آن چیزهایی بالآخره علمی شد!

چند هفته پیش از پذیرش یک مقاله با عنوان "Proximate (Co-)Working: Knowledge Spillovers and Social Interactions" نوشته‌ی خانم روشه از دانشگاه هاروارد باخبر شدم. ایشون قبلا مقاله‌های خیلی خوبی در HBR و چندجای دیگه در مورد کوورکینگ نوشته بود و من نوشته‌هاشون را دنبال میکردم ولی این یکی انگار فرق داشت. بعد از درخواست، قبل از چاپ یک پیش نویس مقاله را برام فرستاد و من ۳ ۴ هفته است که خیلی خوشحالم.

مقاله را همینجوری باز کردم که نگاه کنم و تا یک ساعت بعد هنوز داشتم می‌خوندم. سال‌ها بود هیج کتابی، هیچ مقاله‌ای یا هیچ فیلمی اینطوری نتونسته بود توجهم را جلب کنه.یه طوری قضیه برام شگفت انگیز بود. بالآخره یه کسی یه گوشه دنیا تونسته بود حرفایی که میزنم را علمی کنه! برای من که عاشق علوم انسانی شدم و روز وشبمو گذاشتم برای نه فقط مطالعه، که اجراش مثل این بود که سال‌ها توی یک جزیره تنها بودم و یه کشتی بالاخره رسید.

فضیه چیه که اینقدر شلوغش می‌کنم؟

تقریبا از سال ۱۳۹۵ که آبی‌سفید را شروع کردیم. من همیشه ایده‌م این بوده که کامیونیتی ساختن و کوورکینگ ترکیب چند تا علمه که هیچ‌وقت شکل علمی به خودش نگرفته برای همین ساختار و فرم مشخصی نداره برای همین به عنوان‌های بچه بازی، کلاه برداری، ... هم شناخته میشه. ولی ما این چند سال سعی کردیم تا جای ممکن استاندارد بسازی، سعی و خطا کنیم و بازهم استاندارد بسازیم. هیچ وقت جامعه آماری‌مون یا ابزارهای علمی‌مون جوری نبود که بتدیل به علم یا مقاله بشه. ولی سعی کردیم از روش علمی پیروی کنیم. وقتی دانشگاه تهران کارآفرینی می‌خوندم دکتر الیاسی این هنر را بهم آموخت که علوم انسانی یه چیزی در مقالات نوشته میشه که علمه و روشی داره و یه سری ابعاد کاربردی داره که جنبه‌های عملی آن علم را بر عهده میگیره و این دیدگاه را ایشون برام ایجاد کرد و من سعی کردم این استفاده از علم در کاربرد را توی آبی سفید اجرایی کنم.

بچه‌هایی که کارآموزی مدیریت جامعه آبی‌سفید را شرکت کرده باشند، همه‌شون با این موضوع که من یه سری حرفایی میزنم که کتابی یا مقاله‌ای مشخص براش نیست مواجه شدند و گیج و سر درگم شدند.واقعا افراد کمی هستند که از زاویه‌ای که ما نگاه می‌کنیم به فضاهای نواوری، کوورکینگ و کامیونیتی نگاه کنند. و نوشته شدن چنین مقاله‌ای توسط یه استاد مدیریت هاروارد و چاپ آن در معتبرترین نشریه‌های مدیریت دنیا خودش به تنهایی خییلی خبر خوبه. ولی وقتی ببینی به نتایجی که رسیده دقیقا مدل و نتایجیه که بهش رسیدی و در بخشی از دستورالعمل‌ها و استانداردهات پیاده کردی، رستگار میشی!

بحران رستگاری

از کلمه‌ی رستگاری استفاده کردم. ولی الآن واقعا توی یک بحرانم، که رستگاری آیا واقعا این حس خستگی در رفتنه؟ مقاله خیلی خفنه، خیلی. ولی چیزهایی که در مقاله گفته شده، چیزهایی هست که ما پنج سال پیش می‌دونستیم و الآن چیزهای بسیار پیچیده تری مارو درگیر خودش کرده. چیزی که ما پنج سال پیش می دونستیم، تازه توسط محقق دانشگاه هاروارد شکل علمی به خودش گرفت. (کاری که چون ما شعب ومنابع کافی نداشتیم، با اینکه می‌دونستیم، نمی تونستیم جامعه آماری مناسب داشته باشیم.)

من قطعا خیلی خوشحالم. از تیم خفنی که همراهم کمک کردند این چیزها را بدونیم و استاندارد کنیم و اجرا کنیم و بهترش کنیم. از سرمایه‌گذارهایی که این مدت اعتماد کردند به حرف‌های ما. من همیشه مشکوک به وی‌ورک بودم و یکی از دلایلم پس ذهن این بود اگر خوب کار می‌کنه چرا هیچ دانشگاهی را اسپانسر نمیشه عقبه علمی پیدا کنه چارجوب‌هاش. و مشکل ما برای قانع کردن سرمایه‌گذارها را هموارتر کنه. شرکت رهنما روی هیچ، فقط ایده، به ما سرمایه داد، مالک ملک فردوسی فقط برای اینکه جوون‌ها کار کنند برای ۶ سال ملکش را به ما داد و آبی سفید فردوسی شکل گرفت و خیلی چیز یاد گرفتیم، سپهر شبکه استانداردهای مارو فهمید و آبی‌سفید سپهر شکل گرفت و دستورالعمل هامون دقیق‌تر شد. سازمان فاوا شهرداری دید انگار مدل‌هامون و دستورالعمل‌هامون منطقیه ملک آمادگاه را به ما داد و شرکت‌ فناپ بعد از کلی بررسی و فکر و آره و نه و... سرمایه‌ش را به ماداد تا آبی‌سفید فناپ ساخته بشه و اوج استانداردهامون تا جایی که توان داشتیم پیاده بشه.

یازده هزار نفر جمعیت خانوادمونه، و هفته پیش روزنامه اصفهان امروز ۸ تا استارتاپ اصفهانی را معرفی کرد! یکی‌ش خودمون بودیم و ۴ تاش از اعضامون. و این مقاله. آدم باید حس رستگاری کنه.

اما! خسته‌م. وضعیت اجتماعی و تعهد کتبی دادن برای حجاب خانم‌ها و اینترنت مسخره‌ای که این دوسال ساختن را بزاریم کنار. اینکه هنوز آدم‌ها و سرمایه‌گذارها ذل می‌زنند توی چشمام و میگن مگه شما چه کار می‌کنید!؟ اینکه باید ۶۰ تا ۷۰ درصد قیمت‌هامون را بالا ببریم که فقط زنده بمونیم، و قطعا بچه‌ها اذیت میشن. اینکه آبی‌سفید سپهر کوچیکه و شهرداری نمیزاره از ۲۰۰۰ متر پارکینگی که بلااستفاده مونده استفاده کنیم. اینکه ما هربار به یه دلیلی چه تو دولت قبلی چه تو این دولت هیچ وقت از کمک‌ها و وام‌های خوبی که میدادن با خبر یا منتفع نشدیم ولی مراکز وابسته چه به گروه‌های سیاسی که نهاد و ستاد و هلدینگ و... هستند که همیشه معرفی می‌شوند و منابع دارند و قیمت‌هاشون از یک سوم ما هم کمتره، یا اینکه آبی‌سفید فناپ ساختمانش بیش از چیزی که باید هزینه داشت و شهرداری هنوز تکلیف صورت وضعیت‌هاش را معلوم نکرده و توی مدت ۵ سال اقامت در این ساختمان نمی‌صرفه و تیکه و حرف درشت از شریک شنیدن سخته. در کنار آدم‌های حریص و طماع و درورو ... و حقوق ناچیزی که از کارم میگیرم و هزینه‌های بالای زندگی کردن در ایران! همه‌ش خسته‌م می‌کنه و شک می‌کنم این حس رستگاری کردن الآنم دروغیه که به خودم میگم. یا اینکه اصلا از دید جامعه کار عاقلانه الآن اینه که به جای اینکه کارمو بکنم، باید اینقدر پیگیر کنم و ایمیل بزنم که دانشجوی این خانم شم و برم!!! ( واقعا گفته شده بهم در این جند هفته)

گیج شدم. واقعا احساس رستگاری میکنم یا دارم خودمو گول میزنم. توانایی من یافتن چیزی بوده که بعد از سال‌ها خفن‌ترین آدم‌ها بهش رسیدن. اگر جای دیگری کار دیگری می‌کردم بهتر از این نتایجی داشت یا نه؟ نمی‌دانم. شاید داشت شاید نداشت.

ولی چیزی که میدونم اینه که هیچ‌وقت حرفی را که درست بودنش ایمان نداشتم نگفتم و همیشه سعی کردم چیزهای بیشتری یاد بگیرم. و اتفاقات خوب و آدم‌های خوبی سر راهم بودند بهم اعتماد کردند و همیشه سعی کردم اعتمادشون را پاسخ بدهم. از تیمم، مالک‌هایی که ملک‌هاشون را دادند و سرمایه‌گذارهایی که سرمایه‌گذاشتند. نه برای سود، برای رشد جوونا، متشکرم که فرصت دادند این حس را داشته باشم.

مقاله به چه نتایجی رسیده؟

ما در آبی‌سفید حدود ۳۵۰ صفجه دستورالعمل در موضوعات مختلف داریم و این مقاله بدون ارجاعات و جداول ۲۷ صفحه است. قاعدتا همه چیر را ندیده و کامل نیست. البته چون شغلشون نبوده و داشتند از بیرون نظاره می‌کردند خیلی منطقیه مثلا مسائل نگهداری و نظافت یا موضوعات هزینه‌ای یا معماری را نبینند. چندتا دونه از نکته‌های مهم را اینجا میگم.

مقاله خیلی خوب به اینکه استارتاپ‌ها در یک وضعیت نیستند اشاره میکنه و تحلیل میکنه و کاراریی استارتاپ‌ها را در اینکه در چه مرحله‌ای در کجای فضای کار باشند بهتر است را خیلی قشنگ نشان می‌دهد. این به این معنیه که یه فضای کار اشتراکی بخش‌های مختلف میخاد و آدم‌ها بسته به ماهیت و وضعیت کار باید خدمات را در جاهای فیزیکی متفاوتی بگیرند. یه موضوع قشنگ دیگه فاصله‌ی طلایی ۲۰ متری و تنوع آدم‌هاست که باعث انتشار دانش و رشد آنها میشه. و خیلی قشنگ و تمیز به اهمیت رویدادها و ارتباطات اجتماعی و اینکه چجوری و چه چیزی در آنها باعث انتقال دانش بیشتر میشه اشاره کرده. مقاله‌ی مفصل قشنگیه.