در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
۵ در: قدرت، بعدش، قدم اول، ۵۱ هزار، فطری
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
در ۱
نمیفهمم چرا ما انقدر علاقه داریم سعی کنیم با بحث کردن دیگران رو راضی کنیم که عقیده ما حق و درسته. از الان تا سال دیگه این موقع هم اگه با کسی که خلاف عقیده تو رو داره حرف بزنی و گفتگو کنی، نه امکان داره اون قبول کنه نه تو.
مهم اصلا این نیست که من عقیده م حقه یا نه (که البته خودم فکر میکنم هست)، مهم اینه کی قدرتش بیشتره که بتانه عقیده ش رو پیاده سازی کنه. این قضیه از رابطه بین چند نفر وجود داره تا رابطه بین چندین میلیون نفر و حتی کشورهای مختلف.
مهم قدرت و زوره، حرف رو که همه میتانن بزنن.
در ۲
از در و دیوار این «انگیزه» و «علاقه» رو میشنوی و تقریباً فیلم و سریال و کتاب و داستان و موسیقی و حتی انسانی نمیبینی که بهت نگه «برو دنبال علاقه ت» یا «قبل یه کار باید انگیزه داشته باشی».
ولی یه کشف شگفت انگیزی که ما داشتیم اینه که بجای اینکه منتظر این باشی انگیزه «قبل» از کار باشه، میتانی بی انگیزه کار رو شروع کنی و «بعدش» انگیزه هم میاد.
با همین یه نکته میشه خیلی کارا کرد تو زندگی.
در ۳
مسافرت هزار کیلومتری سخته ولی قدم اول، آسان. (به قول Sun Tzu)
به همین شکل:
- نوشتن یه کتاب سخته ولی نوشتن فصل اولش، آسان.
- پرس سینه ۲۰۰ کیلو سخته ولی از ۶۰ به ۶۵ کیلو رفتن، آسان.
یه وقتایی انقدر از یه کاری یا چیزی برای خودمان کوه میسازیم که جز همون کوه با اون هیبت، چیزی نمیبینیم و البته که همون هیبت و بزرگیش باعث میشه اصلا سمتش هم نریم، چه برسه اینکه بخوایم فتحش هم بکنیم.
در ۴
از ثمرات مطالعه در کتابخانه های عمومی، کشف بخشی به اسم «نشریات» بود که من رو به فکر برد خیلی.
چند وقت پیش یه چند روز وقت گذاشتم روی مطالعه احادیثی که راجب مفهوم تنبلی و کسلی و ضعف اراده و این چیزا صحبت کردن. بعد چند روز و با کنار هم قرار دادن یه سری احادیث، به نتایج جالبی رسیدم و به قول معروف فکر کردم که شاخ غول شکستم و حتی لحظاتی اینجور هم فکر کردم که «چرا کسی از این کارها نمیکنه؟».
بعد از دیدن نشریه ای (دوماهنامه ای) به اسم «خُلُق» در کتابخانه عمومی و خواندن بعضی مقالاتش، با خودم گفتم «عجب، افراد زیادی که دارن اتفاقاً همون کار رو میکنن با کیفیت و علمِ خیلی بیشتر از من و هر دو ماه یکبار هم داره اینجا چاپ میشه».
خدمت بزرگیه این کتابخانه عمومی. آدم ۵۱ هزار تومن میده و یه سال صبح تا شب میتانه تو سالن مطالعهش مطالعه کنه.
در ۵
هیچ چیز قشنگ تر از دیدن یه پسر یا دختر با حجاب نیس. حجابی که هم در لباس باشه هم در نگاه هم در رفتار و حتی در صحبت کردن. ویژگی بسیار کمیابیه ولی دیدنش حتی از پیدا کردن طلا و گنج هم حس بهتری داره.
در زمینه حجاب معمولاً فلسفه مهمی که در پایه و اساسش هست مورد توجه قرار نمیگیره. یعنی اون ویژگی های فطری که خدا در وجود جنس زن و مرد قرار داده، یعنی ویژگیِ جلب توجه و نازداری و نیاز به محبت و توجه برای جنس زن و ویژگی نیاز به توجه کردن برای جنس مرد (البته که هردوی اینها در هر دو جنس هستن ولی با درصدهای خیلی متفاوت). اگر هر جنس از این ویژگی فطری خودش باخبر بشه و روش فکر کنه، درک مفهوم حجاب (چه در لباس و چه در رفتار) و درک نیاز به بودنش و حتی درک نیاز به اجبار به بودنش هم راحت تر میشه.
امام على عليه السلام:
يَنْبَغى لِلْعاقِلِ اَنْ يُخاطِبَ الْجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبيبِ الْمَريضَ؛
شايسته است كه برخورد عاقل با نادان، مانند برخورد طبيب با بيمار باشد.
[غررالحكم، ح ۱۰۹۴۴]
مطلبی دیگر از این انتشارات
ناوتو ماتسومورا: قهرمانی که نمیشناسیم + ناخونکی به کنکور
مطلبی دیگر از این انتشارات
لذت وصفناپذیر خزعبلگویی: این داستان، اسب تکشاخ
مطلبی دیگر از این انتشارات
از افغانستانی که خونش رنگینتر از فلسطین شد تا هیئت و دخترهای خوشگلش