عادت های عجیب من! 1) خوردن پفک با چنگال برای اینکه انگشتام پفکی نشن. 2) تیکه تیکه کردن پاک کن با دندون و جویدنشون وقتی دارم نقاشی می کنم.3) استفاده از…
یک شب در تاریک و روشن ماه؛ تجربه ی من از اسکیزوفرنی (قسمت بیست و یکم) این پست رو خواندم و خواستم تجربه ی خودم را به اشتراک بذارم. تجربه ای که من رو به سمت زندگی سوق می دهد...ماه تاریکی شب را با چنگال های نوران…
حمله های هذیانی من؛ تجربه ی من از اسکیزوفرنی (قسمت بیستم) آسمان دیر وقت، خودکامگی عوام فریبانه، غروب سبز.... عبارات در ذهنم تکرار می شوند. صداهایی رسا آن ها را بلند تکرار می کنند. دود آتش به صورتم…
اتاق کاردرمانی... ؛ تجربه ی من از اسکیزوفرنی (قسمت نوزدهم) در اتاق کادرمانی نشسته ایم.اتاقی کوچک مانند انباری که آن را تبدیل به اتاق کاردرمانی کرده اند. منتظر کاردرمانگر هستیم. بهار کنارم نشسته است.…
تبدیل توهمات دیداریم به تصویر، با کمک هوش مصنوعی (پارت دوم) 1) دیوار اتاقم مبدل به یک بیابان می شود. بیابانی گرم و سوزان. انگار که از آسمان آتش می بارد. انبوهی از مردانی با لباس های بلند و با سایه…
اندر احوالات من زمان قرص خوردن؛ تجربه ی من از اسکیزوفرنی، قسمت شانزدهم.) دست راستم را دراز می کنم. دستم آنقدر دراز می شود که به لامپ اتاق می خورد. می سوزد. دستم را کنار می کشم. دستم محکم به سقف می خورد. دردی استخ…
عطر گل در شوک درمانی؛ (تجربه ی من از شوک درمانی، قسمت چهارم.) صبح است. حرکت ذرات نور را روی پوستم حس می کنم. امروز دیرتر برای شوک درمانی می روم. امروز نوبت بهار است. همان هم اتاقی ام که بوی گل می دهد.…
تبدیل توهمات دیداریم به تصویر با کمک هوش مصنوعی! (پارت اول) از اونجایی که توصیف توهمات همیشه سخت بوده سعی کردم با هوش مصنوعی اونا رو تبدیل به یک تصویر کنم که شاید ملموس تر باشن:شب ها سقف اتاقم ابری م…