توصیه دیدن ۳ فیلم به تمام جنگ افروزان جهان / عاشقان بمب!


توجه: این مطلب توسط نهال موسوی تهیه و در سایت عصر ایران منتشر شده است.


جنگ در هر حالتی ناخوشایند و جانکاه است حال چه در اوکراین باشد، چه در یمن، افغانستان و ... تنها اتفاق مسلمی که هر جنگی در پی دارد کشته شدن انسانها و به وجود آمدن رنج و عذاب ناشی از آن.

هیچ جنگی وجود ندارد که عاقبت به خیر شده باشد و یا بعد از آن بگویند ما بسیار خوشحالیم از این جنگ.

فرهنگ و فرهنگ سازی تنها راه برای دور شدن از جنگ است، اگر یک قدرت ماورایی داشتم سعی می کردم بعضی از جنگ افروزان جهان را مجبور کنم که 3 فیلم سینمایی را ببینند که اتفاقا هر 3 فیلم را استنلی کوبریک استاد مسلم سینمای جهان ساخته است.

حال که چنین قدرتی ندارم و سیاست مدارهای جهان هم در دسترس نیستند، تنها کاری که می توانم بکنم این است که در یک یادداشت کوتاه این فیلم ها را به شما معرفی کنم و امید داشته باشم شاید با دیدن این 3 اثر هنری به مصائب و تاثیرات ویرانگر جنگ در هرجای جهان پی ببریم و نسل آینده را از این سقوط همه جانبه در نگه داریم.



فیلم اول؛ راه‌های افتخار محصول 1957


زمستان ۱۹۱۶ است و ارتش آلمان، درست بیرونِ دروازه‌های پاریس، مقابل نیروهای فرانسوی در سنگرهایشان، در گِل گیر کرده‌است. اگرچه تلفات بالا نیست، ولی خاکی هم تسخیر نمی‌شود. درحالی‌که فشار از سوی سیاستمدارها بالا گرفته تا به هر ترتیب، پیشرفت‌هایی در جبهه جنگ صورت گیرد، دو ژنرالِ خودمحورِ فرانسوی، برولار (آدولف منژو) و میرو (جرج مَکریدی) نقشه حمله‌ای را طرح می‌ریزند که از همان ابتدا محکوم به شکست است. سرهنگ دَکْس (کرک داگلاس) به این فرمان اعتراض می‌کند، ولی می‌داند که اعتراضش راه به جایی نمی‌برد و ...

در بخشی از فیلم راه‌های افتخار می بینیم که ژنرال میرو دستور حمله‌ای می‌دهد که سربازان نمی توانند دستور او را اجرا کنند، به همین دلیل به توپخانه خودی دستور می دهد تا نیروهای خودشان را به توپ ببندد، این فرمان ناشنیده گرفته می‌شود و اجرا نمی‌شود. اینجاست که میرو فرمان می‌دهد تا همه نفرات یگان توپخانه را به‌خاطر نافرمانی، تیرباران کنند و ...

فیلم دوم؛ دکتر استرنجلاو یا: چگونه یادگرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم محصول 1964


دکتر استرنجلاو با صدور فرمان ژنرال جک دی ریپر شروع می‌شود؛ فرمان حمله هواپیمای آمریکایی حامل بمب اتم به اتحاد جماهیر شوری، که به سادگی می‌تواند پایان دنیا را رقم بزند. کار ژنرال ریپر به توهم و جنون کشده؛ او حتی فلوئور زدن به آب را هم توطئه‌ای از سوی اتحاد جماهیر شوروی می‌داند و درست به همین خاطر است که لازم می‌داند حمله اتمی به این کشور باید تحت هر شرایطی صورت بگیرد. کار به اتاق جنگ در پنتاگون می‌کشد تا همه تلاش کنند جلوی این حمله و عواقب جبران ناپذیر آن را بگیرند و ...

فیلم دکتر استرنجلاو یک شاهکار کمدی سیاه است، دیالوگ های درخشانی در فیلم وجود دارد، یکی از این دیالوگ‌ها که جز ماندگارترین دیالوگ‌های تاریخ سینماست این است که در صحنه ای از فیلم ، رییس جمهور خطاب به ژنرال تورگیدسون و سفیر کبیر روسیه که با هم درگیر شده اند، میگوید: « آقایون شما نمیتونید اینجا دعوا کنین، اینجا اتاق جنگه»

یا دیالوگ تکان دهنده دیگری که ژنرال باک به رییس جمهور میگوید: « آقای رئیس جمهور، مطمئنم اگر ما پیشدستی کنیم، تلفاتمون خیلی ناچیزه، نمی گم آب از آب تکون نمیخوره، فقط می گم که فوقش بیشتر از ده یا بیست میلیون نفر کشته نمی‌شن .»

فیلم سوم؛ غلاف تمام‌فلزی محصول 1987


این فیلم به نقد خشونت بیش از اندازه در تبدیل کردن جوانان عادی آمریکایی به قاتلانی بی‌رحم و ماشین کشتار ارتش آمریکا می‌پردازد. همچنین، نقدی بر جنگ، به‌ویژه جنگ ویتنام، دارد. غلاف تمام‌فلزی یکی از بهترین فیلم‌ها درباره به‌وجود آمدن معضلات روانیِ جنگ بر روح و روان سربازان است.

داستان فیلم به دو بخش تقسیم شده است: بخش تمرینات و بخش نبرد. بخش اول نشان دادن پروسه‌ای است که باعث می‌شود سربازان آمریکایی از جوانان عادی به ماشین‌های کشتار بی‌رحم تبدیل شوند و در بخش دوم تغییر مردم عادی به مهره‌های کوچک در جنگی که بنظر بی‌انتها می‌رسد را می بینیم. در پايان فيلم همان سربازاني كه در ابتدا انسانهايي عادي و معمولي بودند به موجوداتي تبديل مي شوند كه به يك ويتنامي در حال جان دادن هم رحم نمي كنند و نشان مي دهند كه شاگردان خوبي براي کارخانه تولید چنین سربازان بی رحمی بوده اند.


رابرت فریگنو نویسنده آمریکایی گفته است: بیشتر جنگ ها با دروغی شروع می شوند. جنگ های خوب، جنگ های بد، آنها همه با دروغی شروع می شوند، و صلحی که بعد از آن می آید، آن وعده های بخشش و همکاری و عدالت برای همگان… آنها هم دروغ هستند، دروغی در پوشش امید.

ناامیدانه می نویسم: به امید اینکه دیگر جنگی در کار نباشد.