گفتی از خواندنها ...
ای حلزون! آهسته!
«هنگامی که بدن بیاستفاده میشود، ذهن هنوز همچون یک تازی شکاری در امتداد مسیرهای پاخورده سلولهای عصبی میدود و رد پرسشهایی را میگیرد که پژواکشان در ذهن طنین انداز است: خانواده سردرگم چراها، چهها و کِیها و خویشاوند بسیار دورشان: چگونه. جستجو از پادرآورنده است و پاسخها گریز پا. گاهی ذهنم خالی و بیتفاوت میشد، در سایر اوقات غرق در توفان افکار». ص ۲۷
نویسنده کتاب «صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی» خانم «الیزابت تووا بایلی» سرگذشت همدمی خود با یک حلزون را در برهه عبور از بیماری شرح میدهد. رنجوری به همراه خود روان نژندی و گاه تردیدهای جدی پیرامون فلسفه زیستن میآورد که میتواند بنیادهای فکری انسان را شخم بزند. وی تلاش کرده تا شرح دهد که چگونه این دوران را به کمک یک حلزون، که هدیهای اتفاقی از جانب دوستش بوده، سپری کرده است.
یک بیماری نادر الیزابت را چنان عاجز کرد که به نظر نمیرسید بتواند درون آهستگیِ سایه افکنده بر زندگیاش جز با موأنست جانداری چون حلزون دوام آورد. به طور طبیعی ضرباهنگ زندگی انسان چندین برابر سریعتر از حلزون است به همین دلیل شاید آدمی هرگز متوجه نبض حیات چنین حیوانی نشود یا مشاهدهگری از مدار حوصلهاش خارج باشد مگر آنکه ضربان زندگیاش هماهنگ طمانینه حلزون شود. چنان کُند که با حلزون انس بگیرد و به نوعی همذاتپنداری برسد تا بتواند در زیست نگاری این حیوان کُندرفتار کندوکاو موشکافانه داشته باشد: «من و حلزون هر دو در چشماندازی تغییر یافته زندگی میکردیم که انتخاب خودمان نبود؛ با خودم فکر کردم که هر دوی ما حس گمگشتگی و جابهجاشدگی مشترکی داریم».
این همنشینی به عنوان دستاویزی برای عبور از بحران کمک شایانی به الیزابت میکند: «زنده ماندن اغلب بستگی به تمرکز بر یک چیز خاص دارد: یک رابطه، یک باور یا یک امید که تعادل خویش را بر لبه امکان حفظ کرده است. یا چیزی زودگذرتر: آنطور که آفتاب از شیشه سخت و به ظاهر نفوذناپذیر پنجرهای میگذرد و پتو را گرم میکند یا باد که نامریی است اما هنگام عبور چنان در سر و صداست که حتی از دیوارهای عایق بندی شده خانه هم به گوش میرسد». ص۳۵
یک راه حل همیشگی برای دوام آوردن وجود دارد. آنها که در گرداب بهت و سوگ گرفتار شدهاند به خوبی با آن آشنا هستند: صبر و بردباری؛ سازوکار گذر گام به گام از لحظههای دشوار: «به حجم کاری که باید انجام شود، دشواریهایی که باید بر آنها غلبه شود، یا هدفی که باید به آن رسید فکر نکن، بلکه با جدیت سرگرم کاری شو که در دست داری، بگذار همین برای امروز تو کافی باشد».
به این ترتیب او کارزاری برای خود تعریف میکند تا شکیبایی را ممکن کند: «هر کدام از گونههای سلسله جانوران ما را با تمام رازهای حیات به چالش میکشد.»
اما او دچار مشکل دیگری هم شده است. آسیب ثانوی استیصال، انزوایی خواسته یا ناخواسته است که باید با آن دست و پنجه نرم میکرد:
«خانهنشین شدن در دنیای آدمها نوعی ناپدید شدن است. هنگامیکه با آشنایانی از گذشته روبرو میشدم، گاهی پردهای از حیرت روی صورتشان میدیدم، انگار که فکر میکنند دارند شبح میبینند. ... تنهایی برای تمام انسانها شکنجه است. ... بیماری تنها میکند؛ تنها نامرئی میشود؛ نامرئی فراموش». ص۱۳۹
الیزابت با این کتاب شیوه زیست حلزون و زندگی نیمهگیاهی خود را با نگاهی لطیف و شاعرانه شرح میدهد، اما پاسخ خانواده سردرگم چراها، چهها و کِیها و خویشاوند بسیار دورشان: چگونه را در همان دیباچه کتاب با گفتاوردی خَنیده داده است:
«سعی کن خود پرسشها را دوست داشته باشی چنانکه گویی اتاقهایی در بسته یا کتابهایی نوشته به زبانی بسیار بیگانه هستند. دنبال پاسخها نگرد، پاسخهایی که اکنون نمیتوان آنها را به تو داد، زیرا از عهده زندگی با آنها بر نخواهی آمد.
و نکته همین است که با هرچیزی زندگی کنی؛ اکنون با پرسشها زندگی کن».
--------
پینوشتها:
۱. اگر از این کتاب خوشتان آمده باشد به احتمال زیاد «در جستجوی طبیعت» و «چگونه گورخر راه راه شد؟» را هم با ترجمههای عالی جناب آقای «کاوه فیض الهی» میپسندید. ضمن آنکه چاپ ممتاز «فرهنگ نشر نو» و محتوایی دارای طراحیها و عکسهای زیبا مطالعه با نسخه کاغذی را بیشک جذابتر میکند.
۲. عنوان از هایکوی زیر گرفته شده است:
از کوه فوجی بالا برو
ای حلزون
اما آهسته آهسته
«کوبایاشی ایسا»
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب عادت های اتمی - مقدمه
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابایی که من خوندم (4) جزء از کل
مطلبی دیگر از این انتشارات
در ستایش فن و انضباطِ نوشتن