شانس یا اقبال؟ مسئله این است...!


به نظر شما شانس و اقبال یک مفهوم انتزاعی است یا یک حقیقت غیرقابل انکار؟

شما موفقیت خود را چقدر مدیون شانس و اقبال هستید؟ یا شاید فکر می کنید معنایی ندارند و جایی که شما هستید مرهون استعداد و تلاش صرف شماست؟!

اگر شما از آن دسته انسان‌های ایده آل گرایی هستید که فکر می‌‌کنند همه آنچه یک انسان بدست می‌آورد را مدیون تلاش خود هستند و مفهومی به نام شانس و اقبال فقط برای بازنده‌ها معنا دارد، در اشتباهید.

بعلاوه اگر از آن قسم آدمهایی هستید که فکر می کنند تمام بدبختی های فردی از بدشانسی فرد است، باید بگویم باز هم در اشتباهید.

چرا؟

خب، اول بیاید تا در تعریف این مفاهیم به نقطه نظر مشترک برسیم.

واژه شانس را وقوع یک حادثه در غیاب هر گونه تعمد و یا علت مشخص تعریف می کنند. درست مثل پرتاب یک تاس سالم. پس بهتر است این واژه را بگذاریم برای قرعه کشی بانک و رب گوجه فرنگی و این قسم اتفاقات..، من در این نوشتار به دنبال کلمه بهتری هستم به نام اقبال، که احتمالا به نظر شما با کلمه شانس هم معناست، اما خیر....

اقبال یا Serendipity، یک رویداد شگفت و غالبا دلپذیر است که می شود گفت وقتی به دنبال آن نیستیم رخ می دهد و منجر به اکتشافات شگفتی می‌شود.

تعریف نسبتا پیچیده شد، نه؟ پس اجازه بدهید تا با مثالهایی کلیدی و تاریخی که همه را مدیون همین اقبال هستیم مطلب را بیشتر باز کنم، تا شاید معنای آن را بهتر درک کنید.

به اصل ارشمیدسی نگاه کنید. یک اصل مهم و اساسی. چگونه کشف شد؟ خیلی ساده! درست زمانیکه ارشمیدس تصمیم گرفت با همه دغدغه‌های ذهنی‌اش تنی به آب بزند و وارد وان حمام شد،"اورکا، اورکا" گویان از جا پرید و یک اصل اساسی را معرفی کرد.

حالا برویم سراغ مسئله گرانش زمین، فکر کنید می نشینید زیر یک درخت تا استراحت کنید و یک دفعه یک سیب بر فرق سر شما می خورد و به این سادگی تاریخ اسم "سر آیزاک نیوتون" را بعنوان کاشف جاذبه بر روی پیشانی خود می زند.

صبرکنید، باز هم از این مدل داستان‌ها وجود دارد. داستانی که منجر به نجات میلیاردها آدم شد را حتما شنیده اید، داستان سر الکساندر فلمینگ و ظرفهای آزمایشگاهی کثیفش، زمانیکه به خاطر احمال کاری و نشستن وسابل آزمایشگاه پنیسیلین را کشف کرد.

حالا برویم سراغ اتفاق بعدی... فکر کنید که سوار کشتی هستید و قصد داشته‌اید با هندی‌ها وارد تجارت شوید، اما درست وقتی که دیگر فهمیده اید گم شده اید، یک دفعه وسط یک قاره کشف نشده از کشتی خود پیاده میشوید! حالا می خواهید بگویید کریستف کلمب در کشف آمریکا به استعدادهایش متکی بود؟!

هنوز به مفهوم اقبال اعتماد ندارید؟نه؟!

بگذارید داستان گالیله‌ را هم مرور کنیم، کسیکه به قصد کنجکاوی تلسکوپ خود را برداشت و شروع به رصد آسمان‌‌ها کرد، جدا از رصدهای خاص خود مثل 4 قمر سیاره مشتری، خیلی جسورانه در زمان خود ادعای کفرآمیزی مبنی بر گرد بودن زمین را بیان می‌کند.

به همین سادگی اتفاقاتی در سیر تاریخ روی داده است که فقط می توانیم اسم اقبال را روی آن‌ها بگذاریم.

به علت تعدد این رویدادها محققین مجاب شدند که اقبال معنادارد و سه مدل اقبال را تعریف کرده‌اند: اقبال ارشمیدسی Archimedean Serendipity ، اقبال کلمبوسی Columbian Serendipity و اقبال گالیله ای Galilean Serendipity.

اقبال ارشمیدسی شامل کسانی می شود که دنبال جواب سوالی میگردند و در جایی غیر از محل کار خود و یا در جریان مذاکراتی و یا خلاصه در جایی که با مسئله کمترین ارتباط را دارد، به آن می رسند.

اقبال کلمبوسی برای کسانی رخ میدهد که می خواهند به نقطه "الف" برسند، اما سر از نقطه "ب" در می‌آورند.

و اقبال گالیله‌ای برای افرادی است که فقط کاری را انجام می دهند بدون هدف مشخص و ناگهان با اکتشافات خود همه را به شگفتی وا می‌دارند.

حالا به دستاوردهای خود دوباره نگاه کنید؟

چقدر شده در حمام یا مثلا در یک مهمانی دوستانه توانسته باشید مسئله اساسی را حل کنید؟

چقدر اتفاق افتاده که کوشش کرده باشید به نقطه "الف" برسید، اما در انتها متوجه شده اید شما در مقصد مطبوع‌تر "ب" هستید؟

چقدر اتفاق افتاده که مشغول کاری شده باشید تا صرفا کاری کرده باشید بدون هیچ هدف مشخصی و یا مثلا به جایی سفر کرده باشید و در پس آن به یک عمل متحورانه دست زده باشید؟

امیدوارم با شناخت این مفهوم، بتوانید از این پس خوش اقبال‌تر باشید!