مثلِ حباب دوره خودم را گرفته ام !شاید که عمریست کسی در نمی زند ...
دوست دارم فکر کنم که میخوانی!
سلام ...
دوست دارم برایت چیزی بنویسم و فکر کنم که میخوانی!
امروز توی ِ کلاس یکباره ب پنج شش سال پیش رفتم .حالا دیگر خوب مفهمومه سفر در زمان را میفهمم !
میدانی وقتی که عمیقا غرق صحبت های استاد بودم یکدفعه سنگینه نگاه تو را از پشت سرم آن هم در چند سال پیش حس کردم . دوست دارم برای خطاب تو از لفظه محبت آمیزی استفاده کنم .اما نه خوبه من هیچ کدام از این الفاظ حس من را به تو ادا نمی کند ...خب داشتم میگفتم ! نمیدانم چ شد که سخت دلتنگ چشم هایت شدم .آنوقت فقط ارزو کردم ک کاش این ماسک بجای اینکه روی دهانم باشد روی چشم هایم بود .به هر زحمتی که بود بغضم را قورت دادم ولی راستش را بخواهی استاد متوجه اشک هایم شد و چند دقیقه ای هم با تعجب مرا نگاه کرد اما خب !بلد بودم راه کوچه علی چپ از کدام طرف است?میبینی هنوز هم وسطه بدبختی هایم سعی میکنم بخندم .شاید همین رفتارم دلیل این شده که کسی غم هایم را جدی نگیرد .میدانی این روزها هروقت صحبت از غم کسی میشود بغضم میشکند خواه دشنم باشد ...هرچند که من با جهان در صلحم و جهان بامن در صلح ...و دشمن سخت برایم واژه ی غریبیست ...راستش را بخواهی بعضی ها می گویند که تو اگرچه چشمان مهربانی داری ولی قلبت خالی از محبت است و سعی در رنجاندن من داری .اما من هنوز معتقدم چشم ها هیچوقت دروغ نمی گویند!
چشم هات عاشق بود ...چشم هات عاشق هست .چشم هات ...
چشم هات مرا تسخیر کرده ...درون من پر از چشم های توست .این روز ها با چشم های تو گریه میکنم ...ببخش که میرنجانمت !
پ.ن...عشقی عشق _بنا رو بر این میزارم ک میخونی ! بقول اون دوست عزیزمون هیجان چیز خوبی نیست مخصوصا که بد قواره و بی ریخت هم باشد ...اما خیال !خیال عجیب چیز خوبیه!
صدای ماه?
مطلبی دیگر از این انتشارات
رابطه پخته
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا عاشقتم
مطلبی دیگر از این انتشارات
اشعار عاشقانه | به همراه تصویر عاشقانه