به بهانۀ تصور نمایشی بودن سیلی به مجری اسکار: همیشه دنبال کاسه زیر نیم‌کاسه نباشیم!


توجه: این مطلب نوشته‌ی هومان دوراندیش است و در سایت عصر ایران منتشر شده است.

شبی که ویل اسمیت در مراسم اسکار به کریس راک سیلی زد، مجلۀ "فیلم امروز" در صفحۀ اینستاگرامش نوشت: «هنوز توضیحی در مورد واقعی یا ساختگی بودن این اتفاق ارائه نشده اما اگر این درگیری کوتاه، برنامه‌ریزی شده باشد باید آن را نمایش موفقی دانست چراکه توسط شبکه‌های اجتماعی در سراسر دنیا به شکل انفجاری وایرال شده است؛ نکته‌ای که مطمئنا جزو اهداف اسکار بوده است.»

    اگر گردانندگان نشریۀ معتبر "فیلم امروز" (همان مجلۀ "فیلم" سابق") با تردید این احتمال را مطرح کردند که آن سیلی از قبل برنامه‌ریزی شده بود، در عوض بسیاری از ایرانیان در فضای مجازی قاطعانه مدعی شدند که کل این ماجرا یک "نمایش" و هدف از آن هم گرم شدن بازار اسکار بوده است.

  اما چرا امسال مراسم اسکار باید به شکلی تصنعی گرم می‌شد؟ لابد چون جهان سرگرم جنگ اوکراین است. دلایل دیگری هم می‌توان ردیف کرد ولی احتمالا این دلیل قوی‌تر از سایر دلایل است.

  به هر حال بسیار زود معلوم شد که ویل اسمیت و کریس راک عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی نبوده‌اند و سیلی اسمیت به راک واقعا برآمده از خشم بوده و برگزارکنندگان مراسم اسکار هم از وقوع این واقعۀ بی‌نظیر شوکه شده‌اند.



اما سوال اساسی این است که چرا بسیاری از ما ایرانیان همیشه کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه می‌بینیم؟ چرا هر رویداد مهمی را یک "بازی" می‌دانیم؟

  شاید دلیلش این باشد که در طول تاریخ زیاد بازی خورده‌ایم و مراقبیم که مبادا دوباره بازی بخوریم. شاید هم چون‌که در زندگی روزمره زیاد به یکدیگر دروغ می‌گوییم و سر همدیگر را کلاه می‌گذاریم، همیشه نگرانیم کسی یا کسانی دروغی را به عنوان راست به خورد ما بدهند و کلاه ما را بردارند و به ریش ما بخندند. در هر صورت برای بسیاری از ما، وقایع بزرگ همیشه پشت‌پرده‌ای دارند که دقت در آن پشت پرده، اصالت آنچه را که روی پرده می‌گذرد، زیر سوال می‌برد.

  رژیم شاه بالاترین روابط ممکن را با ایالات متحدۀ آمریکا داشت. مردم ایران به دلایل گوناگون از آن رژیم بیزار شدند و به خیابان آمدند و با انقلاب سرنگونش کردند. کسانی که سن بیشتری دارند، حتما به یاد دارند در دهۀ 60 بسیاری از افراد عادی‌‌یی که در راه‌پیمایی‌های سال 57 شرکت می‌کردند و مرگ بر شاه می‌گفتند، در تحلیل‌های سیاسی مضحک‌شان مدعی بودند‌   "آمریکایی‌ها شاه را بردند و آخوندها را آوردند".

  کسانی که چنین ادعایی داشتند، در واقع به زبان بی‌زبانی می‌گفتند که خودشان هم چیزی جز عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی نبودند؛ و با این اعتراف تلویحی، در واقع از زیر بار مسئولیت تغییر رژیم شانه خالی می‌کردند و مسئولیت را متوجه "عروسک‌گردانانی" می‌کردند که آن‌ها را مثل عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی به خیابان آورده بودند برای سرنگونی رژیم شاه.

  این نگرش توطئه‌اندیشانه، ناشی از نوعی طفولیت فکری است. کودک مسئولیتی ندارد و مسئولیتش با والدینش است. اگر گم شود، اگر دستش در چرخ‌گوشت برود، اگر برق او را بگیرد، مسئولیت این فجایع با والدین اوست نه با خود او.

  در سال 76 خاتمی با رای اکثریت مردم ایران رئیس‌جمهور شد ولی بعد از اینکه در تحقق  شعارهایش ناکام ماند، بسیاری از همان رای‌دهندگان مدعی شدند که کل انتخابات 76 یک "بازی" و در واقع کلاه گشادی بوده که نظام بر سر آن‌ها گذاشته است. یعنی مسئولیت رای خودشان را متوجه نظام می‌کردند.

  به علل متعدد، فرهنگ سیاسی ما ایرانیان چنان است که بسیاری از ما مستعد درافتادن مدام ما به ورطۀ توطئه‌اندیشی هستیم. یکی از این علل این است که ما در طول تاریخ با حملۀ اقوام متخاصم و اشغال‌گر خارجی روبرو شده‌ایم و برای بقا، نوعی دورویی پیشه کرده‌ایم و بسیاری از گفته‌ها و کرده‌هایمان فاقد اصالت و صرفا به قصد بقا یا بهروزی و ترقی در وضع جدید بوده است.

حافظ می‌گوید: مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب/ چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند. حافظ را به درستی شاعر ملی ایران و دیوان او را نیز عصارۀ فرهنگ ایرانی می‌دانند. وقتی که ایرانی‌ترین شاعر ایران می‌گوید در این دیار همه تزویر می‌کنند، یعنی در فرهنگ ما نوعی دورویی سیستماتیک و نهادینه‌شده وجود دارد.

  این دورویی حتما ضرورت و کارکردی داشته و سود و فایدتی بر آن مترتب بوده است وگرنه آدم عاقل بی‌دلیل به‌گونه‌ای زندگی نمی‌کند که وصف‌ زندگی‌اش این مصرع باشد: "حافظم در مجلسی دردی‌کشم در محفلی".

  از مفهوم "رندی" در شعر حافظ، تفسیرهای گوناگونی شده است و مفسران سعی کرده‌اند بار معنایی مثبت به این مفهوم بدهند. ولی رند کسی است که مسئولیت گفتار و رفتارش را به عهده نمی‌گیرد. اگر بتواند، با دورویی، قول و فعل خودش را انکار یا آن را به‌گونه‌ای معنا می‌کند که به زیانش تمام نشود. اگر هم نتواند، گفته و کرده‌اش را به تقدیر نسبت می‌دهد و از خودش سلب مسئولیت می‌کند و تقصیرها را به گردن خداوند می‌اندازد.

گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ/ تو در طریق ادب باش، گو گناه من است. این بیت اگرچه ظاهرا آمیخته به قبول مسئولیت است، اما در واقع چیزی جز این نمی‌گوید که مسئولیت گناه با دیگری است نه با منِ گناهکار.

  مرحوم داریوش شایگان دربارۀ توطئه‌‌اندیشی می‌گفت: «توطئه شکل سکولار تقدیر است.» تقدیرگرا، توپ را به زمین خداوند می‌اندازد، توطئه‌گرا نیز با تراشیدن نیرویی خدایگانی، از خودش سلب مسئولیت می‌کند و مشتی توطئه‌گر را، که معلوم نیست در کدام پستو پنهان شده‌اند، همه‌کارۀ عالم می‌داند و دربارۀ اشتباهات خودش نیز آن‌ها را مقصر و موثر و لاجرم پاسخگوی اصلی می‌داند.

  خلاصه اینکه، ما با مسئولیت‌پذیری چندان سر آشتی نداریم و گرفتار دورویی سیستماتیک و عمیقی هستیم که از تاریخ استبدادی‌مان نشأت گرفته است. اسم این دورویی را هم "رندی" گذاشته‌ایم تا بتوانیم به آن ببالیم و با آن خوش باشیم و در قبال رذائلش هم مسئولیت‌پذیر نباشیم.

  بنابراین عجیب نیست که ما همیشه زیر هر نیم‌کاسه‌ای دنبال ‌کاسه‌ای باشیم و هر واقعه‌ای را نمایشی ببینیم که پشت‌پرده‌ای دارد. شرقی‌های پیچیده، نمی‌توانستند باور کنند یک غربی سیاه‌پوست غیرتی شده و وسط مراسم اسکار به مجری مراسم سیلی زده است.

  با این حال، ما ایرانیان به لحاظ فرهنگی در حال فاصله‌گرفتن از عوارض استبداد هستیم. این حرف البته به این معنا نیست که گذار به دموکراسی امر سهل‌الوصول یا قریب‌الوقوعی برای ما است. اما در این نکته هم نمی‌توان تردید کرد که طی سه دهۀ اخیر، ارزش‌های دموکراتیک در جامعۀ ایران ترویج شده است. ترویج این ارزش‌ها به فاصله‌گرفتن ما از توطئه‌اندیشی کمک می‌کند در درازمدت.

  قاعدتا روشنفکران جامعه از این حیث باید جلوتر از عامۀ مردم باشند. بنابراین تمایل مردم عادی به کشف کاسه‌ای زیر نیم‌کاسۀ سیلی ویل اسمیت به کریس راک، چندان عجیب نیست. آنچه عجیب است، چنین تمایلی نزد گردانندگان مجلۀ فیلم امروز بود.

  اهالی مجلۀ "فیلم" منتقدان و روشنفکرانی هستند که در قیاس با مردم عادی، با شرق و غرب عالم آشنایی قابل توجهی دارند و هر سال صدها فیلم سینمای جهان را می‌بینند. بسیاری معتقدند تماشای یک فیلم برابر است با خواندن چند کتاب.

  حتی اگر چنین نباشد، درافتادن معتبرترین مجلۀ سینمایی به ورطۀ توطئه‌اندیشی در ماجرای ویل اسمیت، شاید دال بر این باشد که نخبگان جامعۀ ایران هم، به ویژه اهالی هنر، هنوز گرفتارِ گرایشِ مزمنِ قلابی‌دیدن امور عالم‌اند. وقایع عالم، واقعی است مگر اینکه خلافش ثابت شود.