در ستایش فن و انضباطِ نوشتن

مونه، نقاش امپرسیونیست، یکبار به دوستش مالارمه، شاعر بزرگ فرانسوی گفت:
«من ایده‌های زیادی برای شعر دارم، اما گویی به نحوی هرگز درست ظاهر نمی‌شوند.»
مالارمه به طعنه جواب داد: «به این دلیل که شعر نه با ایده‌ها که با کلمات نوشته می‌شود».

فصل دوم کتاب راه داستان را خوانده‌ام. فصل اول درباره روح نویسندگی بود که می‌توانید اینجا خلاصه‌ای از آن ببینید: «زندگی می تواند سراسر مراقبه باشد...حتی نوشتن»

در فصل دوم نویسنده به اهمیت فن نویسندگی می‌پردازد؛ در واقع همین ابتدای کتاب می‌خواهد به مخاطب خاطرنشان کند که هم روح و هم فن هر دو برای نوشتن لازم‌اند.

ساختار داستان

از نظر فن نویسندگی آنچه اهمیت دارد، ساختار است. اگر بخواهیم تعریفی ساده از ساختار ارائه دهیم می‌توان گفت ساختار «ترتیب صحنه های داستان » است. یعنی ترتیب اعمالی که شخصیت اصلی انجام می‌دهد.

«ساختار را باید با فن به دست آود. تنها در سایه فن و انضباط است که می توان به آزادی کامل در بیان خلاقه رسید. از نظر فن نویسندگی، سه چیز اهمیت دارد: ساختار، ساختار، ساختار!»

هفت گام تا ساختار داستان:

1- مسئله /نیاز شخصیت اصلی

2- خواسته (هدف مشخص شخصیت اصلی)

3- حریف یا هماورد

4- نقشه (منظور رشته فعالیت‌هایی است که شخصیت اصلی برای غلبه بر حریف انجام می‌دهد)

5- نبرد نهایی (کشمکش پایانی)

6- مکاشفه نفس (تحول بنیادی قهرمان داستان)

7- زندگی تازه‌ای آغاز می‌شود؛ (قهرمان در جایگاهی بالاتر یا پایین تر از جایگاهش در آغاز داستان قرار می‌گیرد)


از کارها و تمرینات جالب این است که می‌توانیم این مراحل هفتگانه را در داستانها و حتی فیلم‌های مختلف جستجو و تحلیل کنیم. البته من چون به تحلیل رمان علاقه‌مندم این کار برایم جالب است ممکن است برای خواننده این نوشته کار جالبی نباشد.

این مراحل، نگاه جدیدی به آنچه که به شکل روتین در خواندن یا دیدن آثار داستانی داشتیم می‌افزاید. چنانکه خانم جونز در ادامه، این گام‌ها را با استفاده از اقتباس سینمایی دیدیو ممت از رمان حکم دادگاه نوشته بری رید مورد بررسی قرار می‌دهد.


مهمترین عناصر در هر فیلم خوبی سه چیز است: فیلمنامه، فیلمنامه، فیلمنامه. (آلفرد هیچکاک)
مهمترین عناصر در هر فیلم خوبی سه چیز است: فیلمنامه، فیلمنامه، فیلمنامه. (آلفرد هیچکاک)


من معمولاً پیش از خواندن داستان‌ها، حافظه‌ام را از هر چه یادگرفته‌ام پاک می‌کنم، خودم را می‌سپارم به دست نویسنده ببینم مرا به کجا می‌برد و فکر می‌کنم بخش عمده لذت داستان خواندن هم همین است؛ اما بعد از آن لذت وصف‌ناپذیر، ورِ منطقیِ ذهنم که تا آن موقع ساکت گوشه‌ای ایستاده بود، اجازه می‌گیرد و شروع می‌کند به تحلیل‌کردن اینکه چرا و چطور این داستان به دلت نشست. خلاصه اینکه این کتاب‌ها و این مباحث برای ورِ منطقی ذهن راهگشاست...

پ.ن: بخش‌هایی از این مطلب خلاصه گزینش شده من از فصل دوم کتاب راه داستان اثر خانم کاترین آن جونز ترجمه محمد گذر آبادی بود.