داستاننویس، علاقهمند به ادبیات، سینما و دنیای هنر / پیج اینستاگرام: https://instagram.com/jafari_maryam76?utm_medium=copy_link / کانال تلگرام:https://t.me/beshnu_az_man
در ستایش اتلاف وقت!
?ما همیشه میدویم که عقب ماندن خود را جبران کنیم ما همیشه عقب میمانیم.
فوکو
✍️در ستایش اتلاف وقت از آلن لایتمن.
شاید عدهای با خواندن اسم کتاب با خود بگویند این دیگر چه کتابی است؟ یا ما به اندازهی کافی اتلاف وقت داریم این کتاب به دردمان نمیخورد؟ یا مگر هدر دادن زمان که چون طلاست ستایش کردن هم دارد؟
صبر کنید. با آسودگی و نگاهی متمایز دربارهی این عنوان تأمل کنید و یادداشت من را بخوانید و بعد اگر دلتان خواست کتاب را هم بخوانید.
تا به حال شده حس کنید از همهچیز و همهکس عقب افتادهاید؟! یا درحالی که روی تختتان ولو شدهاید، عذابوجدان هیچکاری نکردن و بیفایده بودن بکنید؟
یا تا به حال شده در خیابان باعجله راه بروید بیآنکه نیازی باشد زود به مقصدتان برسید؟
فکر میکنم همهی ما انسانهای عصر جدید حتی بدون اینکه بدانیم درگیر این عجله و شتابزدگی در ناخودآگاهمان شدهایم.
در ستایش اتلاف وقت کتابی بود که خودش من را انتخاب کرد. درحالی که سه کتاب در حالخوانش داشتم در فیدیبو گشت میزدم که چشمم به این عنوان جالبِتوجه افتاد. در طرح جلد مردی آرام به افق نگاه میکرد و پرندهای رنگارنگ از روبهرویش میآمد. آرامش تصویر و اسم کتاب متوقفم کرد.
در حالی شروع به خواندن کتاب کردم که مدام عجله داشتم تا به همهی کارهایم برسم. درحالی که فایلهای صوتی را ضربدردو گوش میکردم و عذاب وجدان ساعتی را به بطالت گذراندن را داشتم.
و نویسنده گفت: آرامتر. چه کسی دنبالت کرده؟ فقط یک ساعتت را به من بده و گوش کن!
زندگی در شهر شتابزدهتر و ناآرامتر است ما آنقدر از طبیعت جدا افتادهایم که شب و روزمان در هم گره خورده است. سیل اطلاعاتی که هر روز در مغزمان وارد میکنیم کنترلنشده و بیوقفه است. وسط تبلیغات فیلم گوشیهایمان را برمیداریم، به محض بیدار شدن، قبل از خواب، در هر تنفسی که بین روز گیرمان میاید، به گوشیهایمان پناه میبریم.
ما به طرز وحشتناکی نمیتوانیم تنها باشیم.
پژوهشگران گروهی از دانشجویان را برای آزمایشی انتخاب میکنند، وسایلشان را میگیرند و از آنها میخواهند ده تا بیستدقیقه در اتاقی تنها روی صندلی بنشینند بدون اینکه بلند شوند یا بخوابند. تنها میتوانند آرام بنشینند و هر چندبار که خواستند دکمهای را که کنار دستهی صندلی وجود دارد، فشار دهند.
با فشار دادن آن دکمه شوک الکتریکیای به آنها وارد میشود. قبل از شروع آزمایش یک بار این شوک را به همهی آنها وارد کردهاند و از درد آن صدای همهشان درمیآید.
اما عجیب اینجاست که ۶۷ درصد مردان و ۲۵ درصد زنان، وقتی روی صندلی مینشینند چند بار این شوک الکتریکی را به خود وارد میکنند. تنها با خود بودن و هیچ کاری نکردن تا همین اندازه برای ما آدمها ترسناک است. آنقدر که حاضر میشویم محرکی بیرونی را تحمل کنیم اما با خود و افکار و تأملاتمان تنها نباشیم.
ما مهمترین چیزی که از دست دادهایم، خودمان است، ما دیگر نمیاندیشیم که چه کسی هستیم و شاید حتی میترسیم که فکر کنیم.
پس ترجیح میدهیم رفتهرفته به این شوکها عادت کنیم و مغزمان را به این اختلالها عادت دهیم تا فقط بیکار نباشیم.
ما دیگر قادر نیستیم به هیچ چیزی توجه کنیم. توجه طولانی مدت به چیزی ما را از عصبی و ناآرام میکند.
در عصر جدید نقش این محرک بیرونی را گوشیهای هوشمندمان بازی میکند.
(البته متأسفانه شرایط ما با زندگی معمولیِ مردم دنیا فرق دارد و در مواردی ما بدون اینکه بخواهیم هم دچار اتلاف وقت میشویم و هم شتابزدگی در دریافت دادههایی که از آنها عقب ماندهایم. ما به سبب گرفتارشدن در فیلترینگِ بیرحمانه زمانهای زیادی را برای وصل شدن به شبکه از دست میدهیم که تناقض زیادی با عنوان در ستایش اتلاف وقت دارد. بدون در نظر گرفتن این حقیقت تلخ و دردآور ادامه میدهم!)
در دنیای مجازی همیشه روز است و شب وجود ندارد. وقتی فقط نصف روز به شبکه وصل نباشیم کلی مطلب و خبر را از دست میدهیم. اما چرا ما عجله داریم؟
یاد فیلم جکسی افتادم. مردی که گوشی تلفن همراهش میشکند و مجبور میشود بهروزترین گوشی هوشمند را بخرد. این همراه گرچه خیلی از کارهای مردِ داستان را راحت میکند اما تمام اختیار زندگیاش را در دست میگیرد. این کمدی تخیلی استعارهای از همین وضعیت انسان مدرن است.
در خیلی از چیزها ما برای راحتی زندگیمان وابسته به گوشیهایمان هستیم. مثلاً برای سرعت بیشتر در انجام کارها همین مرور را دارم در گوشی مینویسم. این خوب است اما هراس من از ساعتی آرام گرفتن و هیچ کاری نکردن، هیچ چیزی را پیگیری نکردن بد است.
به قول نویسنده فناوری خودش را معمار تنهایی ما معرفی میکند اما آیا واقعاً چنین است؟
ما بیگانهتر با خویش نشدهایم؟!
گوشیهایمان مثل مخزن اکسیژن کنارمان هستند و واقعاً اگر نباشند نمیتوانیم نفس بکشیم.
اما فقط باید سی دقیقه در روز به روح مان هدیه بدهیم این کار تکریم نجوای درونی ماست. آزادی است.
تنها با خودمان و ذهنمان به خودمان و جهان بیندیشیم و به مغزمان اجازه بدهیم انبارگردانی کند و اطلاعات موردنیازمان را طبقهبندی کند.
نویسنده جملهی وقت طلاست را مطرود میداند چون افراطی که در معنای جمله نهفته است آدمها را در شتابی جنونآور میاندازد که مدام احساس از دستدادن و بیهودگی کنند. اما فقط چند دقیقه در روز خودمان باشیم با خودمان.
به پیادهروی بیمقصد برویم و ساعتهایی را بدون گوشیهایمان بگذرانیم. شاید خیلی از استرسها ازمان دور شد.
دربارهی خودم میگویم احساس میکنم گاهی به طرز افراطیای کتاب میخوانم و به مغزم هیچ فرصتی برای استراحت نمیدهم. به مغزهایمان به شکل رایانه نگاه کنیم. اگر در رایانهمان هیچ فضای خالیای نباشد، قرمز میشود، به سختی بالا میآید، هنگ میکند و کارآییاش پایین میآید.
انسان مدرن نوسازی ذهنش را به خطر انداخته است. ما به فضای خالی احتیاج داریم. به منطقهای حفاظت شده در ذهن و ضمیرمان.
درنهایت این کتاب به نوعی سرعتگیری برای جهان شتابزدهام شد.
با دو شعر از حافظ و خیام بزرگ این یادداشت را به پایان میرسانم.
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران، ما را بس
و به قول خیام:
مِی نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گُل و مُل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است
?خواندن برشهای کتاب هم خالی از لطف نیست.
? من بخشی از خودم را از دست دادهام خود درونیام که صدای تنفس روحم را میشنوم که رویا میسازد .
بدون تنفس و شنیدن صدای خود درونیام زندانی دنیای بیقرار پیرامونم هستم.
?این توسعهها بهایی داشته و حالا وقت آن است که ببینیم چه از دست دادهایم. ما دقیقاً چه چیزی از دست دادهایم اگر آنقدر درگیر برنامهریزیها و فهرست خرید و ارتباط دائم با رسانه ها هستیم و دیگر لحظهای وقت نداریم راجع به خودمان و جهان تأمل کنیم چه چیزی از دست داده ایم. اگر نمیتوانیم ده دقیقه در اتاق آرامی بنشینیم و با خودمان خلوت کنیم چه چیزی از دست دادهایم؟! اگر دیگر وقت نداریم ذهنمان را آزاد بگذاریم که بیدغدغه و بدون هدف خاصی پرسه بزند و بچرخد، چه چیزی را از دست دادهایم؟! اگر ما و فرزندانمان وقت بازی نداریم چه چیزی را از دست دادهایم؟! اگر دیگر آهستگی و یا اعتدال در میزان اطلاعات یا سکوت یا حریم خصوصی را تجربه نمی کنیم چه چیزی را از دست دادهایم؟!
من که باید هر ساعت از روز درگیر کاری باشم شخصاً چه چیزی را از دست دادهام؟! من قطعاً فعالیتهای خلاقانهام را در معرض خطر قرار دادهام.
روانشناسان مدتهاست که میدانند خلاقیت در زمانهای بیبرنامه، موقع بازی، موقع تفکر واگرا و در گردشهای بی هدف شکوفا میشود.
?زندگی ما در جزئیات به هدر میرود!
سادگی، سادگی، سادگی
سودای دو سه چیز را در سر داشته باشید نه هزار چیز!
#مریم_جعفری_تفرشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
از کجا انقدر وقت میاری؟! ۱۰ پیشنهاد برای زمانبندی بهتر
مطلبی دیگر از این انتشارات
رهایی از مرض بیش فکری: قسمت دوم (چگونه به دل کار بزنیم!)
مطلبی دیگر از این انتشارات
۵ راه شاد زیستن از زبان فیلسوفی که بَرده بود!