کودکِ بیمارِ من

چرا دارم می ترسم بابایی هنوز رعد برق نزده مگه نگفتی هر وقت ترسیدی بیا بقلم

بابا الان ترسیدم از چشمم بارون میاد بابا مگه نگفتی نباید ضعیف باشیم اون سری خانوم دکتر گفت این آخرین باری میای پیشم چرا باز اومدیم پیش خانوم دکتر بابا اون دستگاه خیلی درد داره بابا من بچه بدی بودم باز آوردیم اینجا

بابا نیکا هم میاد اینجا بابا چرا اینجا همه مهربون هستن من باید درد بکشم بابا چرا ماشین فروختی من اون شکلک خنده (ایموجی ) خیلی دوست داشتم

بابا چرا داره موهام میریزه خدا دیگه منو دوست نداره موهام ازم گرفت بابا دیشب که بلند شدم مامان داشت بالا سرم گریه می کرد اونم مثل من شکلاتش گم کرده ؟ بابا من تشنمه آب می خوام بابا اون خانوم پرستاره اگه اومد بالا سرم نزار آمپول بریزه توی اون پلاستیک که به من وصله

بابا اگه منم برم پیش بابابزرگ تو ابرا تو و مامان دلتون تنگ میشه ؟ بابا صدای من رو میشنوی ؟ بابا تو چرا از چشمات بارون میاد ؟ بابا پول چیه ؟ برای چی می خوای تو پول از من بیشتر دوست داری که با گوشیت از اون مرده پول می خوای ؟ بابا عمه دیروز اومد پیشم ولی تا من دید اونم چشماش بارونی شد بابا من ترسناکم ؟

بابا دیشب بعد اینکه شام خوردم می خواستم بخوابم دماغم شبیه آبشار ازش خون میومد بابا تو هم بدنت مثل من درد میکنه که خودت بغل کردی بابا خانوم پرستاره اومد بهش بگو بره بابا من می ترسم بابا برای همیشه خداحافظ

...............................................................

چند وقت پیش داشتم پادکست گوش می دادم که وسط پادکست گوینده داستان قطع کرد اول فکر کردم میخواد تبلیغات کنه بعد درباره سرطان خون حرف زد نمی دونم چیزی تا بحال درباره سرطان خون شنیدید یا نه ولی یکی از دردناک ترین سرطان هاست که وجود داره زمانی وضیعت از این بدتر میشه این سرطان واسه بچه ها باشه یه فشار روانی و اقتصادی شدیدی به خانواده و خود بیمار تزریق می‌کنه که خیلی از خانواده ها از پسش بر نمیان ( همیشه توی بیان خواسته هام افتضاحم?) بعد گوینده موسسه خیریه محک رو معرفی کرد

https://mahak-charity.org/

اگه هر کدوم ما یه مقدار کمی کمک کنیم (اصلا ۱۰ تومن) خودش توی تعداد بالا خیلی هست و کمک ما میتونه امید توی قلب همه مون زنده کنه

● به امید روزی که هیچ موسسه خیره ای وجود نداشته باشه چون هیچ دردمندی نیست