در آسمان ها ...

اینجا خیلی سکوته ... هیچکسی نیست جز خودم !

خیلی سکوت رو دوست دارم :)

آرامش محض !

روی چمن ها دراز می کشم و به آسمون نگاه می کنم .

حداقل آسمون هنوز آبیه و بی وفایی نکرده :)

بوی چمن خیلی قشنگه ...

همه جای آسمون رو با دقت نگاه می کنم . چشمم همه طرف می چرخه ...

میدونی چی برای خودمَم سواله ؟ ...

من میدونم تو روی زمینی ...

پس چرا هنوز توی آسمونا دنبالت می گردم ؟

...

شاید چون ته قلبم ، هنوزم باور دارم که تو یه فرشته ای :)

بالاخره چشمم رو از آسمون بر می دارم و غلت می زنم و یه وری می خوابم . به چمن های سبز نگاه می کنم .

رنگ سبز زندگی بخشی دارن :)

به افق نگاه می کنم . تا چشم کار می کنه چمنزاره . انگار آسمون رو به چمنزار دوختن ...

از زمین بلند می شم . باز به آسمون نگاه می کنم .

تو کجایی ؟ ...

کجا دنبالت بگردم ؟ ...

اگه تا آخر چمنزار بدوم ، تو رو توی افق پیدا می کنم ؟ ...

به افق نگاه می کنم ... و به طرفش می دوم ... امیدوارم به اخر این چمنزار برسم :)