ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
بهترین مینیسریالهای تلویزیونی برای تماشا در عید نوروز + ۱۰ مینیسریال برتر
چه برای سازندگان و چه برای مخاطبان، مینی ســریال این روزها به مدیومی محبوب تبدیل شده؛ زمان بیشتر در مقایسه با یک فیلم سینمایی برای پرداخت و روایت که مثل سریال هم قرار نیست ادامهدار باشــد و تا مدتها درگیرتان کند. پس در تعطیلات نوروز اگر در فکر استفاده بهینه از وقتتان هستید، چه پیشنهادی بهتر از تماشای مینیسریال؟ برای انتخاب هم گزینههای زیادی وجود دارد که فقط به چند سال و حتی چند دهه اخیر محدود نمیشود. این فهرست 10تایی تشکیل شده از مینیسریالهایی که در بین بهترین محصولات تلویزیونی تاریخ صاحب جایگاهی ویژه شــدهاند و اگر هنوز تماشایشان نکردهاید، بهتر است که بیش از این دیگر فرصت را از دست ندهید.
۱. جوخه برادران
یکی از مهمترین محصوالت شبکه اچ بیاو که ابتدای هزاره جدید از انقالبی ناگزیر در مدیوم تلویزیون خبر میداد. اگر ناغافل صحنههایی از سریال را تماشا کنید، شاید با نجات سرباز رایان اشتباه بگیریدش و بعد از خودتان بپرسید که چرا این صحنهها توی فیلم نبود؟! خیلی هم عجیب نیست. چه از نظر تماتیک و چه از نظر تولید جوخه برادران پیوندی ناگسستی با نجات سرباز رایان دارد. سریال در اصل با همت استیون اسپیلبرگ و تام هنکس تولید شده که نجات ســرباز رایان سرآغاز دوستی و سلسله همکاریهای بعدی آنها بود. در عمل هم برگرفته از همان تجربه در بازآفرینی جنگ جهانی دوم و بیرون کشــیدن احساسات و کنشهای انسانی وسط میدان جنگ است. در جوخه برادران، سرگذشت مجموعهای از سربازها را دنبال میکنید که از دوران آموزشی با همدیگر آشنا میشوند تا زمان اعزام به اروپا، شرکت در نبرد نرماندی و مبارزه با نیروهای متفقین فرا میرسد. جدای از کیفیت تحسینبرانگیز کار، دیدن بازیگران جوانی چون تام هاردی، جیمز مکاووی و جیمی فالن که در سالهای ابتدایی فعالیتشان نقشهای کوتاهی را در این مجموعه ایفا کردهاند، جالب و شاید حتی عجیب خواهد بود. اگر با جوخه برادران ارتباط برقرار کردید، بعدش بد نیست که نگاهی هم به مینیسریال اقیانوس آرام بیندازید که حدود 10 سال بعد از سوی همین تهیهکنندگان اجرایی و با رویکردی مشابه درباره سربازان نیروی دریایی آمریکا در اقیانوس آرام ژاپن ساخته شده است.
۲.فرشتگان در آمریکا
چند سال پیش، وقتی مایک نیکولز از دنیا رفت، آل پاچینو دربارهاش گفت بهترین کارگردانی بوده که در تمام عمرش دیده. کی و کجا همکاری کرده بودند؟ در همین مینیسریال فرشتگان در آمریکا که زمان پخش به یکی از مهمترین تولیدات تاریخ تلویزیون آمریکا تبدیل شد و به معنای واقعی کلمه جریانساز بود. ولی در کمال تعجب جزو آثاری است که در ایران چندان کشف و دیده نشده. فرشتگان در آمریک« را تونی کوشنر بر اساس نمایشنامهای از خودش نوشته که اوایل دهه نود برنده جایزه پولیتزر شده بود. کوشنر در سینما به واسطه همکاری با استیون اسپیلبرگ و نوشتن فیلمنامه آثاری چون مونیخ ولینکلن شناخته میشود.
ماجرا در دهه 80 اتفاق میافتد؛ همزمان با تغییر آمریکا به واسطه سیاستهای دست راستی دولت ریگان، ایدز همچون پدیدهای شوم در حال تاخت و تاز است. کوشنر این زمینه اجتماعی و حتی سیاسی را تبدیل کرده به فرصتی برای یک روایت تاثیرگذار آمیخته به جادو و فانتزی که باز هم ریشه در اخلاقیات مسیحی آمریکاییها دارد. به غیر از پاچینو، لشگری از بازیگران غول چون مریل استریپ، اما تامپسون، پاتریک ویلسون و جفری رایت به نقشها جان بخشیدهاند. تماشای این سریال بحثبرانگیز بعد از 20 سال که خودش هم درباره 20 سال قبل ساخته شده بود از جهتی دیگر هم میتواند تجربهای غیرمنتظره باشد؛ طی چند دهه آمریکا چطور تغییر کرده که آنچه قبلا تابوشکنی بود اکنون حکم سفارش و تحمیل سازمانیافته را دارد.
۳. رقص آخر
در عصر طلایی مستندها قرار داریم و درباره هر سوژهای که فکرش را بکنید چند تا مستند جذاب ساخته شده و به راحتی هم در دسترس قرار دارد. وسط این همه مستند، انتخاب یک گزینه خیلی ساده نیست ولی تماشای رقص آخر میتواند تجربهای لذتبخش و متفاوت باشد؛ یک مستند ورزشی درباره آخرین فصل از حضور مایکل جردن در تیم بسکتبال شــیکاگو بولز و پایان یک دوره افسانهای. ن
نگران نباشید، لازم نیست که حتما درباره جردن، ان بیای و کلا بسکتبال اطلاعات قبلی داشته باشید چون این محصول شبکه ESPN و نتفلیکس سوژهاش را به چیزی فراتر از یک گزارش ورزشی صرف تبدیل کرده. با روایتی جزئینگرانه از سالهای پایانی دهه 90 مواجهید و داستان موفقیت و شکست. اگر هنوز هم برای دیدن این سریال مستند شک دارید، بد نیست بدانید که در فهرست بهترین سریالهای تاریخ از نظر کاربران IMDB رتبه 16 را دارد و این حاصل رای بیش از 100 هزار بیننده است.
۴. گامبی وزیر
پدیده مهم سال 2020 که آنیا تیلور جوی را به یک ستاره بینالمللی تبدیل کرد و باعث محبوبیت شطرنج در سطح دنیا شد! اسکات فرانک و آلن اسکات گامبی وزیر را بر اساس رمان والتر تویس ساختهاند. نویسنده رمان منبع الهام فیلم بیلیاردباز، که روایتگر سرگذشت خیالی یک دختر شطرنجباز در دهه پنجاه و شصت میلادی اســت.
بث هارمون که در کودکی یتیم شده، زندگیاش بر مبنای عشــق به شطرنج و وابستگی به داروهای آرامبخش تعریف میشود؛ همان داستان هیولای موفقیت و استعداد که روی دیگرش خودویرانگری و انزواست. گامبی وزیر روایتی شیرین و جذاب دارد و طوری بینندهاش را گرفتار میکند که نمیفهمید از کجا خوردهاید! یک داستان پر از افت و خیز و موقعیتهای به یادماندنی.
به غیر از بث با نقشآفرینی درخشان آنیا تیلور جوی که در کانون توجه قرار دارد، تمام عناصر پسزمینه با سلیقه و حسابشده کار خود را انجام میدهند، از بازیگران مکمل گرفته تا طراحی صحنه و لباس. اگر هنوز و بعد از یک ســال گامبی وزیر«را تماشــا نکردهاید که جای تعجب دارد، به هیچ وجه برای دیدن آن شــک به دل خود راه ندهید. از تماشای دوبارهاش هم ضرر نخواهید کرد.
۵. مدیر شب
معمولا داستانهای جاسوسی با این پیشفرض جلو میروند که یک مامور کاردرست و همهفنحریف میزند به دل خطر و از پس دشمن برمیآید، چون همیشه در بازی یک قدم از رقبا جلوتر بوده. در مدیر شب قضیه فرق میکند چون با یک آدم معمولی سروکار داریم که خودخواسته وارد یک بازی پیچیده و بزرگ میشود و ناخواسته در این بازی دست به کارهایی میزند که اوضاع را برای خودش سختتر میکند. این مینیســریال موفق را سوزان بیِر دانمارکی بر اســاس رمانی از جان لوکاره، اســتاد فقید داستانهای جاسوسی، نوشت که اصولا تخصصش تزریق واقعگرایی به ژانر و پیچیده کردن روایتها بر اساس کنشها و احساسات انسانی بود. بیر هم دقیقا روی همین دوجنبه دست گذاشته و انتخابهای درجه یک برای ایفای نقشهای اصلی هم به کمکش آمده است.
مدیر سابق شیفت شب یک هتل لاکچری معروف به دم و دستگاه یک دلال معروف اسلحه نفوذ میکند. نقشآفرینی بازیگران اصلی یعنی تام هیدلستون، هیو لری، الیزابت دبیکی، تام هالندر و اُلیویا کلمن چشمگیر است و رویکرد خوددارانهای هم که بیر برای انتقال اطلاعات و به تصویر کشیدن زندگی آریستوکراتهای مدرن و فاسد اروپایی در پیش گرفته، به بهترین شکل ممکن جواب میدهد.
۶. چرنوبیل
همانطور که فاجعه چرنوبیل به نقطه عطفی تاریک در تاریخ معاصر تبدیل شد و پیامدهای آن صحنه سیاست در قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد، موفقیت مینیسریال ساخته شده بر اساس آن واقعه هم غیرمنتظره بود و موج انفجار آن صنعت سرگرمی را فرا گرفت. قصه را که همه میدانند اما مینیسریال چرنوبیل به معنای واقعی کلمه اثباتی است بر این فرضیه که شــنیدن کی بود مانند دیدن! کریگ میزن تلاش کرده تا درام را از دل مستندات تاریخی بیرون بکشــد و به تمام جزئیات، اتفاقات و تصمیماتی بها بدهد که در عرض چند ساعت سرنوشت میلیونها نفر را زیر و رو میکرد.
چرنوبیل بیش از آنکه درباره یک فاجعه زیستمحیطی باشد، درباره انحطاط سیستمهای دستساخته بشری است. چند ســال پیش همین روایت جزئینگرانه و تکاندهنده از یک موقعیت حاد بشری کافی بود تا تمام بینندگان در مقابل سریال سپر بیندازند. در این مدت که اتفاقاتی چون پاندمی کرونا و اکنون هم درگیری روسیه و اوکراین را شاهد بودهایم، سریال تغییری نکرده اما درک مردم از شرایط بیرونی مثل سابق نیست و سایه بدبینی و نگرانی به بالاترین حد ممکن رسیده. بنابراین تماشای چرنوبیل در این اوضاع و احوال تجربهای متفاوت خواهد بود و اتفاقات سریال در نگاه دوباره شاید واجد معنایی تازه شده باشد.
۷. اشیا تیز
در دهه گذشته، یکی از سیاستهای ثابت شــبکه اچ بی او پیدا کردن رمانهای جذاب با محوریت وجوهات تاریک زنانه برای اقتباس بوده؛ نقشهایی که برای بازیگران سرشناس جای کار دارد، داستانی که قبلا کشش و گیراییاش را ثابت کرده و از مایههای عامهپسند و روشنفکرانه اســتفاده میکند و کارگردانهای دور از جریان اصلی که دنبال فرصتی برای قدرتنمایی میگردند. اینها را که بگذارید کنار هم، به یک معادله تماما برد میرسیم که همه را راضی میکند. نمونههای قابل ذکر از چنین سریالهایی کم نیست ولی شاید بشود گفت اشیا تیز که توسط مرحوم ژان مارک ولی و بر اساس رمانی از گیلین فلین ساخته شده، از بقیه یک سروگردن بالاتر اســت.
ماجرا درباره یک خبرنگار بخش جرایم و حوادث با نقشآفرینی ایمی آدامز است که هنوز از بحرانهای دوران کودکیش نجات پیدا نکرده و به دلیل فشار روانی تمایل به خودزنی دارد. این وسط برای تحقیق درباره پرونده قتل دو دختر خردسال مجبور میشود که برگردد به شهر زادگاهش. سروکله زدن با یک پرونده تاریک و تکاندهنده سختتر است یا روبهرو شدن با گذشتهای دردناک؟ برای پیدا کردن جواب، باید اشیاء تیز را ببینید. این مینیسریال به عنوان یک تریلر روانشناختی معرفی شده اما میتوانید یک نئونوآر زنانه هم حسابش کنید.
۸. جنگ و صلح
تقریبا هیچ رمان و نمایشنامه کلاسیکی نیست که تا به حال بیبیسی به فکر اقتباس ازش نیفتاده باشد و از طرف دیگر جنگ و صلح حداقل چهار تا اقتباس سینمایی و تلویزیونی موفق دارد. پس چرا این اقتباس بیبیسی از رمان سترگ تولستوی در دهه گذشــته چنین محبوبیت ویژهای پیدا کرده؟ از متن تا اجرا، همه چیز موثر بوده.
به طور کلی چگونه میشود بین یک رمان قطور که از شاهکارهای ادبیات در قرن نوزدهم است با یک سریال عامهپسند تلویزیونی درباره ارتباط بین چند تا خانواده اشــرافی و درگیریهای عشقی و عاطفیشان تفاوت قائل شد؟ ربطی به عظمت و گســتردگی دنیای اثر ندارد؛ تفاوت را عمق تعیین میکند. در این مینیسریال شش اپیزودی هم که اندرو دیویس نوشته و تام هارپر کارگردانی کرده، فراتر از زیباییشناسی و سبکی که بین کلاسیک و مدرن به تعادل رسیده، مهمترین ویژگی تلاش برای عمیق شدن در احساسات و عواطف شخصیتهاست که به ارتباط، انگیزه و تصمیمات آنها معنا میدهد.
خیلی از کسانی که در اصل جنگ و صلح را به واسطه اقتباسهای قبلی میشناختند، از دیدن نسخه جدید جا خوردند، چون به نظرشان یک جای کار میلنگید و خیلی شبیه قبلیها نبود. این را باید بگذارید به حساب خوانش به روز و متفاوتی که سازندگان سریال از رمان داشته و خیلی سعی نکردهاند که با قراردادها و معیارهای رایج در سینمای کلاسیک همسانسازی انجام دهند. مثلا نقش پیر بزوخوف را قبلا هنری فوندا و آنتونی هاپکینز بازی کرده بودند و اینجا رسیده به پل دینو؛ همین برای بیان تفاوت رویکرد کفایت میکند.
۹. پاتریک ملرُز
یک درام شخصیتمحور تاثیرگذار که حسابی بینندهاش را درگیر میکند. قصه درباره پسری از یک خانواده اشرافی انگلیسی است که بحرانهایش در کودکی و مشــخصا مورد سوءاستفاده قرار گرفتن از سوی پدرش روح و روانش را نابود کرده و برای فرار از زخمها و دردها، خودش را در مواد مخدر غرق میکند.
سریال در پنج پرده به سراغ مقاطع مختلف از زندگی پاتریک ملرز میرود و ما را در تمام فراز و نشیبهای زندگیاش شریک میسازد. چیزی که پاتریک ملرز را به اثری کمنظیر تبدیل کرده، قدرت بالا در انتقال احساسات و کاویدن وجوهات تاریک شخصیت اصلی است. چه کسی را میشناسید که در زندگی گرفتار زخمها و کابوسها نباشد و نخواهد که از دستشان راحت شود؟ اما مگر به همین سادگی است. خیلی وقتها تلاش برای بیرون آمدن از تاریکی خودش باعث گرفتاریهای تازه میشود و... .
سریال این دست و پا زدن در تاریکی را استادانه به تصویر کشیده و مدیون بازی ظریف و همدلیبرانگیز بندیکت کامبربچ و فیلمنامه حسابشــده و پر از جزئیاتی است که دیوید نیکولز بر اساس مجموعه رمانهای ادوارد سنت آبین نوشته. دوست نداشتن پاتریک ملرز از دوست داشتن آن به مراتب کار سختتری است! و اگر از میان این ۱۰ مینیسریال بخواهم فقط یکی را انتخاب کنم قطعا انتخاب من پاتریک ملرُز خواهد بود.
۱۰. خدمتکار
سال گذشته یکی از موفقترین و تحسینشــدهترین محصولات نتفلیکس بود و حتی از نظر اجتماعی هم موجب بحثهای دامنهدار فرامتنی شد. قصه بر اســاس کتاب خاطرات استفانی لند ساخته شده که امروز نویسندهای سرشناس است اما سالها قبل برای جمع کردن زندگیاش با سختیهای زیادی دست و پنجه نرم کرده. مارگارت کوالی، یکی از استعدادهای آيندهدار هالیوود امروز، نقش دختر جوانی را بازی میکند که از شریک زندگی درب و داغانش با یک بچه زیر بغلش فرار کرده و دنبال راهی برای گذران زندگی میگردد. کاری پیدا نمیکند جز اینکه در یک شرکت خدماتی استخدام شود و برای نظافت به خانههای مردم برود.
همزمان با سروکله زدن با این موقعیت نه چندان خوشایند، امیدها و رویاهایی هم در دلش دارد که میخواهد راهی برای رسیدن بهشان پیدا کند. قسمت اول این مینیسریال 10 قسمتی شاید خیلی گرم و گیرا نباشد و تصور کنید با یکی دیگر از محصولات دغدغهمند سالهای اخیر طرفید که به زور میخواهد مخاطبش را تحت تاثیر قرار بدهد. اما اگر کمی به سریال و داستانش وقت و دل بدهید تا شخصیتها را بشناسید و داستان جلو برود؛ بعد میفهمید که چرا و چگونه خدمتکار یکی از محبوبترین محصولات سال گذشته شده است.
به دنبال کتاب برای خواندن در تعطیلات عید نوروز هستید؟ پس پست زیر را از دست ندهید!
پیشنهاد کتاب برای تعطیلات نوروز امسال
مطلبی دیگر از این انتشارات
رابرت دنیرو در سریآ؛ رانیری در نقش کارآموز بازنشسته
مطلبی دیگر از این انتشارات
دربارهی سورئالیسم یا همان سورئالیسم چیست؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور یک پست بیمزه میتواند زندگیتان را نابود کند؟