Born to bloom wild
روایتی از کنار آمدن با بحران، کنار هم
(وقتی تمرکز فرار میکنه!)
این هفته، برای من به اندازهی هزار هفته گذشت. انگار همهچی کند شده بود و سنگین. نه فقط اخبار، نه فقط نگرانی از آینده، که حتی بدنم، ذهنم، فکرهام، وزن همه چی انگار چند صد برابر شده بود. روزهایی بود که بهسختی از تخت بلند میشدم. نه دلودماغی برای کار داشتم، نه تمرکزی، نه هدفی جلوی چشمم میدیدم. تمرکز؟ انگار رفته بود سفر، بیخبر، بیبرگشت.
ولی یه چیزی منو نگه داشت. یه ریسمون نازک، اما محکمی که هربار به لبهی پرتگاه بیانگیزگی نزدیک میشدم، منو میکشید عقب. اون ریسمون برای من آبی سفید بود.
نه بهعنوان مدیر جامعه، بلکه یه آدم معمولی که به کنار آدمها بودن نیاز داره، به آبی سفید پناه آوردم. برای من اینجا، فقط یه فضای کار اشتراکی نیست؛ یه نقطهی اتصال زندهست. جاییه که آدمها مثل خودم، توی طوفان این روزا، دنبال نقطهی تکیه میگردن. دنبال «همنفس».
تصمیم گرفتم کاری نکنم جز «حضور». همین که بیام، توی آشپزخونه سلام کنم، یه چای بریزم، یه آدم ببینم که داره برای شروع روزش تلاش میکنه. همینا شد نقطهی شروع حس خوبم.
با بچهها نشستیم دور یه میز. بردگیم بازی کردیم. درباره بازی، درباره زندگی، درباره آینده، حتی درباره ترسهامون حرف زدیم. گاهی فقط خندیدیم. گاهیم کنار هم سکوت کردیم.
و همین «کنار هم بودن»، شد اون چیزی که توی هیچ جلسه رواندرمانی یا مشاوره مدیریتی نمیشه کامل تجربهاش کرد.

تیم منابع انسانی ما تو این روزا واقعاً فوقالعاده بود. مثل یه مادر، یه دوست، یه مشاور واقعی، نهتنها گوش میداد، بلکه ما رو با مهارتهاش آروم میکرد. واقعاً معنی حمایتگری اینجا برای من زنده شد.
با تکنیکهاش و مهارتهای ارتباطیش، نه فقط راهحل داد، بلکه بهمون نشون داد که حالمون طبیعیه، که حق داریم حال نداشته باشیم، که هنوز میشه امید ساخت.
راستش بعضی از بچهها این روزها نمیتونستن بیان. نمیتونستن خودشون رو بکشن تا اینجا. ما درکشون کردیم. جاشونو نگه داشتیم و اونایی که بودن، برای همدیگه تکیهگاه شدن. بدون اینکه ادای «انرژی مثبت» در بیاریم، بدون اینکه وانمود کنیم همهچی خوبه. نه! چون واقعا همه چیز خوب نیست!
این روزا فهمیدم آبی سفید، بیش از هرچیز، یه فضای انسانیه. جایی که توش رقابت جای خودش رو به رفاقت داده، و هدف فقط رشد کاری نیست، بلکه بزرگشدن کنار همدیگهست. اینجا، حتی اگه هیچ کار مفیدی هم نکنی، باز هم مفیدی، چون بودنت برای بقیه مهمه. چون حضورت میتونه نقطهی روشن یکی دیگه باشه.
ما اینجا یاد گرفتیم که گاهی هیچ کاری ازمون برنمیاد. نه پروژهای جلو میره، نه ایدهای به ذهنمون میرسه. اما اونجایی که کاری از دستمون برنمیاد، دل ازمون برمیاد. میتونیم حال همدیگه رو بپرسیم. یه لیوان آب برای هم بیاریم. همو بغل کنیمو فقط گوش بدیم.
و باور کن اینا، در دل بحران، از هر استراتژی بزرگی موثرتره.
ما یاد گرفتیم تو دل بحران، اگر نمیتونی تمرکز کنی، نمیتونی بجنگی، نمیتونی حتی خودتو جمعوجور کنی، فقط کافیه کنار یکی باشی. همدل بودنو همنفسبودن، قویترین کاریه که از دستمون برمیاد.
و این دقیقاً اون چیزیه که آبیسفید رو برای من خونه کرده.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تامین مالی درآمد محور (RBF)
مطلبی دیگر از این انتشارات
ناامید باشید ولی...
مطلبی دیگر از این انتشارات
همفکر و عید دیدنی کارآفرین ها