آزمودم دل خود را به هزاران شیوه / هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد...خدایا ! خودت منو بپذیر.
وسطِ وسطِ زمستون ...
زمستان آخرین و چهارمین فصل است و خودش سه ماه دارد : دی ، بهمن ، اسفند

در یک شب سرد و زمستانی ، در یک شهر سرد و زمستانی در نیمه ماه وسطی زمستان پا به این دنیا گذاشتم ... وسطِ وسطِ زمستون .... .
اراک را حصار کوهستانی در آغوش گرفته و پیش از اینکه آپارتمانهای سربه فلک کشیده جلوی دید را بگیرند ، کوهها در انتهای هر خیابانی پیدا بود ... برای من دیدن کوهها در انتهای هر کوچه و خیابان هنوز هیجان انگیز است.
یک جشن تولد ویژه!
فکر می کردم در پایان این دهه از زندگی ام و آغاز دهه ای جدید یک جشن تولد ویژه و خاص در انتظارم خواهد بود!!! ... البته که ویژه بود! .... بسیار غریبانه ... همیشه روز تولدم خواهرها و برادرم برایم یک جشن تولد مفصل می گرفتند ... ولی حالا ، هر کداممان در یک نقطه از ایران هستیم ... و هم اتاقی هایم؟ ... آنها هم نیستند .... اگرچه پیشاپیش هدیه تولدم را داده اند.....
پ . ن 1 : برام دعا کنید🌿.
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل پائیز زندگی من
مطلبی دیگر از این انتشارات
بی نام
بر اساس علایق شما
از آب بترس