گناه ما ندانستن بود

ای آیندگان پس از ما بنویسید از آنچه بر ما گذشت
بنویسید از ایرانیان آزاده
بنویسید از قدرت و شکوه ایرانیان که دیگر گذشت و هیچکس نمی داند که آیا باز به آن روز ها باز می گردیم یا نه
بنویسید از تمام رنج هایی که گذشتگان کشیدند بلکه به نتیجه ای برسد اما افسوس که نتیجه تلاش آنها جاودانه نبود ...
بنویسید از قادسیه که همچون فراموشی از یادمان برد که چه بودیم
بنویسید از جنگ های پی در پی که انگار پایانی نداشتند
بنویسید از درد کوچک و کوچک شدن مرز هایمان
بنویسید از درد هایی که به جای درمان عمیق تر شدند تا جایی که دیگر روحمان مرد و ماندیم در جسم هایی متحرک
بنویسید از جنگ میان مردمی که از خاطر برده اند هم وطن یکدیگر هستند
بنویسید از استرس هایی که به جای پایان روز به روز به آنها افزوده میشد
بنویسید از قلب هایی که نمی دانست برای چه می تپد
راستی امید های دروغین که در وجود خود پروش می دادیم را از خاطر نبرید، ما که دیگر همه چیز را از خاطر بردیم ...
بنویسید و بخوانید و این ها را در کتاب ها بنویسید و نمره ای بر حفظ آنها بدهید بعد هم بخندید به ما که چه احمق بودیم و بعد هم قضاوت کنید و بگویید چرا این طور و آن طور نکردیم... اما هیچ گاه عاقل نشوید هیچ گاه به دنبال تشابهی میان تاریخ و زمان خود نباشید اگر این طور کنید دیگر خطایی نمی کنید که بعد بخواهید بر سر آن نزاع کنید یا بجنگید فکر کنم اگر چنین کنید طبیعت انسان را دگرگون می کنید. ( ولی قلبم به درد میاد ... )