آٓشنٰاْ تَرین غریبه ی شَهر
نقطهی جوش
یه بنده خدایی میگفت که:«اگه یه مدت ننویسی، قلمت از کار میوفته!» درست میگفت. خودکارم چند وقته دیگه رنگ پس نمیده. حرفامو با موسیقی میزنم. خیلیا میگن که صداش گوش خراشه ولی خب من حتی متنامم چس نمی ارزه تا وقتی که معروف نباشم. دنبال کسی نیستم که ازم تعریف کنه، دوست دارم خودم باشم.
«سلطان قلب خودت باش»
این روزا هرکی رو میبینم، هدفش اینه که با بقیه متفاوت باشه. این رو از رفتاراش میفهمم. درحالی که نمیدونه اکثر ادمای احمق میخوان که با بقیه متفاوت باشن و عادی نباشن. جالبه برای این هدف مزخرف هر غلطی میکنن!
« عادی نبودن عادیه»
استعداد چیه؟ چیزی که ذاتیه و کشف میشه؟ این کلیشه ها خنده دار شدن! خودتو گول نزن. افسردگی هنر رو میسازه استعداد بهونست. تو یه هنرمند خوب میشی اگر به اندازه کافی افسرده باشی. البته حالم بهم میخوره از افسرده نماها؛ اون ها هم تو گروه احمقایی هستن که میخوان عادی نباشن.
«دلقک سیرک نمیخنده»
پریشون و کلافم. نمیدونم هدفم چیه.ظاهر و باطنم پر از پارادوکسه. از آینده خبری نیست. همه تو باتلاق گذشته ایم. خاطرات تورو میکشونن عقب. چرا نسل ما اینطوری شد؟ هرکیو میبینی افسردس. یا افسرده نما. کاری ندارم ولی اینکه چسناله میکنن برای چیه؟چسناله مشکلی رو حل نمیکنه. خیلی وقته که فهمیدم با چسناله فقط حالم بدتر میشه و به تخم کسی نیست. مثل اینکه برای رفع تشنگیت، هوا بخوری!
«کسی به فکرت نیست»
لعنتی! یه بی حسی و بیحالی چند ماهه پس گردنمو فشار میده. دیگه باهم عادت کردیم. صبح ها برام چای دم میکنه .اسمشو گذاشتم سگ سیاه بیخیالی.چطوره؟
میگن بیخیالی چیز خوبیه ولی خب بنظرم نه. چون کنار اتفاقایی که میوفته، زندگیت، ایندت و حتی کسایی که دوسش داری، خود به خود به تخمت گرفته میشن. خیلیا بم گفتن سنگدل و یسریام گفتن کسخل! ولی بازم مهم نیست من با رفیق جدیدم حال میکنم.
«تر و خشک باهم میسوزه»
یه رابطه مثل رابطهی مولانا و شمس میخوام. واقعا شعرای مولانا درمورد شمس خداست. مثل لامینور و ر مینور بهم میان! شخصیت شمس جذبه داشت و مولانا انگار ظریفتر بود. دوست دارم ببینشون.
جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد؟ بی صحبت جانانه
مولانا
مطلبی دیگر از این انتشارات
گوزن شاخدار
مطلبی دیگر از این انتشارات
بدون پایان نامه
مطلبی دیگر از این انتشارات
روزمرهنویسی