ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
اثباتی با ۸ مثال: افسانه موهوم ثروتمندان خودساخته
توجه: این پست نوشتهی مصطفی آرانیست و در روزنامهی ۷ صبح منتشر شده است.
در کتابفروشیها کتابهای زیادی هست که به ما روشهای موفقیت را میآموزند و بسیاری از آنها را ثروتمندان نوشتهاند. هر روز هم یک مصاحبه از یکی از آنان منتشر میشود که ما را نصیحت میکنند و میگویند اگر خودتان را باور داشته باشید و تلاش و کوشش کنید و صبور باشید، حتما موفق خواهید شد. آیا این حرف درست است؟ زندگی دو ثروتمند ایرانی و شش ثروتمند آمریکایی را بررسی کردیم تا به شما بگوییم که خودساخته بودن، یک افسانه خودساخته است!
«ریال به ریالش رو جون کندم تا در آوردم»؛ اگر در زندگیتان یک یا چند پولدار دیده باشید، حتما این حرف را از آنها شنیدهاید. ثروتمندان تلاش میکنند شما را متقاعد کنند که تمام ثروت کلانشان حق آنها بوده و برای آن زحمت کشیدهاند. آیا چنین حرفی درست است؟قبل از اینکه به این حرف جواب بدهیم؛
بیایید با هم دلیل اصرار ثروتمندان به چنین حرفی را بررسی کنیم. روان شناسان معتقدند که احتمالا اضطرابی به نام اضطراب ثروت قابل شناسایی باشد. در این نوع اضطراب، فرد ثروتمند خود میداند که شایسته چنین میزانی از ثروت نیست و برای همین با تکرار این مطلب تلاش دارد که خود را از زیر بار فشار این اضطراب بیرون بیاورد ولی بیایید ببینیم که آیا چنین سخنی درست است؟
همه چیز قسطی است!
اسدالله عسگراولادی سلطان زیره بود و یکی از بزرگترین ثروتمندان ایران که شغلش در حوزه خشکبار بود. او متولد سال ۱۳۱۲ بود و در سال ۱۳۹۸ یعنی در ۷۶ سالگی درگذشت. تا ۲۴ سالگی اما عسگراولادی اصلا اهل بازار نبود که بخواهد ثروتمند شود. کارمند شرکتی بود که کارش صادرات و واردات بود. جالب اینکه عسگراولادی معتقد است در آن زمان پول نداشته اما به گفته خودش «تنها دارایىام خانهاى بود که در خیابان شهید مصطفى خمینى به مبلغ ۵۶۰۰ تومان خریده بودم. اولین ماشینم (هم) که در سال ۱۳۳۳ خریدم یک فولکس به مبلغ ۵۹۰۰ تومان بود.»
خوب است بدانید که طبق قانون بودجه سال ۱۳۳۳ مجلس سنای ایران، مقرری رئیس مجلس سنا در این تاریخ، ۲ هزار و ۳۵۰ تومان بوده است. اما داستان ثروتمند شدن آقای عسگراولادی هم جالب است. چطور؟ خودش در مصاحبهای گفته: «با قسط و تخفیف حجرهاى به مبلغ ۴ هزار تومان خریدم و رشته خشکبار را انتخاب کردم و هنوز بعد از ۵۴ سال در همین رشته هستم. زیره سبز را بسیار دوست داشتم. چون هم سرمایه کمى مىخواست و هم قیمتش ارزان بود. از کار در داخل خوشم نمىآمد مىخواستم صادرات داشته باشم. کار را در سال ۱۳۳۶ و از صفر با صادرات زیره شروع کردم و قسطى پنج تن زیره خریدم.»
عسگراولادی هم محل کسب و هم اولین بار خود به میزان ۵ تن را به صورت قسطی خریده است. چطور؟ مشخص نیست ولی شاید مثلا مدیر همان شرکتی که زمانی کارمندش بوده توانسته در این زمینه برای او وساطت کند. از سوی دیگر شرایط اقتصادی به شکلی بوده که خرید قسطی معنادار بوده است. به این ترتیب عسگراولادی در واقع دو عنصر شانس و زمانه مناسب را در ایجاد ثروت خود نادیده گرفته و بیان نکرده است.
یک شرکت مبله در خدمت شما!
خانم فاطمه دانشور، یکی از زنان موفق و ثروتمند ایران است. در سایت شخصی ایشان که ثروت خود را از راه معدن کسب کردند میخوانیم: «اکثر مردم موفقیتها را به شانس و تصادف نسبت میدهند در صورتی که از نظر من موفقیت به عوامل دیگری بستگی دارد. از قبیل مسیری که آدم انتخاب میکند، پشتکار، نظم، انضباط، تجربه و میزان ریسکپذیری و همچنین اعتماد و اعتقاد به خداوند.»
اما بیایید مسیر ثروت ایشان را با هم مرور کنیم. خانم دانشور متولد سال ۱۳۵۳ هستند. در زندگینامه ایشان که در سایتشان وجود دارد برای نخستین تجربه کاری خود که احتمالا اوایل دهه هفتاد بوده نوشتهاند: «برخلاف رشتهای که خوانده بودم توسط یکی از دوستانم در شرکت ایران خودرو مشغول به کار شدم.» بنابراین در بدو ورود به حرفه و شغل، یک پارتیبازی کوچولو در حق ایشان شده است. کمی بعد ایشان با حدود دو سه میلیون تومان به شغل واردات اسباب بازی روی میآورند.
این موضوع مربوط به ابتدای دهه ۸۰ است. سه میلیون تومان البته در آن زمان رقم کمی نبوده است. متوسط قیمت مسکن در تهران آن روزها حدودا ۳۰۰ هزار تومان برای هر متر مربع بوده است. با این حال ایشان در این کار ورشکسته شدند و بدهی بالا آوردند. بعد از آن به مکه میروند برای یک سفر زیارتی و «بعد از دو هفته که وارد تهران شدم. نزد یکی از طلبکارانم که به ظاهر فرد خشنی بود رفتم و در کمال ناباوری مشاهده کردم که او نه تنها از من پولی نخواست بلکه تمام چکهایم را پس داد.
در کنار این کارش کلید یک شرکت مبله شده را داد و گفت هر وقت توانستی پول درآوری قرض خود را بده. چون پولی نداشتم نزد یکی از آشنایانم که صندوق قرضالحسنه داشت رفتم. تمام اهداف خود را برای او گفتم و در آنجا با همسرم که او هم در کار خود شکست خورده بود آشنا شدم و ازدواج کردم. با کمک یکدیگر شرکتی را که الان نام آن شرکت بازرگانی سپهر آسیاست، تأسیس کردیم و تمام کالاها را در حوزه واردات و صادرات پوشش میدادیم.»
باز هم چیزی که در اینجا نادیده گرفته شده عنصر شانس و البته کمک دیگران است. کمک آن طلبکار و البته باز هم یک آشنا که این بار صندوق قرضالحسنه داشته است.
میلیونر در ۲۲ سالگی
یک نمونه دیگر در این زمینه دونالد ترامپ است. او البته ثروتمندترین فرد جهان نیست ولی یکی از افراد ثروتمند جهان است و نکته جالب در مورد او این است که با وجود همه مخالفتهایی که با او میشود؛ کتابهای موفقیت و کارآفرینیاش در بازار تهران به سهولت قابل دسترس است. یکی از این کتابها «چگونه برنده شوید» نام دارد و ترامپ در بخشی از آن میگوید:
«نگذارید ترس به هیچ کدام از قسمتهای زندگیتان نفوذ کند. ترس یک برخورد شکست آور و یک احساس منفی است. ترسهایتان را فورا شناسایی کنید و از بین ببرید. ترس را بردارید و به جای آن رفتار حل مسئله، ایمان به خود و سختکوشی را بگذارید. این فرمول را به کار گیرید و آن وقت از روی قدرت با مسائل برخورد خواهید کرد نه از روی ترس و این یعنی پیروزی.»
همین فردی که برای ما از سختکوشی میگوید، ثروت خود را مدیون کمک پدر است. نام پدرش فرد ترامپ بود. متولد ۱۹۰۵ یا ۱۲۸۴ شمسی. اصالتا آلمانی بوده و وقتی به آمریکا آمد به یکی از فعالان بزرگ صنعت املاک و ساختمان در این کشور تبدیل شد. دونالد فرزند چهارم او بوده و در ۴۱ سالگی، وقتی ۱۱ سال از ازدواجش با مری آنی، مادر اسکاتلندیالاصل او میگذشت متولد شد.
دونالد از وقتی که در دانشگاه مشغول تحصیل بوده در شرکت پدرش مشغول به فعالیت در این زمینه میشود. ترامپ در جایی گفته که وقتی از کالج فارغ التحصیل شده، ۲۲ سالش بوده و ۲۰۰ هزار دلار معادل یک میلیون دلار در سال ۲۰۱۵ ثروت داشته است. او از سال ۱۹۷۱ کنترل شرکت پدر را به دست گرفت و در یکی از نخستین اقدامات خود، نام آن را به موسسه ترامپ تغییر داد و نخستین معامله بزرگ خود در منهتن را بر سر ساخت هتل هایت انجام داده است.حالا سوالی جدی مطرح میشود و آن هم این است که آیا کسی که در ۲۲ سالگی یک مرد میلیون دلاری بوده، حق دارد از ایمان به خود و سختکوشی صحبت کند؟
ما از یک گاراژ شروع کردیم!
و اما برسیم به پنج نفر از پولدارترین افراد کره زمین که همیشه الگوهایی هستند برای ما آدمهای معمولی که بفهمیم چون خیلی کار نمیکنیم؛ مثل آنها پولدار نیستیم! آقایان جف بزوس، بیل گیتس، استیو جابز، مارک زاکربرگ و ایلان ماسک. جف بزوس. همه میگویند آمازون کارش را در گاراژ جف بزوس در سال ۱۹۹۴ آغاز کرد اما کمتر کسی میگوید که بزوس با سرمایهگذاری ۲۵۰ هزار دلاری والدینش این کار را آغاز کرده است. ۲۵۰ هزار دلار پول اصلا پول کمی نیست. میانگین حقوق پرداختی به یک مدیرعامل در آمریکا ۱۵۶ هزار دلار در سال است. آن هم این روزها. ما داریم از ۲۵۰ هزار دلار پول صحبت میکنیم مربوط به ۲۷ سال پیش.
داستان بیل گیتس به گونهای روایت میشود که گویی او یک مرد معمولی است که دانشگاه را رها کرده تا به دنبال رویای خود برود، در حالی که در واقعیت، مادرش مری گیتس بوده که رئیس شرکتی به نامUnited Way بوده و توانسته IBM را متقاعد کند که از مایکروسافت برای ساختن یک سیستم عامل استفاده کند. بنابراین بیل گیتس، تحصیلات خود را رها کرده ولی کسی نمیتواند روابط کاری مادر او و رویی که به آی بی ام انداخته را فراموش کند.
مارک زاکربرگ که خود در مصاحبهای با نیویورکر در سال ۲۰۱۰ تایید کرده که «خودساخته» نیست و از حمایت والدین ثروتمندش برخوردار بوده است. والدین او، زاکربرگ را به آکادمی فیلیپس اکستر بستند که شهریه آن تقریبا ۵۷ هزار دلار است. ایلان ماسک، ثروتمندترین فرد جهان اصلا فردی خودساخته نیست. پدرش در آفریقای جنوبی مالک معدن زمرد بود. او یک خانواده فوقالعاده ثروتمند داشت تا جایی که ایلان ماسک خود میگوید که ما نمیتوانستیم در گاوصندوق خود را ببندیم. ماسک با این ثروت موفق شد در سال ۱۹۸۱، یعنی در ۱۰سالگی صاحب کمودور ویآیسی-۲۰ شود. اولین کامپیوتر تاریخ.
در این میان استیو جابز البته کمی با بقیه فرق میکند. او بچه پولدار نبود ولی بچه فقیر هم نبوده است. خانوادهاش برای خود خانه داشتند. پدر خواندهاش، مکانیک سابق گارد ساحلی بود که پس از ترک خدمت، ماشینها را تعمیر میکرد و مادر خوانده او کلارا به عنوان مسئول حقوق و دستمزد کار میکرد و برخی میگویند یک حسابدار بود. با این حال نباید این مسئله را از نگاه دور کرد که خانواده شریک او یعنی استیو وزنیاک پولدار بودند و اپل در واقع با پول وزنیاک آغاز به کار کرده است.
دعوای خودساخته بودن ثروتمندان با این جلد مجله فوربس خیلی بالا گرفت. فوربس کایلی جنر، خواهر کیم کارداشیان را به عنوان جوانترین میلیاردر خودساخته معرفی کرد و بسیاری به این مجله اقتصادی تاختند که یا نمیداند کایلی جنر چطور معروف شده و پول در آورده یا معنای خودساخته بودن را نمیداند! واقعا هم به کسی که شهرتش به خاطر خواهر یک شخصیت دنیای مد و سرگرمی است و به این واسطه توانسته با فروش لوازم آرایشی و یک صفحه اینستاگرامی به آلاف و اولوفی برسد، خودساخته نمیگویند!
خودساخته؟ فراموشش کنید!
ثروتمندبودن پدر و مادر یا کمک اطرافیان یا شانس یا قسطی خریدن یک چیز نمیتواند تضمینی برای موفقیت باشد. آدمهای خیلی زیادی هستند که چنین موقعیتهایی برای آنها ایجاد شده ولی موفق یا ثروتمند نشدهاند. آدمهایی که از آنها یاد کردیم حتما جربزه و علم استفاده از موقعیت را داشتند و برای رسیدن به سختی تلاش کردند و صبر کردند و حتما شکستهایی هم خوردهاند ولی قصه این است که روایت خودساخته بودن و ثروتمند شدن، فقط با تلاش و کوشش فردی تقریبا قصه بسیار نادری در جهان است.
البته که میلیونرهای زیادی هستند که زندگی خود را تلف میکنند یا به اندازه کافی برای حفظ ثروت خود تلاش میکنند و البته که چندین نفر واقعاً از ژندهپوشی به ثروت رسیدهاند ولی قواعد بازی در دنیا نشان میدهد، ثروت اغلب اوقات در دست ثروتمندان است و به نسل بعدی آنان منتقل میشود یا در حوالی آنها گردش میکند. قواعد بازی در دنیا نشان میدهد خودساخته بودن، احتمالا یک توهم بزرگ است
فرار از دو اشتباه ذهنی
و در پایان بدانید که ممکن است با مرور زندگی ثروتمندان دچار دو اشتباه دیگر هم بشوید. اشتباه اول این است که ما ممکن است درگیر مغالطههای روایی شویم. مغالطه روایی وقتی اتفاق میافتد که قصه آدمها را از انتها به ابتدا میخوانیم، از موفقیت به شکست. یعنی وقتی موفق شده است حالا میبینیم که او چطور زندگی میکرده و نتیجه میگیریم که با این روش حتما موفق میشویم. در صورتی که چنین نیست. مثلا اگر استیو جابز موفق شده و هر روز راس ساعت ۷ صبح مسواک میزده، نمیتوان نتیجه گرفت که شما هم حتما با انجام چنین کاری موفق خواهید شد. و ضمنا باید بدانید که ممکن است با خواندن زندگی افراد ثروتمند و موفق دچار سوگیری نجات یافته یا بازمانده شوید. سوگیری نجات یافته چیست؟
در جنگ جهانی دوم ارتش آمریکا به مادهای مقاوم در برابر گلوله دسترسی داشت که میتوانست قسمتهایی از هواپیما را با آن بپوشاند. اما همه بخشهای هواپیما را شامل نمیشد. روش اصلی آنها در تعیین مکان قرارگیری ماده ضد گلوله بر اساس شناسایی موقعیت مکانی تیر به هواپیماهایی بود که توانسته بودند سالم به آشیانه خود بازگردند. از آنجایی که این مکانها بیشترین اصابت گلوله را به هواپیماها نشان میداد؛ بنابراین دلیل خوبی بود که بهترین مکان برای استفاده ماده ضد گلوله در آن قسمتها باشد.
اما آنها دچار پدیده سوگیری بازماندگی شده بودند؛ زیرا معیار آنها برای تعیین مکان ماده ضد گلوله هواپیماهای بازمانده و نجاتیافته از جنگ بود. در حالی که راهحل درست و ایدهآل این بود که ماده ضد گلوله در قسمتهایی از هواپیما قرار داده شود که بر اثر اصابت گلوله آسیب ندیده بودند؛ زیرا این مکانها عامل اصلی سقوط هواپیماها بودهاند. از آنجایی که شما نمیتوانید بر روی هواپیماهایی که سقوط کردهاند، مطالعهای داشته باشید؛
بنابراین هیچ جای گلولهای هم ندارید که بتوانید آسیبپذیرترین قسمتهای هواپیما را به کمک آنها شناسایی کنید.حالا ماجرای ماست و این ثروتمندان محترم که زندگیشان را مورد بررسی قرار میدهیم و فکر میکنیم که همه آدمها اگر از این مسیر جلو بروند حتما موفق میشویم و این در حالی است که آن نسخه فقط برای آن آدم موفق است که کار کرده و ما هزاران فردی که از این مسیر رفتند و شکست خوردند را نمیبینیم و صدای تلاش و شکست آنها را نمیشنویم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
۱۰ مهمترین ارز دیجیتال بازار کریپتوکارنسی را بشناسید
مطلبی دیگر از این انتشارات
روایتهای تلویزیونی از پشت صحنه استارتاپها + معرفی ۸ سریال درباره استارتاپها
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور آلسعود صاحب یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان شد؟