تجربه تغییر شغل


تصمیم گرفتم اولین متنی که توی ویرگول منتشر میکنم خلاصه ای از اتفاقات چند ماه گذشته زندگیم باشه و اینکه چی شد الان توی فضای کار اشتراکی آبی سفید مشغول کار شدم.

اواسط سال 97بود که تصمیم گرفتم کار صنعت رو کنار بگذارم و از شرکتی که کار طراحی و نصب سیستم های خورشیدی انجام میدادیم جدا بشم. باید بگم که این تصمیم خیلی سخت بود چون شغلی که داشتم، هم به رشته تحصیلیم مرتبط بود هم برای گرفتن این شغل خیلی تلاش کرده بودم و حدود 4ماه توی فنی حرفه ای آموزش دیده بودم دو ماه کارآموزی کرده بودم و الان یک نیروی تقریبا حرفه ای و متعهد برای شرکت به حساب میومدم و از همه مهمتر واقعا این کار را دوست داشتم و هر موقع نصب داشتیم از صبح تا شب رو با عشق روی پشت بام مشغول نصب بودم و بدون هیچ خستگی­ای کارم رو انجام میدادم. اما تصمیم را گرفته بودم، دلیلی هم که داشتم برای خودم مشخص بود، من دنبال تجربیات جدیدتر و متفاوت تر بودم دنبال یه چالش جدید. شرکت خیلی سعی کرد نظرم رو عوض کنه حتی پیشنهاد حقوق بالاتری هم بهم دادند اما من تصمیمم رو گرفته بودم.

اینم بگم که از بچگی تا الان از این شاخه به اون شاخه خیلی پریدم و سعی کردم خیلی چیزا را تجربه کنم مثل موسیقی، ورزش، کار فنی، کار اجرایی و... پس این تصمیم خیلی غیر منتظره نبود.

همزمان با اینکه خودم رو بیکار میکردم تبلیغات دوره آموزشی_تجربی کیمیاکالج رو دیدم، از قبل از طریق یکی از دوستام (مهرداد یزدانی) تا حدودی با این دوره آشنا بودم البته اینو بگم که اول تصمیم گرفتم کیمیاکالج رو ثبت نام کنم و بعد از شغلم خداحافظی کنم.

دوره کیمیا از اواسط مهر شروع شد. (احتمالا نوشته بعدیم توی ویرگول مربوط به دوره کیمیا باشه، اونو از دست ندید).

از مهر تا اسفند تماما وقتم رو برای یادگیری بیشتر توی حوزه نوآوری و استارتاپی ایران گذاشتم حتی تایم های آزادم رو هم مشغول گپ و گفت با فعالین اکوسیستم کارآفرینی و خواندن کتاب­های مرتبط میگذشت.

اوایل اسفند بود که مهرداد بهم زنگ زد گفت فضای کار اشتراکی آبی سفید یک نفر نیروی اجرایی میخواد و اگه علاقه داری فردا یه تماس بگیر و برو.

صبح روز بعد (پنجشنبه) یه پیام به محمد کرمانی دادم و اونم گفت رزومه ات رو بفرست و اگه میتونی بعد از ظهر بیا مصاحبه.

ناهار را که خوردم بلافاصله رفتم برای مصاحبه و مثل همه­ ی مصاحبه­ ها آخرش بهم گفتند بهت خبر میدیم (منم مثل همه ­ی مصاحبه­ ها یادم رفت بپرسم تا کی منتظر تماستون باشم!)

فردای اون روز(جمعه) تا ظهر خواب بودم که آقای کرمانی بهم زنگ زد و از خواب بیدارم کرد و گفت فردا صبح آبی سفید میبینمت. :)

اولین شنبه اسفند با انرژی زیاد رفتم آبی سفید و بلافاصله با یک برگه از ماموریت های هفته اولم مواجه شدم، هفته اول مهمترین کاری که باید انجام میدادم شناخت افراد و تیم­هایی بود که توی این فضای کار مشغول کار بودند. اینجا بهترین فریلنسرها و استارتاپ های اصفهان مستقر اند از جمله دبیر کسب و کار زومیت،تیم دیجیتال مارکتینگ راسا، تیم تپ پرشیا که در حوزه توریسم فعالیت میکند و سالانه بیش از 1000خدمت به توریست هایی از تمام نقاط جهان ارائه میدهد، استارتاپ ویرگول، هنایش، مینیتو استودیو ( بازی سازی) و ... .

هر کدوم از این تیم ها و فریلنسرها فرهنگ سازمانی خاص خود را دارند و برای کسی که قراره به عنوان Community manager درون یک جامعه با تنوع زیاد کار کند لزوم تشخیص فرهنگ سازمانی تیم ها و ویژگی های فردی اشخاص بسیار مورد اهمیت است.

شاید فکر کنید کار کردن به عنوان یک کادر اجرایی توی یک فضای کار اشتراکی آسون باشه (چیزی که خودم هم فکر میکردم) اما باید بگم که اصلا هم اینطور نیست، در روز با ۳۰ تا ۸۰ نفر انسان در تعامل هستی که غیر از این تعامل فردی، خود اون افراد باهم تعاملات و روابطی دارند که باید اون ها را هم در نظر بگیری. البته این را هم بگم که آبی سفید به عنوان یک جامعه، فرهنگ خاص خود را دارد که نشانه‌هایی از فرهنگ اصفهان قدیم و سنتی هم به شدت در آن نمایان است، اتمسفر حاکم بر آبی سفید بگونه‌ای است که حتما باید آنرا تجربه کنید و اگر چنین فضایی را واقعا بپذیرید و با آن مچ شوید امکان رشد چند برابری در کسب و کارتان دارید. اینجا همه در کنار هم با اینکه رقیب هم هستند اما به شدت به هم کمک میکنند حتی محمد کرمانی در کنار اینکه گاهی به بچه‌ها مشاوره کسب وکاری میدهد در بیشتر زمینه ها از بچه‌های آبی‌سفید بازخورد و نظر می­گیرد.
آبی سفید هیچ مزیت خاص و ویژه‌ای برای کسی قائل نیست هیچ اتاق مدیری وجود ندارد همه در کنار هم هستند، حتی جلسات مدیریت هم از قبل در اتاقی که خالیست رزرو می­شود. حتی اگر رئیس جمهور هم به آبی سفید بیاد چیزی بیشتر از چای بیسکوئیت یا قهوه و شکلات از او پذیرایی نمیشود.
اینها همه بخش های کوچکی از ویژگی­های آبی سفید هستند.

هفته دوم و سوم بیشتر روی وظایف یک مدیر جامعه تمرکز داشتم، درک نقش و وظایف مدیر جامعه واقعا کار سخت و پر چالشی بوده و هست واسم و خب منم که عاشق کارای سختم، مطمئنا در مورد مدیر جامعه چندین پست کار خواهم کرد ولی تا قبل از اون باید یه مدیر جامعه­ ی حرفه­ای و کار درست بشم.

با اینکه از قبل با فضای آبی سفید آشنا بودم و یکی دوبار هم اونجا را دیده بودم اما الان که سه هفته از حضورم توی آبی سفید گذشته متوجه شدم حتی الانم خیلی کم شناختمش. آبی سفید یه جامعه (Community) واقعی است از آدم ها با فرهنگ های متفاوت، با سن متفاوت با روحیه های متفاوت و البته با فرهنگ کاری متفاوت.

مطمئناً در آینده بیشتر از آبی سفید و چالش های یک مدیر جامعه مینویسم.

"و تقدیر... تقدیر ما را به سمت اتفاقاتی هدایت میکند که ما هیچ انتظاری نسبت به آنها نداشتیم." انسان در جستجوی معنا- دکتر فرانکل