ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
محترم باشید و آٰرام: آرامش دو گیتی تفسیر این ۱۰ حرف است!
شاید نکات پیش رو را در هیچ کتاب روانشناسی نخوانید، سهل است شاید حتی برعکس بعضی از این موارد را در این کتابها ببینید؛ اما تجربه نشان میدهد که رعایت نکات زیر باعث میشوند که در زندگیتان همیشه آرامش خاطر داشته باشید و احترام خود را حفظ کنید!
پیشنوشت: اعتقاد دارم موارد یک (نگفتن اینکه نمیدانیم،) دو (اینکه در مورد مسئلهای که به ما مربوط نیست اظهار نظر میکنیم) و شش (اینکه طفره میرویم و اصل موضوع را نمیگوییم) حتی در سطح ملی و مختل شدن روند پیشرفت کشورمان نقش مهمی ایفا کردهاند.
۱. مجید جان دلبندم؛ وقتی نمیدانی، بگو نمیدانم!
یکی از مهمترین مواردی که در بین مردمان کشور ما وجود دارد، کممصرف بودنِ عبارت «نمیدانم» است. از هر کسی در باب هر چیز که بپرسید حتی اگر املای صحیح کلمات اصلی آن سوال را نداند به خود اجازه میدهد که به شکل مبسوطی دربارهی آن مسئله اظهار نظر کند. و یادتان باشد که ما گفتیم او پاسخ آن سوال را نمیداند! پس چه تحویل میدهد؟ مشتی خزعبل و اطلاعات ناصحیح و چون چنین رویهای در سطح اجتماع شایع و برقرار است ما با انبارهای از اطلاعات به دردنخور، آدرسهای اشتباهی و دروغهای شاخدار و گمراهکننده مواجه میشویم. در سطح شخصی برای آن فرد چه اتفاقی میافتد؟ «در عین اینکه او خودش را علامه فرض میکند، حتی گربه محل هم برای او اعتباری قائل نیست!» مثال؟ یادم است به یک آرایشگاه رفته بودم. بحثی از زمینهای فلان جا و صحبت شخصی به نام «انصاری» مطرح بود. من در نوبت بودم و فردی که در حال انجامِ کارهای او بودند در پاسخ به سوالی که «داستان این زمینهای انصاری چیه؟» گفت: ها! این زمینهای این انصاریانِ آخونده! دایی این فوتبالیسته! (مرحوم علی انصاریان) همین که عین نعشهها حرف میزنه!
من انتظار داشتم که آرایشگر حداقل در مورد تفاوت انصاری و انصاریان و اینکه دایی آدم نمیتواند فامیلی یکسانی با او داشته باشد، صحبت کند؛ ولی او این کار را نکرد! باری به بحث ورود کردم و از آنچه گذشت میگذرم. فقط به این اشاره میکنم که طرف گفت: آخه من چه میدونم اصلا آقا؟! من هم گفتم: خب آقا خدا پدرت رو بیامرزه! از اول بگو نمیدونم و خلاص! راحتتر نیست؟!
۲. وقتی به تو مربوط نیست، بگو به من چه ارتباطی دارد؟
در یک برنامه تلویزیونی از کامبیز دیرباز (بازیگر) درباره پردیس پورعابدینی (بازیگر نقش مانلی سریال آقازاده) پرسیدند. مجری از دیرباز پرسید: «حالا ایشون مثلِ ریحانه پارسا نشه؟!» از سوال عجیب مجری که بگذریم، پاسخِ عجیبترِ دیرباز بود: «نه اون سرِ سفرهی حلال بزرگ شده!» خب! قابلپیشبینی و طبیعی بود که دیرباز به سرعت از این حرفش پشیمان شود و به نوعی بعدا اظهار شرمندگی کرد. ولی آخر چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟ دیرباز میتوانست صرفا یک پاسخ ساده و اصولی بدهد. پاسخی واقعی، اخلاقی و اصولی: «ریحانه به من چه؟ مانلی به من چه؟!» واقعا به ما چه؟! اظهارِ نظر کتایون امیرابراهیمی دربارهی مهران مدیری هم از همین قبیل موارد بود که به واسطهی آن امیرابراهیمی در سن قریب به ۹۰ سالگی مجبور شد بعدا به خاطر اظهارات نسنجیدهاش ابراز شرمندگی کند. و البته که مورد هجمههایی قرار گرفت که قطعا برایش دردناک بودهاند.
۳. تا وقتی از تو سوال نپرسیدهاند، جواب نده!
بسیاری از مواقع ما در جمعی هستیم که در آن مباحث و سوالات زیادی مطرح میشود. اما لزوما مخاطب این سوالات و مباحث ما نیستیم. اگر مورد اول را بار دیگر به یاد بیاورید، حق خواهید داد که آن فردِ لاف زن و گزافهگو میتوانست بگوید: «به شما چه آقا! مگر کسی از شما سوال پرسید؟» البته که در آن مورد این اتفاق رخ نداد و اصولا پای شواهد غیرقابلِ انکار و اشتباهات فاحش در میان بود. همواره در چنین موقعیتهایی از خود بپرسید: اصلا ارزش دارد من به این بحث ورود پیدا کنم؟
همانطور که گفتم در چنین شرایطی ۴ حالت متصور است:
از شما سوالی میکنند که جواب آن را نمیدانید: در این صورت راحت بگویید نمیدانم!
سوالی میکنند که شما جواب آن را میدانید ولی آن سوال را از شما نکردهاند! در این صورت باز در اکثر موارد بهتر است که به بحث ورود پیدا نکنید!
از شما سوالی میکنند که اصولا به شما ربطی ندارد. مانند مورد کامبیز دیرباز. خب در این صورت بگویید این سوال به من مربوط نیست.
و نهایتا سوالی مطرح میشود که هم مخاطب آن شمایید، هم به شما مربوط است و پاسخ آن را میدانید که خب در این صورت جواب میدهید دیگر!
۴. وقتی کسی اعصاب تو را خورد میکند با او معاشرت نکن!
در روشهای حلمسئله گفته میشود که دو روش اصلی برای برخورد با مسائل وجود دارد. یک روش منشا مسئله را پیدا کرده و آن را حذف میکند و روش دیگر از طریق مدیریت و سازگاری هیجانی سعی میکند پیامدهای منفی یک مسئله را مدیریت و قابل کنترل کند. در مورد آدمهای اعصاب خوردکن، سادیستیک و منفی از حلمسئله به روش کنترل هیجانی استفاده نکنید! ایدهی «تحمل کردن و کنار آمدن، سوختن و ساختن با آنها» شما را هر چه بیشتر فرسوده و مستهلک و طرف مقابل را بیش از پیش جری و مسلط میکند. دندان لق را بکنید و به دور بیندازید. کنارشان بگذارید. مسئله را از منشا آن حل کنید و خود را راحت و آسوده سازید.
۵. در جایی که عقایدت نقض میشود حضور پیدا نکن!
شخصی را میشناختم که از ماه عسلش برایم تعریف میکرد! طرف از اینهایی بود که کوچه و خیابانهای نجف و کربلا را از تهران بهتر میشناخت، بس که به این شهرها سفر کرده بود. سفرهایی زیادی به قم و مشهد هم داشت. زده بود و این با یکی از این مذهبیهای سانتیمانتال که هفت قلم آرایش را با چادرهای عجیب و غریب و پای بدونِ جوراب ترکیب میکنند، وصلت کرده بود.
خانم الی و بلا گیر داده بود که فلانی بیا ماه عسل برویم آنتالیا! و خب این دوست ما هم زیر بار رفته بود و بعد از آن کلِ این ماه عسل شده بود زهرِ مار! آقا شاکی که چرا اینجا همهی مردان هیزند و خانم عصبانی که ای بی چشم و رو، چشمانت را درویش کن و اینقدر به این زنان بیحیای برهنه زل نزن! آقا و خانم به اتفاق هم حتی به دیسکوی هتل و ساحل و استخر هتل هم رفته بودند و از شرایط غیراسلامی آنجا گلهها داشتند! بیش از حد خوشمزگی نکنم: در جایی که عقایدت نقض میشود حضور پیدا نکن. اگر مذهبی هستی به محیطهای غیر مذهبی نرو و برعکس. متداول است که میگویند در فلان جا مثلا (دوبی یا استانبول یا ایران قبل از انقلاب) کاباره و مسجد در کنار هم بودند و همه چیز خوب و خوش بود! اما این بیشتر یک گزارهی عامیانه و سطحی است. نهایتِ این مجاورت و نزدیکی در لایهی جغرافیایی است و این به این معنی نبود و نیست که فرد مذهبی دوستان صمیمی خود را از بین افراد غیرمذهبی انتخاب کند یا برعکس. به این معنا نبود که فرد صبح تا ظهر در مسجد باشد و عصر تا نیمهشب در دیسکو! بله عیسی به دین خود بود و موسی به دین خود اما در عین حال «کبوتر با کبوتر، باز با باز» موسی با عیسی کاری نداشت و خب همین دیگر: «چون کاری نداشت و رفت و آمدی نداشت» از این تضاد نه اعصاب خودش خورد میشد نه اعصاب طرف مقابل را به هم میریخت!
۶. تعارف و رودربایاستی نکن، طفره نرو و صریحا دلیل یک مسئله را بگو
در صفحهی اینستاگرام یک خانم روس که فارسی میدانست و زبان روسی به مخاطبان ایرانیاش یاد میداد؛ دیدم که هموطنی پرسیده بود: «ببخشید چرا من نمیتونم ویدئوی شما رو دانلود کنم؟» (در یک پلتفرم دیگر) خانم روس به سادگی جواب داد: «چون این ویدئو مال منه و اجازه نمیدم که دانلودش کنید!» به همین راحتی و بلکه راحتتر!
حالا این رفتار را با رفتار یک هموطن مقایسه میکنم: در وبینارِ آموزشی فردی شرکت کرده بودم. وبینار از روی یک فایل پاورپوینت تدریس میشد؛ عدهای از مخاطبان وبینار از مدرس مربوطه خواستند که فایل پاورپوینت را همانجا برای آنها ارسال کند و خب همهی آنهایی که بکگراندی از مباحث بازاریابی دارند میدانند که در اینطور مواقع افراد سعی میکنند در ازای این بذل و بخششها امتیازی هم از مخاطب بگیرند. این بود که این استاد عزیز هم آنها را به کانال تلگرامی خود ارجاع داد و گفت فایل در کانال بارگذاری میشود. (به سادگی به این علت که میخواست اعضای کانالش را افزایش دهد) تا اینجای داستان همه چیز طبیعی بود. کار از جایی مشکل پیدا کرد که یکی از مخاطبان پرسید: «خب چرا تلگرام؟! همینجا فایل را ارسال کنید!»
در پاسخ به این سوال استاد موردنظر میتوانست بگوید «به همان علت که این وبینار را در این پلتفرم و به رایگان برگزار کردیم، فایل ارائه هم فقط در کانال تلگرامی قابل دسترس است. سیاستهای بازاریابی ما چنین اقتضا میکند.» اما او این را نگفت رودربایستی کرد و بدتر از این، دروغی عجیب و غریب گفت: «فایل ارائه هنوز تکمیل نشده و اینجا قابلِ ارسال نیست، تا چند روز دیگه آماده میشه و توی کانال تلگرامی میگذاریم.» و خب این به وضوح دروغ بود! فایل ارائه هیچ مشکلی نداشت و هیچ مشکلی نداشت که آقای مدرس اصل مطلب را بگوید. اینطوری نه خون خودش کثیف میشد و دچار استرس دروغ گفتن میشد و نه مهمتر از همه «دروغ میگفت» تا اینطور بیاعتبار شود. یادتان باشد بیاعتبارکنندهترین و بیاعتمادکنندهترین و بیآبروکنندهترین کار ممکن دروغ گفتن است و آنکه برای حفظ اعتبار و آبرو، «دروغ» میگوید به مضحکترین شکل ممکن نقض غرض کرده است. پس صریحا دلیل یک مسئله را بگویید: محترمانه، منطقی و صادقانه.
۷. به میل خودت زندگی کن و نه به حرف مردم!
گفتیم دروغ. دروغ دو ضرر عمده دارد. یکی احوال و وضع درونی فرد را به هم میریزد، آرامش را از او میگیرد و دیگری در صورت برملا شدن که دیر یا زود رخ میدهد احترام و اعتبارِ اجتماعی فرد را از بین میبرد و اصولا اولی، (به هم ریختن درونی فرد) از ترس همین موضوع رخ میدهد. یک رذیلت اخلاقی دیگر که با دروغ پیوستگی بالا دارد و به نوعی نتیجهی طبیعی آن است، «ریاکاری» است. اما ریاکاری یا نهانروشی داشتن زندگی دوگانه یا به عبارتی حرف و عمل متفاوت است. این رویه به دروغکاری در سطح عمل و رفتار یا همان ریاکاری منجر میشود. یعنی فرد یک چیز میگوید و جور دیگر عمل میکند!
اما از این بدتر هم میتواند رخ دهد. آنجایی که فرد باورهای قلبیاش و خواستههای واقعیاش با گفتهها و ادعاهایش زمین تا آسمان متفاوت است اما در عین حال فرد از ترس گفتهها و ادعاهایی که کرده و شمایلی که از خود در ذهن مردم ساخته است عمری را برخلاف امیال و خواستههای واقعی خود و در خدمتِ حفظ ماسکی که به صورت زده است سپری میکند. او یک شخصیت دروغین از خود ساخته تا مورد به به و چه چه مردم قرار بگیرد و در تمام عمر به جای زندگی کردن مطابق میل خود، مطابق انتظار مردم، توقعی که خودِ او به شکلی دروغین در آنها ایجاد کرده است، زندگی کند. این روانِ او را پریش ، کامش را تلخ و رضایتش را از زندگی محال میکند.
۸. بیش از حد شوخ نباشید
خب من به شخصه میتوانم بسیار شوخ باشم. خوبیاش این است که آدم احساس نوعی قدرت و منحصربهفرد بودن و حتی خلاقیت میکند. یادم است جوانتر که بودم و کمتجربهتر، در اوائل دورهی لیسانس هیجانات بسیاری داشتم و به قول معروف جوری رفتار میکردم که همه سریع با من پسرخاله میشدند. نتیجه را به شما بگویم: ۲ ترم بسیار شوخ بودم. در یک دانشگاه چندهزار نفری همه مرا میشناختند؛ اما ۳ سال بعدی، همه به این گذشت که خودمانی شدن بیش از حدِ تعداد زیادی از افراد با فرهنگ، سن، جنسیت، هوش، سطح شغلی، اجتماعی و شعور مختلف و تبعات و پیامدهای آن را مهار و کنترل کنم. به علاوه شوخ بودن چاشنی است نه اصل. نمک است یا شکر. زیادِ آن، به سرعت دل را میزند. دست شما را رو میکند و جذابیتتان را کاهش میدهد. اگر هالهای از احترام دور شخصیت شما تنیده شده باشد، هر گونه زیادهروی در شوخطبعی آن هاله را کمرنگ و خدچهدار میکند. در نتیجه: صرفا در جمع دوستان صمیمی و قدیمی شوخی کنید. تازه در جمعِ همین دوستان هم با خساست و حسابشده از شوخی استفاده کنید. یادم میآید زمانی که به این نتیجه رسیدم لازم است در آن دانشگاه هویتِ شوخِ خودم را از بین ببرم، تصمیم گرفتم روی مچ دست راستم با خودکار ضربدرهایی بکشم و هر نیم ساعت یک بار به آن نگاه کنم تا یادم بیاید لازم است که جدی باشم و شوخی نکنم! یادش به خیر! عجب اوضاعی داشتم!
۹. از دیگران توقع نداشته باشید
اگر از کسی رنجیده باشید و به او بگویید: «بشکنه این دست که نمک نداره! من برای تو این کار رو کردم، اون کار رو کردم! هزار تا کار کردم» و او بگوید: «خب میخواستی نکنی!» در این صورت چه حالی به شما رخ میدهد؟
قضیه به همین سادگی است: «خب میخواستی نکنی!» در زندگی هر چه کمتر از دیگران و هر چه بیشتر از خودتان توقع داشته باشید هم راحتتر و هم موفقتر، مستقلتر و با اعتمادبهنفس و عزتنفس بیشتر خواهید بود. در ضمن یا برای دیگران کاری انجام ندهید یا در ازای آن توقع هیچ نوع جبرانی نداشته باشید چون او به راحتی به شما خواهد گفت: «خب میخواستی نکنی!» و البته که شنیدن این حرف بسیار دردناک خواهد بود.
۱۰. در مهمانیها بحث جدی نکنید
یادم است در یک مهمانی که از سر شب تا پاسی از آن پر از مباحث سیاسی بود، سکوت اختیار کرده بودم. یکی پرسید «شما چرا هیچی نمیگید؟ چرا اینقدر ساکتید؟ نظر شما دربارهی این موضوع چیه؟» و خب کاش نپرسیده بود و نظر نخواسته بود. چون آنچه برای آنها تفنن محسوب میشد برای من امری جدی بود. پس گفتم: «آخه همه حرفاتون اشتباهه!» بعد ناچار شدم یک ربع مانند جلسهی دفاع یک پایاننامه در نقد و باطل بودن صحبتهای آنها دلیل بیاورم و به کتابهایی که خوانده بودم رفرنس بدهم. اساسا فضای آن مهمانی اشتباه بود. سوال آن فرد بیموقع بود و پاسخ مفصل من هم نابهجا. مهمانی جای بحثهای جدی نیست. حتی جای بحثهای فوتبالی قرمز و آبی هم نیست. چون اولا، متاسفانه فوتبال و بحث قرمز و آبی برای خیلیها یک موضوع جدیست و در طرف مقابل ممکن است برای کسی به شکلی جدی بیاهمیت باشد! و جالبتر و نکتهسنجانهتر از آن: اصولا کریخوانی مهارتی است که همگان از آن برخوردار نیستند! مثلا من اصلا کری خواندن بلد نیستم! بنابراین وقتی چنین فضایی از طرف فردی در یک مهمانی ایجاد میشود ممکن است به طرف مقابل این احساس دست بدهد که «به یک بازی دعوت شده که اصلا آن را بلد نیست و یا در آن ناشی است و یا اصلا به آن علاقهای ندارد» و خب بدیهی است که در چنین شرایطی احساس انزوا و معذب بودن کند!
مطلبی دیگر از این انتشارات
۱۰۰۰ کلمههای دلبرانه: شکستنِ طلسمِ دیوی به نام کاغذِ سفید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
همه چیز درباره «تفکر خلاق» + ۴ نمونه، ۵ نوع و ۷ راهکار
مطلبی دیگر از این انتشارات
۱ + ۵ نکته کاربردی برای ویرایش بهتر متنهای شما