احساساته و از سرکوب شدن احساسات جلوگیری می کند
- گریه و اشک باعث فعال شدن سیستم عصبی پاراسمپاتیک در بدن میشه که مخصوص ریلکس کردن و آروم شدنه
لطفاً هیچ وقت فکر نکنید گریه کردن نشانه ضعف است فکر می کنم فرهنگ ایران و این تصور که « مرد گریه نمی کند » باعث شده خیلی از مردان این راه رهایی را از خود دریغ کنند، آره با گریه هیچ چیز درست نمی شود اما بهتر از هر کسی درک می کنم سرکوب گریه چه دردی داره و به قولی اعضای بدنمان درد می کشند زمانی که قصد سرکوب اشک های خود را داریم به عقیده من گاهی درد ها را با اشک می شود بیان کرد.
اگر بخواهم یک لحظه در زندگی ام را برای همیشه سیو کنم آرامشی هست که در آغوش عزیزانمان داریم به خصوص آغوش مادر نمی دانم چقدر در زمان های سخت به آن پناه می برید اما آرامشی را برای من دارد که هیچ کجا هیچ کجا پیدا نکردم :)
آهنگی هست که با گوش دادن بهش گریه کنید؟
( برای من آهنگ وصیت دو ناجی :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
خداییش...
مطلبی دیگر از این انتشارات
هَستی؟! :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
قطار من میوزد...