۱۱ نکته از تصادفات ذهنی من در هفته‌ی گذشته



۱. بسیاری از مشکلاتی که ما با آن‌ها مواجه هستیم ناشی از پیچیده‌سازی یک مسئله است. ما به دنبال راه‌حلی دهان‌پرکن می‌گردیم. دچار نوعی خدشیفتگی نسبت به مشکلاتمان هستیم. باور نمی‌کنیم که اکثر مشکلاتمان چون پیش‌پاافتاده‌اند، لاجرم راه‌حل‌هایی ساده و دم‌دستی هم دارند. پس بیخود به در و دیوار می‌زنیم برای حل مشکل؛ در صورتی که اغلب راه‌حل آن درست جلوی چشم‌مان است! یاد زمان‌هایی می‌افتم که تمام خانه را به دنبال عینکم می‌گردم و بعد می‌بینم که عینک بر چشمانم است و منی که دورترین جاها را گشته‌ام اما از نزدیک‌ترین مکان غفلت کرده‌ام.

۲. سخنرانی‌های تد (TED) را که نگاه می‌کنم بیش از پیش از وضعیت کشور ناامید می‌شوم. یک مسئله در دنیای غرب وجود دارد و این مسئله در سمت و سوی این اقلیم جغرافیایی و فکری اهمیت اساسی دارد و آن اینکه: جدای از عامه‌ی مردم که سرشان به هر چه می‌خواهد گرم باشد؛ نخبگان و راهبران فکری‌شان واقعا نخبه و متفکر هستند و دست روی نکاتی اساسی می‌گذارند. برعکس اینجا که عملا فاصله‌ی چندانی میان مردم عادی و مدعیان فکر و اندیشه نیست و نخبگان ما همان حرف‌های مردم عادی را صرفا به صورت مودبانه‌تر، محافظه‌کارانه‌تر و لفظ‌به‌قلم‌تری بازتکرار می‌کنند.

۳. از علی شریعتی تا رائفی‌پور چقدر راه است؟ باور کنید راه چندانی نیست! چرا رائفی‌پور و رائفی‌پورها از «رائفی‌پور بودنشان» راضی نباشند وقتی فردی مثل شریعتی از چپ و راست و دوست و دشمن قدر می‌بیند و طولانی‌ترین خیابان تهران به اسمش است؟ بلاخره شریعتی نشوند، رائفی پور که می‌شوند! ۲۰ نگیرند، ۱۶ که می‌گیرند!

۴. به عنوان فردی که به روانشناسی شخصیت زنان علاقه‌مندم؛ از یک سوتفاهم در مورد جایگاه آن‌ها در عرصه‌های مختلف نگرانم. اهمیت این موضوع از نحوه‌ی برخورد با آن آغاز می‌شود و حتی ممکن است از همین متن هم تعبیر اشتباهی شود. ببینید: در دنیا زنان از ایران آزادتر، فعال‌تر و در مجموع دارای حقوق بیشتری هستند اما این لزوما به معنای نقش آن‌ها در تصمیمات اساسی نیست. زنان در ایران فکر می‌کنند که چون در مواردی مانند پوشش و حتی بعضی از حقوق، دچار محرومیت و تبعیض هستند و باید از خود رفع تبعیض و محرومیت کنند پس باید در مورد هر مسئله‌ای به عنوان یک شخص (مثلا به عنوان یک زن ۴۰ ساله که لیسانس حسابداری دارد) اظهارنظر و حقانیت نظر خود را ثابت کنند. البته از حق نگذریم که محرومیت‌هایی مانند عدم امکان وزارت و مناصب مدیریتی بالا واقعا هم برای آن‌ها احساس ولع و عقده‌ای ایجاد می‌کند. مثلا من خودم فکر می‌کنم در مواردی مانند آموزش و پرورش یا بهداشت ما می‌توانیم وزیر زن داشته باشیم اما این به این معنا نیست که در هر موردی، حرف، حرف آنان باشد.

بگذارید لب کلام را بگویم: زنان احساسی هستند و این ضعف اساسی آن‌ها در نگاه به مسائلی است که منافع بلندمدت یا عمومی را رقم می‌زند. نکته‌ی دیگری که این ضعف را در زنان تشدید می‌کند نگاه تک‌بعدی و از جانبِ خود است. مثلا بسیاری از زنان مخالف قصاص، مخالف از بین بردن سگ‌های ولگرد، مخالف اخراج پناهندگان غیرقانونی و این قبیل موارد هستند .اما باور کنید که اگر این مسائل برای خودشان پیش بیاید و به عنوان نمونه فرزندشان توسط یکی از همین سگ‌ها گاز گرفته شود، شخصا نسل این سگ‌ها را از زمین محو می‌کنند! اما این کار را نمی‌کنند! چون دور از ماجرا نشسته‌اند و احساساتشان اجازه نمی‌دهد لایه‌های بعدی یک مسئله را در نظر بگیرند.

در همین محل ما، دیدم زنی جابه‌جای کوچه، برای گربه‌ها چیزی شبیه مایه‌ی خام کتلت، می‌ریزد! بدون آنکه بداند این غذا برای گربه مناسب است؟ زیاد است، کم است؟ یا چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد. نتیجه اینکه این فرد از سر سخاوت و مایه‌داری، مقدار زیادی گوشت برای این گربه‌ها می‌ریزد. اما گربه‌ها چون این گوشت زیاد است یا اصلا غذای مناسب آن‌ها نیست فقط کمی از آن را می‌خورند، بعد از چند ساعت این گوشت در اثر گرمای هوا خراب می‌شود. بوی گندش بلند می‌شود. گربه‌ها با پای خود آن را در محیط پخش و پلا می‌کنند یا گوشت فاسد را می‌خورند و مسموم می‌شوند...

نتیجه اینکه کوچه پر از بوی گند و تعفن و آشغال می‌شود. تعدادی گربه مسموم می‌شوند. کلی گوشت حرام می‌شود. همسایه‌ها از شدت بوی گند پنجره را می‌بندند و در این گرما از هوای آزاد محروم می شوند. کار رفتگر محله چند برابر می‌شود. همه به خاطر یک زن احساساتی خوش‌قلب!

البته که قطعا همه‌ی زنان اینگونه نیستند. اما وجود یا عدم وجود این ویژگی‌ها و شدت و حدت‌شان (ویژگی‌هایی نظیر رقت قلب و احساسی بودن) خود دارای پیچیدگی‌هایی است.

زمانی که در مقطع کارشناسی درس می‌خواندم، کلاسی داشتم که در آن استاد مسیر زندگی هیلاری کلینتون را بررسی می‌کرد. (همسر بیل کلینتون و وزیر خارجه سابق و کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا) این استاد نتایج یک تحقیق معتبر را ارائه می‌کرد که نشان می‌داد رشد شغلی و سیاسی هیلاری در هیئت حاکمه‌ی آمریکا با تغییرات خلقی، فیزیکی و سن او منطبق شده است. یعنی هر چه سن خانم هیلاری بالاتر رفت و وضعیت هورمونی و ویژگی‌های ظاهری او مردانه‌تر شد او موفقیت سیاسی و مدیریتی بیشتری در آمریکا پیدا کرد.

اگر به دیگر زنان موفق در عرصه‌های مدیریتی و سیاسی جهان هم نگاهی کنید. جدای از تعداد جدا اندک آن‌ها. با افرادی نظیر کاندولیزا رایس، آنگلا مرکل و مادلین آلبرایت روبه‌رو می‌شوید. یعنی زنانی با ظاهر و اخلاق‌های مردانه و به دور از ظرافت‌ها و عواطف تیپیکال زن‌هایی که اغلب ما می‌شناسیم. اگرچه که در بین همین زنان هم اقدامات سیاسی پرریسکی که احتمالا مبتنی بر احساسات بوده‌اند دیده می‌شود. مثلا آنگلا مرکل تعداد زیادی از آوارگان خاورمیانه‌ای را به آلمان راه داد. این تصمیمی است که با توجه به انگیزه‌های احساسی پشتِ آن، می‌تواند در بلندمدت آینده‌ی آلمان را تحت‌تاثیر قرار دهد.

نتیجه اینکه برای گربه‌ها مایه‌ی کتلت نریزید! حداقل دم خانه‌ی ما.

۵. اگر شما اهل قوم و مذهب خاصی باشید و در اتقی با ۳ نفر همراه شوید: فردی از قوم دیگر که دشمن خونی قوم شماست. فردی از مذهب دیگر که دشمن خونی مذهب شماست. و فردی از هفت دولت آزاد که فقط به منافع فردی خودش فکر می‌کند...

شما با چه کسی راحت‌تر هستید و بهتر تعامل می‌کنید؟ قطعا با آن فرد خودخواه و منفعت‌طلب. چرا که به حکم طبیعت و موقعیت و انسانیت مشترک‌تان قطعا می‌توانید زمینه‌هایی پیدا کنید که از دید یک فرد خودخواه و منفت‌طلب هم جذاب و خوشایند باشد. (یعنی موقعیت‌های برد-بردی که علاوه‌بر تامین منفعت فرد خودخواه به تامین منفعت شما هم منجر شود یا حداقل باعث زیان شما نشود.) اما در مورد دو نفر دیگر چه؟ اصلا فرصتی به مباحثه می‌رسد؟ آنچنان با چماق به سرتان بکوبند که جمال حق را با کیفیت Full HD مشاهده کنید!

نتیجه اینکه: در زندگی دو چیز را بلد باشید: یکی دفاع شخصی و دیگری اصول و فنون مذاکره!

۶. در پارکی نشسته بودم و گربه‌ای دیدم که به جایی خیره شده بود. او به جایی نامعلوم خیره شده بود و من به او! با خودم گفتم این گربه اوقات فراغت خود را چگونه می‌گذراند؟ اصلا الان دارد به چه فکر می‌کند؟ اصلا آیا الان در حال فکر کردن است؟ مگر گربه فکر هم می‌تواند بکند؟!

بعد دیدم همین الان که من در این پارک نشسته‌ام و به فکر کردن درباره‌ی این گربه مشغولم، ساز‌وکارها و توانایی‌ها در من فعال شده است که در این گربه وجود ندارد. مثلا من به گربه نگاه می‌کنم و توجهم موقتا به او جلب می‌شود. بعد چون توجهم به او جلب شده است، تداعی‌هایی هم با سوژه‌ی فکر من همراه می‌شود که این توجه را ادامه‌دار می‌کند. مثلا من دوم مفهوم «فکر» و «اوقات فراغت» را به گربه نسبت می‌دهم. در صورتی که گربه نمی‌تواند. بنابراین پس از نگاه کوتاهی به من توجهش از من قطع می‌شود. چون چیزی در ذهنش ندارد که به من نسبت دهد. بعد می‌بینم گربه سرش را بالا می‌گیرد و به آسمان نگاه می‌کند. به ماه هم. گربه ماه در آسمان را یک تکه روشنایی در آسمان می‌بیند. ماه برای او مفهومی ندارد. آسمان هم. من اما نه تنها ماه را می‌بینم. بلکه احساس می‌کنم این ماه، ماهِ نزدیک به شبِ چهارده است. بعد یاد تشبیه‌هایی میفتم که در فرهنگ ما به ماه شب چهاردهم می‌شود. بعد یاد این میفتم که در زندگی‌ام یکی بود که یکی را به ماه شب چهارده تشبیه می‌کرد...

حالا دوباره به محلی که گربه در آن بود نگاه می‌کنم. گربه رفته است و من همچنان فکر می‌کنم...

۷. یک توصیه: زندگی شخصی افراد به ما مربوط نیست اما به شرطی که قرار نباشد با آن‌ها بده و بستانی داشته باشیم. به جد اعتقاد دارم اخلاق افراد در زندگی شخصی‌شان یک پیش‌آگهی از رفتارهای تجاری آن‌ها نیز به دست خواهد داد. مدیران توئیتر اگر صرفا زندگی شخصی ایلان ماسک را بررسی کرده بودند اینطور ملعبه‌ی دست او نمی‌شدند.

۸. فردی را می‌شناختم که امیر منصور آریا را که به جرم تخلفات اقتصادی کلان اعدام شد از نزدیک می‌شناخت. این امیرمنصور ۲۰ هزار نفر زیر دستش کار می‌کردند اما با تاکسی و لباسی ساده این‌ور و آن‌ور می‌رفت. ظاهرا اهل تفریحی نبود و به شدت هم اهل کار! با این حال یکی از بزرگترین تخلفات اقتصادی در ایران را انجام داد. آن ۳۰۰۰ میلیاردی که خاوری به کانادا برد فقط یک فقره از رشوه‌های او برای زیرسبیلی رد کردن این تخلفات بود.

آدم هم به شدت کار کند. هم اهل تفریح نباشد. هم زندگی ساده داشته باشد و هم کلاه‌بردار. و دست آخر هم اعدام شود؟! باید خیلی احمق باشد! احمقی که ۲۰ هزار نفر زیر دستش کار می‌کنند!

۹. سال‌ها نوشتیم و گفتیم و خون خود را کثیف کردیم که آی! ایهاالناس چه نشسته‌اید که انگلستان ۲۰۰ سال پیش هندیان را استعمار می‌کرد! حالا خبر آمده که اصلی‌ترین گزینه‌ی نخست‌وزیری در انگلستان یک هندی است! این از نخبگانشان که در نخست‌وزیری و گوگل و ماکروسافت مشغولند. معمولی‌ترینشان هم از صدقه‌سر همان زبان انگلیسی بدآهنگشان که میراث استعمار است به راحتی در اینترنت پول در می‌آورند!

راستی در همین رابطه این را هم بگویم که در رابطه با برکناری بوریس جانسون بی‌بی‌سی فارسی میزگردی گذاشته بود و مهمانانی دعوت کرده بود. یکی از این مهمان‌ها در ظاهر شبیه انگلیسی‌های عهد ویکتوریا بود! انگلیسی‌تر از خود انگلیسی‌ها در اسباب و ادا و اطوار و پوشاک و حتی رنگ مو و پوست. دهن که باز کرد دیدم ای بابا! این عضو حزب محافظه‌کار انگلیس با این ژستی که گرفته است دارد چه فارسی سلیسی حرف می‌زند! معلوم شد که ایرانی است و این ادا و اطوارش هم بزکی بیش نیست و بدلیست.

بعد با خودم گفتم یکی مثل این بینوا ایرانی از انگلیسی بودن فقط ظاهرش را دارد و یکی مثل این هندی که از ۱۰۰ فرسخی داد می‌زند هندی است حالا شانس این را دارد که نخست‌وزیر کشوری شود که ما هنوز داستان‌ استعمارگری‌هایش را بی‌خیال نمی‌شویم.

۱۰. قصد داشتم پستی بنویسم با عنوان آثار ادبی و هنری که بیش از آنچه استحقاقشان بوده تحویل گرفته شده‌اند. هری پاتر و خانم جی‌کی رولینگ هم در این فهرست بود. هری پاتر در همان نوجوانی هم چشم مرا نگرفت. اثر بدی نبود اما شاهکار هم نبود. گذشت تا به این چند سال که دیگر خبر چندانی از خانم رولینگ و اخبار مربوط به آثارش نشد. رفته ‌رفته متقاعد شدم که بله! بادکنکی بود که بادش کردند و بعد که پتانسیل سودآوری‌اش به پایان رسید و به خصوص با همجنس‌گرایان در افتاد، سوزنش زدند؛ انگار نه انگار که روزی بادکنکی وجود داشته است!

۱۱. خانم سایه اقتصادی‌نیا که یک احساس خودعلامه‌پنداری در ادبیات و نویسندگی مملکت ما دارند. (در صورتی که فقط یک ویراستار مسلط به کارشان هستند.) در پستی در کانالش چند فرد دانشگاهی در عرصه‌ی ادبیات را تخطئه و مسخره کرده به این قرار که یکی نمی‌دانسته کتاب سیر حکمت در اروپا را چه کسی نوشته و آن یکی نویسنده‌ی «غلط ننویسیم» را غلطی معرفی کرده است. نکته ایتجاست که ایشان در افاضات خود از دو واژه‌ی «ابزورد» و «آیرونیک» استفاده کرده‌اند. هیچ فردی که به حفظ و اعتلای زبان و ادب فارسی کمر همت بسته باشد از چنین واژه‌هایی که تازه‌به‌دوران رسیدگی فرهنگی در آن موج می‌زند، استفاده نمی‌کند.



منبع: نکات هفته در aliheidary.ir