در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
ناوتو ماتسومورا: قهرمانی که نمیشناسیم + ناخونکی به کنکور
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
سلام به همگی، مخصوصاً به اونهایی که به حیوانات علاقه دارن (البته قبلش، به انسانها). علاوه بر این، ورژنِ جدیدِ کامنتهای ویرگول هم به نظرم خیلی بهتر شده و باید یه آفرین به ویرگول گفت. هرچند که هنوز ادیتورش روی موبایل بسیار غیرقابل استفاده و اعتماد هست که اون هم حل میشه تا ۱۰ سال دیگه انشاءالله.
خب بریم سراغ درِ اول.
درِ اول: قهرمانی که نمیشناسیم.
ایشان آقای ناوتو ماتسومورا هستن، از بازماندگانِ اون سانحهء فوکوشیما در ژاپن که راجب تاسیسات هستهای اتفاق افتاد. چند خط از ویکیپدیا راجبش ببینید:
حادثههای اتمی فوکوشیما ۱ به مجموعه حوادثی گفته میشود که از تاریخ ۱۱ مارس ۲۰۱۱، در پی زلزلهٔ ۹ ریشتری و سونامی، و در اثر از کار افتادن ماشینآلات نیروگاه هستهای شماره ۱ فوکوشیما متعلق به شرکت نیروی برق توکیو، یکی پس از دیگری، و نشت مواد رادیواکتیو به وقوع پیوست. متخصصان این حادثه را بعد از حادثه چرنوبیل بزرگترین فاجعهٔ اتمی میدانند و از نظر پیچیدگی آن را در مقام نخست فجایع اتمی جهان قرار میدهند چرا که تمام رآکتورهای نیروگاه فوکوشیما در نتیجهٔ این رویداد با مشکل مواجه شد.
خلاصه اینکه این «چرنوبیلِ دوم» که اتفاق میفته، باعث میشه دولت ژاپن یه محدودهء تقریباً به شعاعِ ۲۰ کیلومتری، که این اتفاق اونجا افتاده بود، رو خالی از سکنه کنن به خاطر خطرهایی که برای انسانها داره. کار به جایی میرسه که دولت ژاپن اعلام میکنه که حتی مواد غذایی که توی اون منطقه تولید شده هم نباید مورد استفاده قرار بگیره و خلاصه از این داستانها.
ولی چیزی که اینجا میخوام راجبش حرف بزنم، راجب کاری هست که این آقای ماتسومورا انجام میده.
برخلاف تمام هشدارهایی که دولت ژاپن میده، این آقا تصمیم میگیره که بره اونجا و به حیوانات خودش غذا بده و ازشان مراقبت کنه. خودش گفته که دکترها بهم گفتن که به احتمال زیاد تا ۳۰ یا ۴۰ سال دیگه بیشتر زنده نمیمانی و میمیری و از این حرفا ولی من با خودم فکر کردم که من که همون حالتِ عادیش هم فکر نکنم تا ۳۰ یا ۴۰ سال دیگه زنده بمانم و تصمیم گرفتم که با وجود همه خطرها، برم اونجا زندگی کنم.
خلاصه میره اونجا و بعد از چند روز میبینه که یه عالمه حیوانات مختلف، علاوه بر حیوانات خودش، هم اونجا هستن که به غذا و مراقبت احتیاج دارن و حتی میبینه که خیلی از حیوانات به خاطر نبودنِ غذا و آب، همونجا مُردن. خلاصه شروع میکنه به همه اون حیوانها میرسه و بهشان غذا میده و ازشان مراقبت میکنه.
الان هم شده تنها انسانی که توی اون محدوده داره در کنار حیوانات زندگی میکنه. شاید میخواد یکم از تنهاییِ اون حیوانات کم کنه.
بعضی وقتها اینجور انسانهایی رو که میبینم، به این فکر میکنم که چقدر خوب میشه اگه آدم برای زندگیش یه هدف انتخاب کنه و تمام زندگیش و وقت و انرژی و تلاشش رو بزاره پایِ اون یه هدف. ولی افسوس که توی این دوره زمانه، اینترنت و فضای مجازی به شدت ما انسانها رو اسیر کردن و اجازه نمیدن تمرکز روی هیچ کاری داشته باشیم. تا وقتی که این «اسباببازیها» توی زندگیِ انسانها هستن، فکر نکنم دیگه تعداد انسان زیادی پیدا بشه که بخواد کارهای بزرگ توی زندگیش بکنه. جاذبهء این اسباببازیها خیلی قوی شده...
دختر و پسرها، تقریباً در همه دنیای امروزه، بخش عمدهای از فکر و ذکرشان شده میانتنهء همدیگه، دریغ از یه ذره فکر بزرگ و یه ذره همتِ بلند و یه ذره تلاشِ زیاد و یه ذره دستاوردهایی که بتانن بهشان افتخار کنن.
بگذریم. این دری که باز کردیم رو با چند تا عکس از آقای ماتسومورا میبندیم.
درِ دوم: آیا کنکور ایران واقعاً سخت و ناعادلانه هست؟
جایی خواندم یه دوست عزیزی گفته بود که «وای من میدانم که این کنکورِ ایران چقدر سخت و ناعادلانه هست».
از خودم ۲ سوال پرسیدم:
- آیا کنکور ایران «سخت» هست؟
- آیا کنکور ایران «ناعادلانه» هست؟
جواب سوال اول:
اصلاً «سخت» یعنی چه؟ هرکاری توی این دنیا، اگه برای بارِ اول بخوای انجامش بدی، سخت هست، حتی خوردنِ یه لیوان آب. از طرفی، «سخت» با «پیچیده» خیلی فرق داره. «سخت» از دید من یعنی کاری که تعداد کمی از افراد، اون هم با تلاش و صبر و تمرکز و جا نزدن، انجامش دادن. «پیچیده» هم از نظر من یعنی چیزی که انقدر اجزای مختلف و درهمپیچیده داره که نمیشه ازش سر درآورد.
کنکور ایران ۱۰۰٪ سخت هست، ولی پیچیده نه، که این خودش باعث میشه «آسان» بشه!!!
این یعنی چه؟
یعنی اینکه چون پیچیده نیست، با یه سری قانونها و برنامهریزیهای بسیار ساده، میشه از پسش برآمد. ولی «سختیش» به این دلیل هست که اصولاً تعداد انسانهای خیلی کمی، مخصوصاً توی این دوره زمانه هستن که بتانن یه کاری رو شروع کنن و تا مقصد اون رو پیش ببرن. همه استادِ برنامهریزی و شروع کردن هستن، ولی هیچکس تواناییِ «ادامه دادن» نداره. سختیِ کنکور هم همینه. یه مسیر دراز و طولانیه که فقط نیاز به «ادامه دادن» داره.
۹ ماه وقت بزار، روزی ۶ ساعت مطالعهء بدون وقفه بکن، از هر مبحثی ۲۰۰ تا تست حل کن، هر رشته ای میخوای قبول شو. این یعنی همون «سادگی» که در مقابل «پیچیدگی» قرار داره.
جواب سوال دوم:
«ناعادلانه» اصلاً یعنی چه؟ این یکی از اون کلمات هست که خیلی راحت میشه باهاش انسانها رو خر کنی.
چطوری؟
- کافیه ببینی یه انسان دوست داره به چه هدفی برسه (که «سخت» هم هست) و هرچه تلاش کرده تا حالا بهش نرسیده.
- بعد میری براش هزار تا بهانه میاری که نمیدانم آره این خیلی ناعادلانه هست و این حرفا. با این کار باعث میشی که اون فرد هم کم کم باورش بشه و از همین «ناعادلانه بودن» استفاده کنه برای توجیه کردنِ تنبلیها و کوتاهیهای خودش و در درجه اول خودش و بعد هم بقیه رو سعی کنه گول بزنه.
یه کلمه دیگه هم که به راحتی میشه باهاش انسانها رو خر کنی و به هر طرفی که میخوای بکشانی، «آزادی» هست.
چطوری؟
- اول نگاه کن ببین یه انسان دلش میخواد چه کارایی بکنه که دولت، کشور، رئیس، مدیر یا بالادستیش اجازهء اون کار رو بهش نمیده.
- بعد میری بهش میگی «بابا این چه وضعشه؟ چرا ما آزادی نداریم؟ پایهایترین حقوق ما انسانها هم رعایت نمیشه چرا؟» و با این کارِت باعث میشی اون شخص هم «باد بشه» (یعنی تحریک بشه!) و چون بابِ علاقههاش حرف زدی، اونم فکر کنه که تنها نیست و کسای دیگه هم باهاش همنظر هستن و از این طریق میتانی کنترلش رو دست بگیری و هدایتش کنی.
کلاً برای همینه که از دید من، بسیاری از روانشناسها و مشاورها، مُفتخور هستن چون تنها کاری که در عمل میکنن اینه که باب میلت حرف میزنن و هرچی تو دوسداری بهت میگن. وگرنه آدم که خوشش نمیاد کسی بزنه توی بُرجَکِش و تخریبش کنه! هرکسی دوس داره دیگران ازش تعریف کنن و باب میلش حرف بزنن.
حالا این داستانِ ناعادلانه بودنِ کنکورِ ایران هم همینطوره.
اولاً باید ۲ سوال پرسید:
- «ناعادلانه» از دید تو یعنی چه؟
- ناعادلانه «از چه نظر»؟
اینجوری شاید آدم به جوابهای منطقیتری برسه.
از دیدِ من، کنکور ایران اصلاً ناعادلانه نیست و کاملاً هم فرصت فراهم هست که هرکسی که عشقش میکشه، بشینه ۹ ماه تلاش کنه و بهترین رشته و دانشگاه رو قبول بشه. مشکل اینجاست که خیلی ها میان و «سختی» رو به پایِ «ناعادلانه بودن» میزارن، در صورتی که برای اینجور آزمونی، که همزمان هزاران نفر میخوان دکتر و داروساز بشن، راهی بجز این نیست که سوالها انقدری سخت باشه که فقط اونهایی قبول بشن که واقعاً تلاش کردن و «ادامه دادن» و روی مطالب به تسلطِ زیاد رسیدن.
به همین راحتی.
.پایان.
مخلصات،
مطلبی دیگر از این انتشارات
از یه ویژگی بد دخترها و پسرها تا انتخابات
مطلبی دیگر از این انتشارات
از افغانستانی که خونش رنگینتر از فلسطین شد تا هیئت و دخترهای خوشگلش
مطلبی دیگر از این انتشارات
لذت وصفناپذیر خزعبلگویی: این داستان، اسب تکشاخ