تعلق (engagement) و تعهد (commitment) کارکنان؛ خیلی دور، خیلی نزدیک


در این پست تلاش کردم در قالب سه سوال، به شرح مفاهیم مرتبط با تعلق و تعهد کارکنان بپردازم.

سؤال اول: وقتی از تعهد و تعلق سازمانی حرف می‌زنیم، دقیقاً از چه چیزی صحبت می‌کنیم؟

در تعریف‌ها، این دو حوزه را از هم تفکیک می‌کنند، یکی با محوریت فرد است و دیگری با محوریت سازمان، عوامل رشد یکی درون‌زاست و آن دیگری برون‌زا.

منظور از تعلق کارکنان میزان علاقه و شوقی است که هر فرد به کار و حرفه‌اش نشان می‌دهد. میزان شوقی است که برنامه‌نویس برای رشد فنی و یادگیری زبان‌ها و حل چالش‌های جدید دارد. میزان علاقه و وقتی است که کارشناس فروش برای یادگرفتن فوت‌وفن مذاکره و چانه‌زنی می‌گذارد.

برای هر کارمند متعلق، این کار است که اهمیت دارد؛ او به‌شدت به‌دنبال رشد و توسعۀ فردی است و اصلاً به سازمان به‌چشم فرصتی برای رشد و توسعۀ حرفه‌ای و حتی توسعۀ شبکه‌اش نگاه می‌کند.

اما منظور از تعهد کارکنان میزان شوقی است که کسی به سازمانی دارد، اینکه چقدر برایش مهم است که در سازمانی شروع به کار کند، ادامه دهد و نخواهد از آن خارج شود. «پورتر»تعهد سازمانی را «میزان تمایل هر فرد برای شناسایی‌شدن و وابسته‌بودن به آن سازمان مشخص» تعریف می‌کند.

هر کارمند متعهد به دلایل مختلف عاشق سازمانش است. او دوست دارد وابستگی به سازمانش را همه‌جا اعلام کند. به ارزش‌ها و اهدافش بسیار ایمان دارد و دوست دارد (تأکید می‌کنم دوست دارد) تمامی تلاشش را برای رسیدنِ سازمان به اهدافش انجام بدهد.


سؤال دوم: تعلق مهم‌تر است یا تعهد؟

نخست آنکه هر دوی این‌ها بسیار مهم هستند و هر سازمانی باید برای هر دوی این‌ها برنامه‌ریزی کند و این پرسش صرفاً برای جا افتادن مفهوم مطرح شده است.

برای جواب بگذارید مثالی اغراق‌شده بزنم. دو نفر را در سازمانی تصور کنید.

محسن که سابقۀ کاری نسبتاً زیادی دارد، دانش و تجربۀ خوبی کسب کرده، چند سال در شرکت قبلی‌اش کار کرده و دستاوردهای شایان توجهی داشته و الان خواسته در جای بهتری کار کند. هدف محسن این است که در صنعت پرداختی کشور کار کند و رشد کند، ارتباط‌هایش را گسترده‌تر کند و در زمینۀ حرفه‌ای خود رشد کند. او شرکت را بستری برای این هدفش می‌داند.

نگین هم هفت سال است که در همان شرکت کار می‌کند. شرکت و محیطش را دوست دارد. کلی رفیق دارد. توی شرکت هم همه‌جا کار کرده، از کارشناس منابع انسانی تا پاسخ‌گویی مشتریان، هم در بخش پشتیبانی بوده هم در بخش روابط عمومی، به ارزش‌های شرکت هم حسابی پای‌بند است و خوش‌رفتار و دوست‌داشتنی هم هست.

برای محسن، خودش و کارش و رشدش مهم است و برای نگین، شرکت.

احتمالاً اکثر شرکت‌ها نگین را ترجیح می‌دهند. ولی اگر کسی اثرگذار باشد، آن فرد محسن است؛ چون محسن می‌خواهد خودش رشد کند، شرکت را هم با خود رو به پیشرفت جلو می‌برد، ولی نگین در خوشبینانه‌ترین حالت فردی دوست‌داشتنی و کم‌اثر است.

جمع‌بندی می‌کنم: اگر تعهد و تعلق را دو سر طیف بدانیم (که در عمل این‌طور نیست) آدم متعلق ارجح است. هرچند باز هم باید تأکید می‌کنم که هر دوی این‌ها بسیار مهم هستند و سازمان باید به هر دو به‌طور ویژه توجه کند.


و سوال آخر: سازمان چطور می‌تواند سطح تعهد و تعلق کارکنانش را افزایش بدهد؟

جذب، جذب و جذب، فرایند جذب مناسب برای به‌کارگیری افراد باانگیزه، بااستعداد و پرتلاش.

ادامۀ جواب را چنین می‌گویم: اگر کارمندان سازمان گزاره‌های زیر را بگویند، تعهد و تعلقِ زیادی در آن سازمان وجود دارد و سازمان در مسیر رشد گام برمی‌دارد.

· من از کارم و اثری که روی هدف‌های تیم و سازمان می‌گذارم، کاملاً آگاهم و از آن راضی هستم.

· من داستان، مأموریت، اثرگذاری، فرهنگ و ارزش‌های سازمانم را می‌دانم و دوستشان دارم.

· اهداف، برنامه‌ها، دستاوردها، فرایندها، ساختار و نقش‌های سازمان به‌خوبی برای همه شفاف است.

· من به‌طور موثر در تصمیم‌گیری‌های تیمم نقش دارم.

· تلاش و اثرگذاری من و بقیۀ همکارانم دیده می‌شود و از ما تقدیر می‌کنند. عملکردهای برجسته‌مان را هم جبران می‌کنند.

· عدالت و شفافیت حرف اول را در محاسبۀ حقوق و دستمزد می‌زند و من از تناسب دستمزدم با نقش و میزان اثرگذاری‌ام راضی هستم.

· من خیلی خوب یاد می‌گیرم و یاد می‌دهم. اینجا اشتراک تجارب و دانش خیلی ارزشمند است.

· ویژگی‌های ظاهری و خدمات محیط کارم برایم خیلی خوشایند است.

· فضا دوستانه است، بداخلاقی جدی وجود ندارد و ارتباط با مدیران خیلی راحت است.

· ما هنگام موفقیت‌ها و رویدادهای خوشایند و حتی هنگام مشکلات و شرایط سخت کنار هم هستیم.

· من به‌صورت مستمر بازخوردهای خوب و مؤثری از همکاران و مدیرانم دریافت می‌کنم.

· سازمان ما را رهبری شایسته هدایت می‌کند.


و در پایان، کدام‌یک از گزاره‌های بالا را می‌شود در خصوص سازمان شما گفت؟