من میخواهم هندوانه یلدا باشم.
از سنت های قشنگ مردم ایران،یلداست.
عضو جدایی ناپذیر مهمانی هایی یلدایی هندوانه است.
وقتی سراغ این مهمان را در میوه فروشی ها میگیریم،با دو خصلت این عضو عزیز روبرو میشویم: نه سرخی و شیرینی تابستانش را دارد و نه قیمت تابستان را.
علت این تناقض خیلی هم روشن است.
این هندوانه نه نور خورشید را درست و حسابی دیده است(نهایتا از پشت ابر کمی به ان تابیده باشد) و نه گرمای آن را حس کرده.
اما همین هندوانه بیرنگ بیمزه باز هم مشتری دارد و ارزشش از ان سرخ و شیرین بیشتر است.
ارزوی من قصه ی همین هندوانه است.با این که 1077 سال بعد از پشت ابر رفتن آخرین خورشید هدایتگر خدا روی زمین به دنیا امده ام و طبیعتا آن طور که باید و شاید نورش به من نتابیده،اما با همه ی بیمزگی(بخوانید بی اخلاقی)هایم دوست دارم با ارزش باشم.همانطوری که پیامبرم وعده ی آن را داده:«یا علی؛ وَاعلَم اَنّ اَعجَبَ النّاسِ ایماناً وَاَعظَمَهُم یَقیناً قَومٌ یَکونونَ فی آخِر الزّمانِ لَم یَلحَقوا النّبیَّ وَحَجَبَتهُمُ الحُجّةُ فَآمَنوا بِسَوادٍ عَلی بَیاضٍ»
(رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:ای علی بدان که شگفت ترین مردم در ایمان و شریفترین آنها در یقین، گروهی از مردم آخرالزمان هستند که با آنکه پیامبر را ندیده اند و معجزات او را به چشم ندیده اند، پس به واسطه نوشته ها (به وی) ایمان آورده اند)
یلدامون مبارک
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی به مثابه نوتهای موسیقی
مطلبی دیگر از این انتشارات
ترس fear
مطلبی دیگر از این انتشارات
سردرگمی