نویسنده
یه روز خوب میاد
یه روز خوب میاد
که ما همو نکشیم
به هم نگاه بد نکنیم
با هم دوست باشیم و دست بندازیم رو شونههای هم
آها، مثل بچگیا تو دبستان
هیچ کدوممون هم نیستیم بیکار
در حال ساخت و ساز ایران
واسه اینکه خسته نشی این بار
من خشت میذارم تو سیمان
بعد از این همه بارون خون
بالاخره پیداش میشه رنگین کمون
دیگه از سنگ ابر نمیشه آسمون
به سرخی لاله نمیشه آب جوب
موذن اذان بگو
خدا بزرگه بلا به دور
مامان، امشب واسمون دعا بخون
تا جایی که یادمه این خاک همیشه ندا میداد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی دودقیقه دنیای بیرون رو ببینی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دل نوشته
مطلبی دیگر از این انتشارات
چقدر عادت کردن خوبه