این بوی اطلسی که مرا مست می‌کند

خواهر بزرگتر، برادر کوچکتر، سلام

تا حالا به این فکر کردید که چه عطری جانتون را نوازش می‌ده؟ خاطراتتون با چه عطری خاطرات لذت‌بخش ساخته؟ دوست دارید محبوب‌تون چه عطری زده باشه؟

بوی برگ گوجه

من تابستان در بالکن گوجه کاشتم چون بوی برگ گوجه من رو یاد مزرعه‌های کودکیم می‌انداخت. اون زمان بابابزرگم چند جریب زمین داشت. یا کف مزرعه خیار و گوجه می‌خوردیم یا بالای درخت آلوچه و گیلاس. روزگار قشنگی بود. حال خوشی داشتیم. گوچه کاشتم تا خاطراتم زنده بشه. صبح برگ‌هاشون را نوازش می‌کردم و چشم‌بسته بو می‌کردم. دلخوشی ازین ساده‌تر؟ کی فکرش را می‌کنه که رایحه برگ گوجه می‌تونه اینقدر خوشایند و روح‌نواز باشه؟

مهم‌ترین محصول باغچه بوی برگ گوجه بود.
مهم‌ترین محصول باغچه بوی برگ گوجه بود.


آویشن پرتغالی

گوشه اتاق، نوعی از آویشن گذاشته‌ام. گوشه‌ای نشسته ماستش را می‌خورد و رشد می‌کند. برگ‌های گوشتی‌ش را که لمس می‌کنم عطر تند و تیز آویشن را حس می‌کنم. شبیه نعنا فلفلی‌ست اما تلخ‌تر و تیزتر. بعضی‌ها به این مدل آویشن پرتغالی می‌گویند. چند سال پیش دوستی از فرانسه برایمان آورد. سریع رشد کرد و خانه همه دوست و آشناها را پر کرد. بعضی هم آن را با «اورگانو» اشتباه می‌گیرند. اسیر کلمات نشویم. بوی خوشی دارد و بی‌سروصدا رشد می‌کند. در کوزه پونه کوهی هم هست. اگر آفت‌ها بگذارند و جان بگیرد، عطر قشنگی دارند.

آویشن سرحال و پرامید .. از دیدنش انگیزه می‌گیرم.
آویشن سرحال و پرامید .. از دیدنش انگیزه می‌گیرم.


کاکتوس با عطر نعنا

لابلای کاکتوس‌ها دو مدل کاکتوس برگدار پیدا کرده‌ام که رایحه‌ای شبیه نعنا دارند. یکی لطیف‌تر و آرام، دیگری تیز و وحشی. هر دو مدل آدم را تکان می‌دهند. گویی هشداری به زنده بودن ما هستند. راحت تکثیر می‌شوند. لااقل به دست من که خوش نشسته‌اند. همین که در خاک می‌زنم می‌گیرند. بهترین وقت تکثیرشان هم همین روزهاست. حالا که هوا گرمای زننده‌ای ندارد راحت جان می‌گیرند و رشد می‌کنند.

به فکر افتادم برگشان را بچینم و عطری با آن‌ها بسازم. فکرم را عملی نکردم. در قدم اول که خوب نشد. گویا «پهلوان زنده را عشق است». همین که سرسبزند بهتر دلبری می‌کنند.

راه‌پله‌های پشت بام محل زندگی کاکتوس‌ها
راه‌پله‌های پشت بام محل زندگی کاکتوس‌ها


بوی پوست پرتقال سوخته روی بخار وسط یک روز برفی

در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» آن معشوق از همه جا بی‌خبر در بچگی از بوی پوست پرتقال سوخته روی بخار وسط یک روز برفی خوشش می‌آمد. من این حس را گذاشته‌ام در لیست بوهایی که امتحان می‌کنم. منتظر روزی برفی‌ام. هنوز نیامده. بنظرتان چه حسی دارد؟ باید حس خوبی داشته باشد. این را از بوی عود می‌گویم. احتمالا باید چیزی شبیه عود میوه‌ای باشد.

https://www.aparat.com/v/B6dOc/%D8%A8%D9%88%DB%8C_%D9%BE%D9%88%D8%B3%D8%AA_%D9%BE%D8%B1%D8%AA%D9%82%D8%A7%D9%84_%D8%B3%D9%88%D8%AE%D8%AA%D9%87_%D8%B1%D9%88%DB%8C_%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D8%B1%DB%8C

سکانس فیلم «در دنیای تو ساعت چند است»


شما چه بوهایی در لیست (smell waiting list) دارید؟ شما با چی زمستونو سر می‌کنید؟ با چی خستگی‌تون رو در می‌کنید؟ بوی چایی؟ بوی عیدی؟

تکامل عاشقانه بویایی

می‌دانستید ذهن ما ناخودآگاه به عرق کسی که برای ما مناسب است واکنش مثبت می‌دهد؟ منظورم آن عرق تند و زننده نیست. تکامل ما را این جوری برنامه‌ریزی کرده که آن مایعی که از پوست بیرون می‌ترواد برای جنس مخالف خوشایند است اگر که از نظر بیولوژیکی برای هم مناسب باشند. ذهن ما کدهایی بویی دارد. یعنی دست مادر و پدر بوی دلپسندتری دارد تا بوی دست یک غریبه. علاوه بر هم‌خون بودن، خاطرات کودکی را زنده می‌کنند.

شم و شهود بویایی در آشپزی

معمولا به ندرت اتفاق می‌افتد که غرق کار شوم و از محیطم جدا شوم. معمولا هنگام نفس کشیدن بوهای پس‌زمینه را هم حس می‌کنم. بوی عرق بدنم، بوی عودی که سوخته و رفته و بوی آشپزخانه! به تجربه فهمیده‌ام وقتی غذا پخت یا گرم شد چه بویی بلند می‌شود. شما چقدر به بوی غذا اعتماد می‌کنید؟ چنین رابطه‌ای را حس کرده‌اید؟ برای کیک، پیتزا، شلغم، قهوه و خیلی چیزها جواب است.

راستی شما چقدر شامه‌تون را تربیت کردید؟ چقدر بهش بها دادید و عطرها را شنیدید؟ چقدر ظرافت‌های بوها و عطرها را حس می‌کنید. کرونا تلنگری بود که چقدر بویایی در عظر و طعم غذا تاثیر داره. نشان داد چقدر زندگی بدون بو کسل‌کننده و بی‌مزه است. تا حالا اشیای اطراف‌تون رو بو کردید؟ چقدر روی بویایی‌تون سرمایه‌گذاری کردید؟

گاهی بد نیست چشم‌ها را ببندیم و با بینی دنیا را ببینیم. ما در هر لحظه خیلی خیلی زیاد اطلاعات می‌گیریم. اگر یکی دو تا ازین حواس را خاموش کنیم حواس باقیمانده تیزتر می‌شند. تجربه جالبی می‌شه.

من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم

بین دانشگاه تهران تا کوی دانشگاه، در خیابان کارگر یک جایی عطر قهوه فضا را پر کرده. نمی‌دانم این قهوه‌فروشی چه می‌کند که از ۲۰ متر پایین‌تر تا ۲۰ متر بالاتر عطر قهوه در فضاست. معمولا به آن جا که می‌رسیدم می‌توانستم چشم بسته راه بروم و مسیر را پیدا کنم. با بینی‌ام، مثل سگ و گربه‌ها مسیر را پیدا می‌کردم.

نشانه‌گذاری شهر با بو واقعا جذاب و هیجان‌انگیز است. بوی روغن سوخته فست فودها هم جزئی از ماجراست اما من منظور چیزهای جذاب‌تری‌ست. مثل بوی قهوه، چمن باران خورده، کاهگل باران‌خورده، بوی عطرفروشی‌ها، بوی شیرینی‌پزی. همین جور که سربه‌هوا قدم می‌زنیم ذهن کنجکاو ما همه این اطلاعات را جمع می‌کند و به یک جا برچسب دلنشین و جذاب می‌زند، یک جا هم می‌شود معبر. یعنی فقط باید گذاشت و گذشت. ای وای از وقتی که کل شهر بشود معبر.

بوی بیمارستان دوگانه است، بعضی یاد الکل و شراب می‌افتند، بعضی یاد الکل، آمپول، خون و باقی چیزها.

«بوی اسکناس تا نخورده­ ی لای کتاب» گذشت؛ حالا همه جا کارت‌خوان دارند.

شهرها چهره کثیف کم ندارند. در شهرهایی مثل اصفهان مشهد و تهران بوی دود غالب است تا بوی گیاه. گاهی اینقدر ترمزها گرفته می‌شوند که بوی لنت همه را کلافه می‌کند. بوی روغن سوخته اتوبوس‌ها آدم را خفه می‌کند. سال ۹۵ که مازوت می‌سوزاندند روزانه چند هزار تن گوگرد روی شهر اصفهان ریخته می‌شد. ما لابلای این چیزها ریه‌هامان را پر از جدول مندلیف می‌کنیم و با زندگی خداحافظی می‌کنیم.

با اینا زمستونو سر می‌کنم .. با اینا خستگی‌مو در می‌کنم

زمان نوستالژی گذشته است. شهر این روزها، بوی باروت، بوی دود، بوی اشک‌آور می‌دهد. حال این روزها آشفته است. جوان‌ها در خیابان پرپر می‌شوند. این روزها شهرها بوی عجیب و جدیدی، بوی خون در خاطره ثبت می‌کنند. به قول اخوان ثالث، «قاصدک ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می‌گریند.»

این بوی اطلسی که مرا مست می‌کند .. از نیستی گذشته مرا هست می‌کند

دلم می‌خواست مطلبی بنویسم در مورد روح زندگی. با وجود خون‌هایی که ریخته شده و شرایط اقتصادی، فضا سخت دلگیر و جان‌فرساست. زندگی اما پیوسته در جریان است. ما دلخوش به بوها و عطرها زنده‌ایم. بویایی بارقه‌ای از قدرت خداوند مهربان و بخشنده است که به ما هدیه شده، یکی از قدرتمندترین راه‌های ارتباط با دنیاست. به قول سهراب،

زندگی خالی نیست، مهربانی هست،
سیب هست، ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد

حس خوش بوئیدن آخرین چیزی‌ست که ما از دنیا فراموش می‌کنیم. در فیلم «گذشته» «Le Passe» اثر اصغر فرهادی، جوان عطرهای معشوقش را آورد تا دلخوشی عمیق زندگی‌اش را به او یادآوری کند. معشوق به عطرها واکنش نشان داد. زنده بود.

امیدوارم شما هم زنده باشید و بوی اطلسی‌ها مست‌تان کند.

بفرمائید آهنگ مهسا وحدت را اینجا گوش کنید.


با مهر و امید