تجربۀ جالب خواندن کتاب قلب های نارنجی


قلبای زیادی تو این دنیا تپیدن یا در حال تپیدن یا می خوان بتپند! بعضی هاشون بی نهایت بزرگن! بعضی هاشون هم اندازه سر سوزن کوچیکن! بعضی هاشون مثل سنگ سفتن و بعضی هام مثل گوشای خرگوش نرم و مخملی ان! بعضی ها کثیف و کدرن و بعضی هام از آب هم زلال ترن! اما کی گفته همه شون قرمزن!؟ ما قلب نارنجی هم داریم!

خب، داستان، داستان من نه داستان این کتاب (!)، از اونجایی شروع شد که برای یه اختتامیه به یکی از مرکزهای کانون پرورش فکری رفته بودم و از اونجایی که از بچگی کتاب برام از خیلی چیزای این کره خاکی جذابیت بیشتری داشته، دنبال یه کتاب درجه یک می گشتم که تو اون چند ساعت اگه بشه یه نگاهی بهش بندازم که کتاب قلب های نارنجی رو دیدم که سال پیش برام جذاب بود و دنبالش بودم اما خب نشد که بگیرمش؛ خلاصه با هدف نگاه انداختن بهش برش داشتم و برداشتن همان و تموم کردنش تو اون چند ساعت همان!

خب با عرض کمال احترام به بزرگواران سخنران این اختتامیه، در واقع این کتاب خیلی بیشتر از سخنرانی های اونا برام جاذبه داشت:)

درواقع داستان قلب های نارنجی درباره دختری به اسم ساده، با یه خانواده ساده و یه زندگی ساده است! و البته باید بگم که ساده از این زندگی ساده راضیه! منتها باید بگم راضی بود ...! تا اینکه با آلما، دختر تازه وارد مدرسه که البته با اینکه تازه وارده از ساده که تا دیروز یکی از دانش آموز خوبای مدرسه حساب میشد، یه سر و گردن بالاتره! و این بالاتری فقط به مدرسه ختم نمیشه و ساده می فهمه زندگی آلما به سادگی زندگی اون نیست و اونجاست که ماجرا شروع میشه!

نویسنده این کتاب هم خانم مینو کریم زاده هستند و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با قیمت 9200 تومان (درست می خونی! فقط 9 هزارتومن، از قیمت دو تا بستنی هم کمتر!) به فروش می رسونه!

پیشنهادم اینه که حداقل برای فهمیدن راز قلب های نارانجی هم که شده این کتاب رو بخونین، قول میدم از خوندنش پشیمون نشین:)

راستی هر کتاب دیگه ای هم که به نظرتون جذابه، پیشنهاد می کنم که در بخش نظرات وارد کنین تا شاید این قدمی باشه به سمت تبدیل شدن به جامعه ای کتابخوان!