چه کسانی و به چه دلیلی کسب‌وکار راه‌اندازی می‌کنن؟

کتاب افسانه کارآفرینی
کتاب افسانه کارآفرینی


باور اشتباهی که بین مردم رایج شده؛ اینه که کسب‌وکارهای کوچیک توسط کارآفرینان راه‌اندازی میشن، در حالی که اغلب مواقع اصلا اینجور نیست.

سوال: پس چه کسانی و به چه علت کسب‌وکار کوچیکی راه‌اندازی می کنن؟

برای پاسخ به این سوال ابتدا باید موقعیت کسی رو که قصد راه‌اندازی یه کسب‌وکارو داره، دقیق بررسی کنیم. یعنی قبل از ورود به کسب‌وکار، نه بعد از اون. ابتدا باید ببینیم قبلا کجا بوده و اگه فکر می‌کنه که وقت اون رسیده که برای خودش کسب‌وکاری راه‌اندازی کنه، الان کجاست؟ بیشتر افرادی که من می‌شناسم، در ابتدا برای شخص یا اشخاص دیگه‌ای کار می‌کردن و اکثر این افرادی که وارد کسب‌وکار خودشون میشن (مثلا قبلا آرایشگر بودن، برنامه نویس، دکتر، نویسنده، حسابدار، طراح دکوراسیون، لوله کش، یا فروشنده ... ) فرقی نمیکنه به چه کاری مشغول بودن، همه‌شون کار تخصصی خودشون رو انجام می‌دادن و توی کارشون هم ماهر بودن، ولی در نهایت برای کس دیگه‌ای کار می‌کردن.

بعد همین شخص یه روز بدون هیچ دلیل خاصی ناگهان دچار شوک کارآفرینی میشه. شاید یکی از دلایل اصلیش این بوده که احساس کرده که شرکتی که داخلش کار می‌کنه، قدر زحماتش رو نمی‌دونن و عامل موفقیت شرکت رو خودش می‌دونه...

از روزی که فرد دچار شوک کارآفرینی میشه؛ هر روز با این سوالات تو ذهنش مواجعه میشه که چرا باید این کار رو بکنم؟ چرا باید برای فلانی کار کنم؟ من که بیشتر از اون درباره‌ی کسب‌وکار می‌دونم، اگه من نبودم، اون به اینجا نمی‌رسید؟ هر کسی می‌تونه یک کسب‌وکار رو اداره کنه، پس چرا من برای یک احمق کار کنم؟؟؟

وقتی این صدا جدی گرفته میشه، لحظه‌ی سرنوشت ساز سراغ‌تون میاد... هیجان مستقل شدن و راه‌اندازی یه کسب وکار وجودتون رو تسخیر می‌کنه. تصور اینکه رئیس خودتون باشین و کارها رو اونجوری که خودتون دوست دارین انجام بدین، به طور وسوسه‌انگیزی جذاب و دوست داشتنی میشه. از زمانی که فرد دچار شوک کارآفرینی میشه دیگه آروم و قرار نداره و نمی‌تونه از دستش خلاص بشه و مجبور میشه کسب‌وکارش رو شروع کنه. اما بعدش چه اتفاقی می‌افته؟؟؟ در گیرودار شوک کارآفرینی، قربانی یه خیال فاجعه آمیزی میشه و فکر میکنه برای موفقیت در زمینه کسب‌وکارش، فقط تخصص خودش کافیه...

این شروع فاجعه باریه که تموم افرادی که کسب‌وکارشون رو راه اندازی می‌کنن، دچارش میشن. اگه شما هم مثل اغلب افرادی که یه کسب‌وکار جدیدی راه اندازی می‌کنن؛ اسیر این خیال بشین، مسیری که پیش رو خواهین داشت به سمت ورشکستگی، درجا زدن و شکست هستش.

در واقع وقتی دقیق و موشکافانه بررسی کنین، متوجه میشین دلیل شکست اکثر کسب‌وکارها همین‌هاست.

کار فنی یه کسب‌وکار و کسب وکاری که اون کار فنی رو ارائه میده و به خدمت می‌گیره؛ دو تا معقوله ی کاملا جدا از هم هستن؛ اما بیشتر کسانی که کسب‌وکارشون رو راه اندازی می‌کنن، نمی‌تونن این مساله رو تحلیل کنن. متخصصانی که مبتلا به شوک کارآفرینی میشن؛ کسب‌وکارشون رو مکانی می‌بینن که باید در اون کار کنن. بنابراین یه متخصص ناگهان تصمیم میگیره یه کسب‌وکاری رو راه اندازی کنه. آرایشگر مغازه آرایشگری میزنه، نویسنده ناشر میشه، نوازنده فروشگاه آلات موسیقی میزنه!!! همه‌ی این افراد عقیده دارن که با داشتن یه تخصص همین الان صلاحیت لازم برای راه‌اندازی یه کسب وکار موفق رو دارن و این کاملا اشتباه هستش. در واقع به جای اینکه تخصص و مهارتشون بزرگترین نقطه مثبت کسب‌وکارشون باشه؛ بزرگترین نقطه منفی اونها خواهد بود. اگه کسی با تخصص کسب‌وکارش آشنا نباشه، می‌تونه اون رو یاد بگیره؛ اما نکته مهم برای راه‌اندازی یه کسب‌وکار یادگیری چگونگی و پیشبرد اون کسب‌وکاره؛ نه استفاده از تخصص برای انجام اون کار... مصیبت از اونجا شروع میشه که متخصصی که دچار خیال فاجعه آمیز بشه و کسب‌وکارش رو راه‌اندازی کنه، به جای اینکه از بند محدودیت کار برای دیگران رها بشه؛ اسیرش می‌شه!!!

ناگهان کاری که مهارت زیادی در اون داشته، با کاری که از اون سر در نمیاره همراه می‌شه !!! شوک کارآفرینی باعث خلق یک کسب‌وکار می‌شه؛ اما باز مثل قبل متخصص مجبوره هر روز سرکار بره... و به جای پاسخگو بودن به رئیسش به مشتری‌هاش جواب پس بده.

بیشتر افرادی که به فکر راه‌اندازی کسب‌وکارشون هستن؛ دنبال راهی هستن که از شغل وحشتناکشون فرار کنن و آزاد باشن و هر کاری رو که خودشون دوست دارن؛ انجام بدن؛ امیدوارم که شما چنین فردی نباشین. در نظر داشته باشین متخصصی که دچار شوک کارآفرینی هستش، کاری رو که عاشقشه تبدیل به شغلش میکنه!!! شغلی که از عشق به وجود اومده... بین انبوهی از کارهای ناخوشایند دیگه که با اونها آشنا نیست؛ تبدیل به یه کار معمولی و حتی اجباری میشه و نمی‌تونه از تخصص و مهارتش استفاده کنه و تخصصش به یه کار پیش پا افتاده تبدیل میشه که هر چه زودتر میخواد انجامش بده تا به کارهای دیگش برسه.

هر متخصصی که دچار شوک کارافرینی میشه؛ دقیقا این مراحل رو طی می‌کنه:

  • اول هیجان داره
  • بعد ترس سراغش میاد
  • بعد خسته می شه
  • در نهایت نومید میشه و ترس وحشتناک از دست دادن، وجودش رو می‌گیره و به غلط کردن می‌افته.

علاوه بر ترس از دست دادن آنچه با اون انس گرفته، ترس از دست دادن هدف و گم کردن خودش هم اونو آزار میده. در واقع سرگردونه... یه کارآفرین کسب‌وکارش رو جدا از خودش که صاحب اونه تجسم می‌کنه، و همواره این پرسش درست رو از خودش می‌پرسه چرا این کسب‌وکار؟؟؟ چرا بجای پختن پیراشکی، شغل آرایشگری یا صافکاری رو انتخاب نکنم؟؟؟ به این نکته توجه کنین که شما با داشتن مهارت کافی در زمینه تخصصتون مثلا آرایشگری به راحتی می‌تونین تصمیم بگیرین که یه آرایشگاه باز کنین.

ولی چنانچه در آرایشگری مهارت دارین و می‌خواین کارآفرین هم بشین؛ می‌بایست تجربیات مربوط به آرایشگری رو کنار بذارین و اون چیزی رو که تموم کارآفرینان واقعی آموختن، شما هم یاد بگیرین.

اگه از این مقاله خوشتون اومده پیشنهاد می‌کنم کتاب افسانه کارآفرینی چاپ انتشارات بی‌تا رو بخونید.