ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
کهن الگوهای جنسیتی و قهرمانی: چطور با کهن الگوها داستان بنویسیم؟
بر خلاف تصور رایج، مسیر نویسندگی به تنهایی طی نمی شود. در واقع نویسندگان در راهی که قبلاً توسط دیگران هموار شده، قدم بر می دارند. این مسیرها که در نوشتن داستان به یاری نویسنده می آیند، «آرکی تایپ» نام دارند.
نویسندگان بی شماری همواره به دنبال وجوه مشترک و کهن الگوهای داستان گویی و اسطوره سازی بوده اند. وقتی با این کهن الگوها آشنا می شویم، شاید به این نتیجه برسیم که در واقع، داستان منحصر به فردی وجود ندارد؛ مثلاً داستان های زیادی بر مبنای طرح داستانی «جست و جو و بازگشت» شکل گرفته اند. از حماسه ی «گیل گمش» که برخی آن را نخستین اثر منظوم در تاریخ می دانند، تا کتاب «ماجراهای نارنیا». در این نوع طرح داستانی، شخصیت اصلی به دنبال چیزی می گردد و پس از طی سفر قهرمانی و ماجراهای زیاد، به جایی میرسد. اما حالا که الگوهای شخصیتیِ محدودی وجود دارد، چگونه می توان داستان های جدید نوشت؟
ایدهی کلی این است: «هر آنچه باید گفته شده و هر کاری که بوده انجام شده است. باقی، تکرار مکررات است. فردِ کینهجو، کینه میورزد، فرد شجاع، شجاعت به خرج میدهد و فردِ فداکار ایثار میکند؛ این همه اما، در قالب داستانها و شخصیتهایی جدید تکرار میشوند.» آسمان همان آسمان است، انسان، همان. انسانی زیرِ آسمانِ آبی زندگی میکند.
کهنالگوها ریشه در نظریات کارل گوستاو یونگ دارند و از دنیای روانشناسی تئوریزه و وارد دنیای ادبیات شدهاند. از آنجایی که محورِ یک داستان بر مدار شخصیتهای آن بنا میشود، این بده و بستان، بسیار دنیای داستاننویسی را بهرهمند کرده است.
آرکی تایپ چیست؟
اصطلاح «آرکی تایپ» اصالتاً به یونان باستان باز می گردد. ریشه ی این کلمه از دو بخش تشکیل شده است: «آرکین» به معنی کهن یا اصیل و «تیپوس» به معنی الگو، مدل یا تیپ. وقتی این دو قسمت را در کنار هم قرار دهیم، مفهوم این کلمه مشخص می شود که می توان آن را «کهن الگو» نامید.
آرکی تایپ در ادبیات داستانی، شخصیتی است که رفتارهایش از قوانین خاصی پیروی می کند. این قوانین که در همه جای دنیا قابل شناسایی است، باعث می شود بتوانیم آن شخصیت را در الگوی مشخصی قرار دهیم.
یونگ در کتاب انسان و سمبولهایش کهنالگوها را چنین توصیف میکند:
خودآگاهی یا درکِ غریزه انسان دقیقاً به همان ترتیب که هست. خودآگاهی و ادراک از فرایند عینی زندگانی.
به نظر یونگ این ادراک و خودآگاهی غریزی، در قالب خودآگاه جمعی ملل و فرهنگهای مختلف انباشت میشوند. و از آنجایی که انسانها براساس غریزه و فطرت هیچ تفاوتی با هم ندارند، در طول تاریخ و فارغ از بعد زمان و در مکانهای مختلف (فارغ از بعد مکان) کهنالگوهایی یکسان دارند و بنابراین کهنالگوها ازلی و ابدیاند چرا که انسان چنین است.
یونگ ۱۰ کهن الگو را نام برد:
سایه
پرسونا
خود
آنیما
آنیموس
خردمند (پیرمرد دانا) کهنالگوی مورد علاقهی خودم!
دوشیزه (معصوم)
کاوشگر
مادر (مراقب)
قهرمان (محوری ترین موضوع درکهن الگوی قهرمان، قدرت است. آنها همه تلاش خود را به کار میگیرند تا به قدرت یا افتخار دست پیدا کنند.)
اما ما در همینجا از یونگ میگذریم! چرا که یونگ اگرچه سرچشمهی مفهوم کهنالگوست، اما انشعابات این سرچشمه به مراتب جریانهای جذابتری را در اختیار داستاننویسی گذاشتهاند.
۲ انشعاب اصلی از این سرچشمه، نظریات شینودا بولن ولن و جوزف کمبل هستند.
۱. شینودا بولن
گفتیم که آنیما و آنیموس ۲ تا از کهنالگوهای یونگی هستند. بر طبق تعریف یونگ آنیما به عنوان جنبه زنانه در روان مردان و آنیموس به معنای جنبه مردانه در روان زنان است. به اعتقاد یونگ تغییرات فیزیولوژیکی و همچنین فشار اجتماعی، افراد را به سمت شناسایی خود به عنوان زن یا مرد و برعهده گرفتن هویت جنسیتی تشویق میکند. در نتیجه جنبه مردانه در زنان و جنبه زنانه در مردان معمولا سرکوب میشود که این باعث ضعف در رشد روانی فرد میگردد. به نظر یونگ افراد سالم میبایست قادر باشند که در نهایت میان آنیما و آنیموس در ذهن خود، تعادل ایجاد کنند و به جای انکار بخش مخالف جنسیت خود، از آن در راستای تکامل استفاده کنند.
یکی از ویژگیهایی که کهن الگوی آنیما و آنیموس در خود دارد این است که نشان میدهد در یک فرهنگ، چه وظایفی برای زن یا مرد، بیشتر پذیرفته شده است.
اما کاربرد آنیما و آنیموس در داستاننویسی چیست؟
خب! واضح است هنگامی که داستانی خلق میکنید به شکلی محتوم و اجتنابناپذیر با «جنسیت» سر و کار دارید. شخصیتهای شما بالاخره یا زن هستند یا مرد! با این حال میبینیم که در بسیاری از داستانها شخصیتهای مرد و زن داستان به خوبی تعریف نشدهاند. این شخصیتها یا کلیشهای و سطحی هستند یا به شکلی باورناپذیر و بدون مابهازای اجتماعی تعریف شدهاند.
از طرفی هنگامی که شخصیتی مرد یا زن را خلق میکنید حالتهای متفاوتی برای شما قابل تصور است:
شما زنی هستید که یک شخصیت زن خلق میکنید؛ که در این صورت چند حالت محتمل است:
اول اینکه خود را وکیل مدافع شخصیت زن فرض میکنید. او را در یک قالب مظلوم فرضی قرار میدهید که ساخته و پرداختهی ذهن خودد شماست (و نه انعکاس کهنالگوها) و در نتیجه شخصیت شما هیچ همذاتپنداری را جلب نمیکند و گره از هیچ مشکلی باز نمیکند. این دامی است که بسیاری از فمنیستها در آن میافتند و نتایج آن را در آثار افرادی چون تهمینه میلانی مشاهده میکنیم.
دوم اینکه شما به عنوان یک زن که یک شخصیت زن خلق میکند، در دام سنت میافتید. چطور؟ شما تبدیل به خاطرهنویس و نوستالژینویسی میشوید که زنِ ۱۰۰ سال پیش را به امروز میآورد و ویژگیها و شرایط زندگی و خصوصیات او را به زن امروزی منتسب میکند. خب آشکارا پیداست که این شیوه هم شخصیتی واقعی برای شما خلق نمیکند و شما نهایتا موفق میشوید یک تیپ خلق کنید و نه یک شخصیت
سوم اینکه شما به عنوان یک زن میخواهید یک شخصیت مرد خلق کنید و خب! شما مرد نیستید، بنابراین شخصیت مردی خلق میکنید که صرفا اسمی مردانه دارد و مثلا اگر اسم این شخصیت را عوض میکردید و با گذاشتن اسمی زنانه، او را تبدیل به شخصیتِ زن میکردید هم هیچ اتفاقی نمیافتاد!
در مورد نویسندهی مرد هم تمام این گفتهها به طریق اولی صادق است.
اما چرا این اتفاق میافتد؟
چون نویسنده (چه زن و چه مرد) شناختی از جنسیت زن و مرد به صورتِ غریزی و فارغ از قیودِ مکانی و زمانی ندارد. همچنین اگر نویسنده زن است احتمالا شناخت کمی از جنبههای زنانه غریزی خود دارد و به احتمال بیشتر این قضیه در مورد ناآگاهی به جنبههای مردانهی وی نیز صادق و البته بارزتر است. و البته در مورد نویسندگان مرد هم همین قضیه صادق است.
یک نویسندهی مرد را در نظر بگیرید: او بخش مردانهی شخصیت خود را نمیشناسد. پس به جای آن یک تیپ خلق میکند. مثلا تیپی داشمشتی! او مردانگی را به داشمشتی بودن فرو میکاهد! این نویسنده احتمالا هیچ آشنایی با بخشِ زنانهی شخصیت خود هم ندارد و ای بسا اصلا آن را انکار کند و یا عیب بشمارد! بنابراین مرجعی دست اول برای ساخت یک شخصیت ذهنی ندارد، پس منبعِ او ناگزیر، سوگیریها و کلیشههای ذهنی اوست که باعث میشود شخصیت زنی باسمهای، سطحی و کلیشهای خلق کند.
خب! کهنالگوها آنیما و آنیموس و درک آنها ما را از این ضعف، سطحینگری و تعمیمِ قضاوتهای ذهنی نجات میدهد.
اما برگردیم به شینودا بولن
او به طور مشخص روی کهنالگوهای جنسیتی کار کرد و آنها را کاربردی، بسطیافته و در دسترس کرد.
انواع مردان و انواع زنان ذیلِ مفهوم اولیهی آنیما و آنیموس در تعاریفِ شینودا بولن آشکار میشوند و ابعاد مختلف و حتی متناقض شخصیتی آنها مورد مداقه و بررسی قرار میگیرند. از ناگه بولن هر مرد یا زنی در کلیات غریزی خود با همجنسان خود اشتراک و همسانی دارد. آنچه اما مهم است و باعثِ تفاوت انواع زنان و مردان و سرنوشت و مسیر زندگی آنها میشود، خرده کهنالگوها (کهنالگوهایی درونی) هستند که باعث میشود راه ۲ فرد در یک نقطه از هم جدا شود.
«دلیل اصلی تفاوت بین زنان، کهن الگوهای درونی هستند. همهی ما در درونمان چیزی متفاوت از زندگی میخواهیم برای مثال بعضی زنان برای رسیدن به رضایت نیاز به ازدواج و فرزند دارند و بعضی دیگر به چیزی بیشتر یا کمتر از این، این زنان قطعا با زنانی که در زندگی به دنبال استقلال شخصی هستند تفاوت دارند و این تفاوتهای اساسی ما را از دیگران متمایز میکند، هر انسانی وقتی به چیزی که میخواست نمیرسد خسته و ناراحت میشود. گروهی از زنان نیز هستند که دوست دارند تجربههای جدید کشف کنند و خلاقیتهای تازهای را در زندگی اجرا کنند. نوع دیگر زنان به دنبال آرامش و معنویت هستند. چیزی که برای یکی از این زنان زندگی ایدهآل است میتواند برای دیگری کاملا پوچ باشد. شناختن اسطورههای زنان به آنها کمک میکند تا در زندگی درک بهتر از خود داشته باشند و روابطشان را با مردان، زنان، و بقیهی اطرافیانشان بهتر کنند. بینشی که این الگوها به زنان میدهد باعث میشود آنان متوجه شوند چه چیزهایی در زندگی انگیزهبخش یا اامیدکننده هستند.»
و این فزضی مسلم برای یک نویسنده است: او باید انواع مردان و زنان و مرد بودن و زن بودن را بشناسد. همه چیز در شناخت شباهتها و تفاوتهاست. ساخت شخصیت در گرو شناخت آدمهایی است که در عین شباهتهای بنیادین، دارای تفاوتهایی سرنوشتساز و شخصیتساز هستند!
بولن انواع زنان را اینگونه طبقهبندی میکند:
آرتمیس: اسطورهی شکار و ماه، رقیب و خواهر
آتنا: اسطورهی خرد که از محدودیتها فراتر میرود
هستیا: اسطورهی خانه و کاشانه، معبد، زن خردمند و عمه دوشیزه
هرا اسطورهی ازدواج، تعهد و همسر
دیمیتر اسطورهی غلات تغذیهکننده و مادر
پرسفون دوشیزه و ملکه جهان زیرین زن پذیرا و دختر مادرش
اسطورهی کیمیاگر
آفرودیت اسطورهی عشق و زیبایی
بولن انواع مردان را هم اینگونه طبقهبندی میکند:
زئوسی
پوزیدونی
هادسی
آپولویی
هرمسی
آرسی
هفایستوسی
دیونوسوسی
برای بررسی بیشتر، دو کتاب انواع زنان و مردان از شینودا بولن را بخوانید. در این لحظه لازم است بدانیدکه به عنوان یک نویسنده باید مردان و زنان را بشناسید و برای این امر باید کهنالگوهای یونگی و شینودا بولنی را بشناسید.
۲. جوزف کمبل
او اسطورهشناسی آمریکایی بود. و در زمینه اسطورهشناسی و مذهب مطالعات وسیعی انجام داد.داستانها و اسطوره ها ابزاری برای آموزش هستند و راهی را برایمان می گشایند که می توانیم از طریق آن، خطرات و سختی های سفر زندگی را به یکدیگر هشدار دهیم، به سادگی رفتار انسان ها را به بوته ی آزمایش بگذاریم و در نتیجه ی آن، همدیگر را بهتر درک کنیم.
هر یک از کهن الگوها نقاط قوت و ضعفی دارند. مخاطب با شناخت این نقاط قوت و ضعف می تواند اخلاقیات مد نظر داستان را یاد بگیرد چرا که نوع انسان همواره به دنبال داستانگویی بوده و ما از طریق داستان ها می توانیم بهتر بیاموزیم.
اما با چنین رویکردی، این زن و مرد، این شخصیت، با هر کهنالگو و خرده کهنالگو (کهنالگوی درونی) چه کنش و موضعی در جهان (جهان داستانی) اتخاذ میکند؟ کهنالگوهای ذکر شده، یک «پیشآگهی» و «تقدیر» برای این «کنش» ایجاد میکنند، یک کار و امکان برای نویسنده آن است که دست شخصیت را بگیرد و پله به پله او را با تقدیر محتومِ او همراهی کند. آنکه باد میکارد طوفان درو میکند. اما این این طوفان دفعتا حادث نمیشود. بلکه آتشِ زیر خاکستر است. نویسنده با هنرمندی لحظه به لحظه شعلههای آتشی را که شخصیت به معرکه آورده است باد میزند تا در فینالِ داستان و سرانجام شخصیت، شعلههای گُر گرفته، آتش به خرمنی اندازد یا طوفانی به پا کند.
یک امکان دیگر هم برای نویسنده و سیر و سلوک شخصیت وجود دارد: «تحول و تغییر»، یک چرخش ۳۶۰ درجهای در نهایت. این هم یک کارکرد و لازمه برای یک داستان است. آنجایی که مثلا شخصیتِ منتقم و کینهجو (کهنالگوی مربوط به آن) در گرهگشایی از یک تعلیق و یک تحول، «میبخشد» و از این طریق از وضع پیشین به وضعیتی جدید میرسد. او بر تقدیر غلبه میکند. جوزف کمبل این تحول اخیر یا آن سرنوشتِ محتوم قبلی را «سفر قهرمانی» می نامد. جایی که انسان در زورآزمایی جبر و اختیار، تکلیف خود را مشخص میکند. در حقیقت سفر قهرمانی تغییر از یک کهنالگو به کهنالگوی دیگر است. مهاجرت است.
12 کهن الگوی متداول در خلق یک شخصیت وجود دارد.
هر شخصیت کهن الگویی، مجموعه ای از نقاط قوت، ضعف و تمایلات منحصر به فرد دارد که داستان آن شخصیت را پیش می برد. برخی از این کهن الگوها به ظاهر، ناشی از کهن الگوهای جنسیتی هستند. (ریشه در روانی نرینه یا مادینه دارند) یعنی در واقعیت، در روان همه ی ما، چه زن و چه مرد، بخش های زنانه و مردانه وجود دارد. از این رو، کهن الگوها به جنسیت خاصی محدود نمی شوند. در این جا به معرفی 12 کهن الگوی متداول در خلق شخصیت می پردازیم:
با این توضیح که هر یک از این کهنالگوها یا نتیجهی اعمال شخصیت را رقم میزند (وضعیت و سرنوشت آتی) یا وضعیتی پایه است که در آینده تغییر میکند: (وضعیت فعلی و موجود)
۱. جنگجو
کهن الگوی جنگجو، شخصیتی هدفمند است. این شخصیت، دارای اراده ای فولادین است و در سفر قهرمانی، ابزار و مهارت هایی دارد که باعث پیروزی او بر دشمن می شود. جنگجو، شخصیتی توانا است که معمولاً از بحران اعتماد به نفس رنج می برد و برای برخاستن و پیمودن سفر قهرمانی خود باید از سد ترس های خود بگذرد.
نقاط قوت: شجاعت، توانایی فیزیکی یا روانی
نقاط ضعف: اعتماد به نفس بیش از حد، تکبر و خودبزرگ بینی
تمایلات: نجات خود یا دیگران و به اثبات رساندن ارزش خود
نمونه ها: اودیسیوس در کتاب «اودیسه»، «آراگورن» در کتاب «ارباب حلقه ها» و «کتنیس» در کتاب «عطش مبارزه»
2. معصوم
حتماً این را شنیده اید که با پایان دوران کودکی، معصومیت از دست می رود. اما کهن الگوی معصوم در مسیر سفر قهرمانی معمولاً در شخصیتی جوان یا ساده دل بیدار است که دنیا را رؤیایی و پروانه ای می بیند، البته تا زمانی که واقعیت از راه برسد. اگر چه شخصیت معصوم به طور کامل خوشبینی خود را از دست نمی دهد، اما درس هایی درباره ی دنیای پیرامونش می آموزد.
نقاط قوت: خوش بینی، اشتیاق، قدرت تخیل
نقاط ضعف: ساده لوحی، قدرت فیزیکی محدود
تمایلات: خوشحال بودن (یا خوشحال تر شدن)
نمونه ها: اسکات فینچ در کتاب «کشتن مرغ مینا»، «دوروتی» در «جادوگر شهر از» و «پینوکیو» در کتاب «ماجراهای پینوکیو»
3. یتیم
رؤیای جدا شدن از ابهامات و تاریکی های زندگی و رسیدن به امتیازات برتر در همه ی ما وجود دارد. شاید به این دلیل، یتیم در داستان های زیادی به عنوان شخصیت اصلی در نظر گرفته می شود. کهن الگوی یتیم باید برای بازیافتن امنیت، از شانس هایش نهایت استفاده را ببرد. در بیشتر داستان ها شخصیت یتیم به دلیل از دست دادن خانواده ی خود در جست و جوی خانواده ای جدید است.
نقاط قوت: غریزه ی بقا، همدلی، پشتکار
نقاط ضعف: نداشتن اعتماد به نفس، تمایل به جلب رضایت دیگران
تمایلات: پیشرفت، شکوفایی و ایجاد ارتباط با دیگران
نمونه ها: هری پاتر در «مجموعه داستان های هری پاتر»، «الیور» در اثر جاودان «چارلز دیکنز» با عنوان «الیور توییست» و «کازیمودو» در کتاب «گوژپشت نتردام»
4. آفرینشگر
برای این کهن الگو، هیچ چیز مهم تر از خلق کردن نیست. در بسیاری از داستان ها، آفرینشگر در قالب یک هنرمند یا مخترع نشان داده می شود. این آرکی تایپ یادآور «استیو جابز»، «آلبرت انیشتین»، «موتزارت» و هر کسی است که اثری از خود به جا می گذارد. کهن الگوی آفرینشگر حتی حاضر است سلامت خود یا روابطش را در راه رسیدن به هدف خلق کردن به خطر بیاندازد. به دلیل این نگاه تک بُعدی، شخصیت آفرینشگر ممکن است مجبور به پرداخت بهای سنگینی شود.
نقاط قوت: خلاقیت، میل به پیشرفت، توانایی اجرای الهامات
نقاط ضعف: ایثار در زندگی شخصی، کمال گرایی، خودمحوری
تمایلات: آفریدن چیزی با ارزش به منظور به جا گذاشتن میراثی از خود
نمونه ها: زئوس در «ایلیاد»، دکتر ویکتور فرانکنشتاین در کتاب «فرانکنشتاین»، و «ویلی وانکا» در داستان «چارلی و کارخانه شکلات سازی»
5. حامی
ایثار و از خود گذشتگی، ویژگی بارز کهن الگوی حامی است. این شخصیت ممکن است مادر، پدر، همسر یا بهترین دوست شخصیت ما باشد. آرکی تایپ حامی در هر شرایطی نهایت تلاشش را می کند تا از فرزند، همسر، معشوق یا بهترین دوستش حمایت و محافظت نماید. شخصیت «مادر ترزا» و «پرنسس دایانا» در این آرکی تایپ می گنجند.
نقاط قوت: سخاوت، از خود گذشتگی
نقاط ضعف: ایثاری که موجب می شود مورد سوءاستفاده قرار گیرد
تمایلات: حمایت و کمک کردن به دیگران
نمونه ها: «مری پاپینز»، «سام وایز گمجی» در سه گانه «ارباب حلقه ها» و «خانم هانی» در داستان «ماتیلدا»
6. فرزانه
شخصیت اصلی داستان به احتمال زیاد با مرشدی فرزانه ملاقات می کند که نقش هدایت او را به عهده می گیرد و قهرمان را برای آزمون های سخت پیش رو آماده می سازد. این مرشد یا استاد، نماینده ی کهن الگوی فرزانه یا حکیم است. آرکی تایپ فرزانه می تواند در قالب پدر، پدربزرگ، جادوگر یا مربی کاراته خود را نشان دهد. هدف اصلی این کهن الگو احتمالاً ایجاد پیوندی میان نسل ها و حرف شنوی کوچک ترها از بزرگترها بوده است. شخصیت هایی مانند «یودا» در «جنگ ستارگان» یا آقای «میاگی» در فیلم «پسر کاراته باز» این نقش را بر عهده دارند.
نقاط قوت: خرد، تجربه
نقاط ضعف: احتیاط، عدم عملگرایی
تمایلات: کمک به قهرمان برای پشت سر گذاشتن مرزها و رسیدن به معنا
نمونه ها: «مگویچ» در داستان «آرزوهای بزرگ»، «دامبلدور» در «مجموعه داستان های هری پاتر» و «گاندولف» در «ارباب حلقه ها»
7. دلقک
کهن الگوی دلقک یا جوکر همان طور که از اسمش پیداست، دارای چهره های گوناگون است. دلقک همان کسی است که می گوید: «سخت نگیر و راحت باش!» نقش دلقک در اسطوره شناسی این بوده که به مردم هشدار دهد بیش از اندازه زندگی را جدی نگیرند و بیش از حد در جست و جوی رسیدن به مقصد نباشند. وقتی از کهن الگوی دلقک می گوییم، ممکن است به یاد شخصیت «جوکر» در فیلم «شوالیه تاریکی» با بازی ماندگار «هیث لجر» بیافتید که می گفت: «تنها راه عاقلانه در زندگی این است که بدون قوانین زندگی کنی.»
نقاط قوت: شادی، دوست داشتنی بودن
نقاط ضعف: بیهودگی
تمایلات: امروز را زندگی کردن و خوشحال بودن
نمونه ها: شخصیت های دلقک در آثار «شکسپیر» به خصوص «شاه لیر»، گربه در داستان «آلیس در سرزمین عجایب»
8. جادوگر
شاید با شنیدن نام این کهن الگو به یاد داستان های فانتزی و جادوگرها بیفتید. اما کهن الگوی جادوگر به طور کلی نمایانگر استادان چیره دست و مشتاق در جهان است: کسانی که به دلیل سرشت کنجکاو خود، به دنبال روشنگری هستند اما بر خلاف کهن الگوی فرزانه، می خواهند اراده ی خود را به رخ جهان پیرامون بکشند. جادوگرها به راحتی می توانند دیگران را تحت تأثیر قرار دهند. کسانی که کهن الگوی جادوگر در آن ها بیدار است، چه واقعاً جادوگر باشند چه نه، توانایی هایی فراتر از انسان های عادی دارند. آن ها می خواهند رؤیاها را به واقعیت تبدیل کنند. یکی از نمونه های مدرن کهن الگوی جادوگر در دنیای امروزی ما، «فرانک آندروود» شخصیت سریال «خانه پوشالی» (House of Cards) با بازی درخشان «کوین اسپیسی» است.
نقاط قوت: دانش، قدرت
نقاط ضعف: غرور
تمایلات: ساختن نظم از دل هرج و مرج و منطبق کردن جهان با اراده ی خود
نمونه ها: «شرلوک هولمز»، «جی گتسبی» در کتاب «گتسبی بزرگ»، و «گاندی»
9. حاکم
وقتی به کهن الگوی حاکم می رسیم، موسیقی متن فیلم «پدرخوانده» در گوشمان می پیچد. «ماریو پوزو» در شاهکار خود، رمان «پدرخوانده»، یکی از بهترین نمونه های کهن الگوی حاکم را خلق کرده است. جامعه، چه کوچک باشد و چه بزرگ، به یک رهبر یا رئیس نیاز دارد. اما این رهبر چگونه با قدرت مواجه خواهد شد؟ برای حفظ کنترل و نظم چه خواهد کرد؟ آیا با مهربانی و دلسوزی حکومت می کند یا با مشت آهنین؟
نقاط قوت: رهبری، جذبه و کاریزما، قدرت
نقاط ضعف: عدم توانایی در واگذاری قدرت، بدگمانی
تمایلات: کنترل برای به دست گرفتن قدرت
نمونه ها: «مکبث»، حاکمین گوناگون در مجموعهی «بازی تاج و تخت»، «برادر بزرگ» در کتاب «1984»
10. عصیانگر
با بیداری کهن الگوی عصیانگر، قهرمان خشمگین شده و دیگر نمی تواند شرایط را تحمل کند. در مواجهه با جامعه ای ناعادلانه، کهن الگوی عصیانگر بیدار می شود تا با اراده ی خود بتواند به تغییر وضع موجود دست بزند. عصیانگر ممکن است یک رهبر کاریزماتیک باشد یا حتی به طور مخفی کار کند. این کهن الگو را می توان در نقش های مختلفی تصور کرد: مبارزی آزادی خواه، یک نوازنده ی راک یا دختری در دبیرستان.
نقاط قوت: توانمندی، پشتکار
نقاط ضعف: محدودیت در قدرت و منابع در دسترس
تمایلات: تغییر دنیای پیرامون
نمونه ها: «تریس» در مجموعهی «ناهمتا»، «گای مونتاگ» در کتاب «فارنهایت 451» و «تام» در کتاب «تام سایر»
11. عاشق
کهن الگوی عاشق هر کاری برای عشق انجام می دهد. او همان عاشق شیداست که فرقی نمی کند شاهزاده، گدا، ستاره ی سینما یا فردی عادی باشد. نیروی محرک او، عشق و تعلق خاطر است. این آرکی تایپ نیز مانند سایر کهن الگوها، فراز و نشیب دارد و این موضوع که عاشق حاضر است همه چیز را برای کسانی که دوست دارد قربانی کند، می تواند بلیطی یک طرفه به سمت فاجعه باشد.
نقاط قوت: تعلق خاطر و از خودگذشتگی، اشتیاق
نقاط ضعف: تمایل به قربانی کردن هویت، زندگی و آزادی در راه عشق
تمایلات: رسیدن به عشق و رابطه
نمونه ها: «ادوارد» در کتاب «شفق»، «رومئو و ژولیت» و «عاشق» اثر «مارگریت دوراس»
12. اغواگر
«هر آنچه بخواهی به تو خواهم داد.» این جمله نمایانگر کهن الگوی اغواگر است: آرکی تایپی که در فرم ها، شکل ها و جنسیت های مختلف خود را نشان می دهد. شخصیت اغواگر ممکن است قدرت، شهرت، عشق یا پول را پیشنهاد کند اما باید به یاد داشته باشیم که برای این ها باید بهایی پرداخت شود. اگر داستان پیرامون یک اغواگر شکل بگیرد، پیام آن این خواهد بود: «به چیزی که بیش از اندازه خوب به نظر می رسد، به سادگی اعتماد نکن!»
نقاط قوت: جذابیت، کاریزما و موفقیت در وسوسه
نقاط ضعف: وعده های پوچ و توخالی و بی اخلاقی
تمایلات: کنترل
نمونه ها: «مفیستو» یا شیطان در کتاب «فاوست» و یا اکثر شخصیت های زن در «ادیسه»
جمعبندی:
یک نویسنده با هر جنسیتی تعدادی شخصیت خلق میکند که آنها هم دارای جنسیتی هستند. این شخصیتها در فاصلهی آغاز تا پایان داستان مسیری را طی میکنند.
یک نویسنده با کهنالگوها ۲ کار اصلی در این راستا میکند:
اول: با استفاده از کهنالگوهای جنسیتی یونگ (آنیما و آنیموس) و کهنالگوهای بسطیافته و درونی شینودا بولنی بخشهای زنانه و مردانهی خود را به شخصیتهای داستان فرافکنی میکند.
دوم: با استفاده از سفرهای قهرمانی، تصمیم میگیرد که شخصیتهای مختلف در طول داستان چه مسیری را طی کنند و چه آغاز و پایانی داشته باشند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
درباره بیزینس با تصویر علی دایی در فضای NFT!
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک هفته ۴۰ نکته: تصادفات ذهنی من در هفتهی گذشته
مطلبی دیگر از این انتشارات
اندکی سکوت؛ بگذارید گفتوگو شکل بگیرد