سفر به اعماق

اگر خود یا یکی از نزدیکانتان مهیای مسافرت طولانی مدت یا مهاجرت به خارج از کشور است و خارخار ذهنتان آگاهی بیشتر درباره سرنوشت رودررویی با جامعه جدید است؛کتاب «مقدمه‌ای بر تجربه فرهنگ عمیق» برای شماست. بخصوص اگر محافظه‌کارید و به سنت‌های جامعه‌ای که در آن نمو یافته‌اید وابستگی دارید. خودآگاهی باعث می‌شود در گذر زمان که با تغییر تدریجی افکار و رفتار مهاجران روبرو می‌شوید، هیبت مهاجرت، هراسناک جلوه نکند. چونانکه من در برخورد با چنین تجربتی این کتاب را همراز خود یافتم.

کتاب مخاطبان خود را این‌چنین برمی‌گزیند: راهنمایی است برای درک فرهنگ پنهان در زیر فرهنگ ظاهری به کسانی که برای تفریح، تجارت یا زندگی به کشوری خارجی سفر می‌کنند. مسافرانی که نه تنها سفر می‌کنند بلکه به دنبال تجربه‌ی بین فرهنگی‌اند.

معمولا وقتی از فرهنگ سخن می‌گوییم منظورمان فرهنگ سطحی است؛ چیزهایی که در نگاه اول می‌بینیم و حس می‌کنیم: غذا، موسیقی، زبان و هنر و ... . اما این آداب بخش پیدای کوه یخ است. فرهنگ عمیق ارزش‌ها و هنجارهایی است که در زیر پوست رفتار مردم جریان دارد. رسوخ هر چه بیشتر درون جامعه جنبه‌های بیشتری از آن را به ما می‌آشکارد.

فرهنگ عمیق با اقامت طولانی مدت وقتی در صدد پیوند کامل‌تر با جامعه جدید باشیم مجال بروز می‌یابد.
فرهنگ عمیق با اقامت طولانی مدت وقتی در صدد پیوند کامل‌تر با جامعه جدید باشیم مجال بروز می‌یابد.

نویسنده‌ی آمریکایی کتاب سه اقامت طولانی در خارج از ایالات متحده (مکزیک، ژاپن، فرانسه) را زیسته است. در هر سه کشور به کار پرداخته، با مردم درآمیخته و حتی دل‌آویخته است. به همین دلیل شاید برای نوشتن این کتاب مناسب‌ترین فرد بوده‌است. درک خوب نویسنده در مواجهه با چالش‌های زندگی فرهنگ عمیق با توجه به هژمونی فرهنگ آمریکایی شایسته احترام است. چالشی که غالبا ما، آدم‌های بالیده‌ی خرده فرهنگ‌ها، با آن دست به گریبانیم؛ نه افرادی با اعتماد به نفس متکی به برتری فرهنگی (و مالی و نظامی و ...) که خود را بی‌نیاز از تطابق با دیگران می‌یابند. مثل آنکه منِ شهرستانی همواره در گفتگو با غریبه‌ها متمایل به تغییر لهجه و صحبت به زبان معیار هستم در صورتی که یک تهرانی چنین نیازی حس نمی‌کند و هرگز در هیچ نقطه ایران لهجه خود را با مردمان بومی سازگاری نخواهد داد.

نویسنده اقامت طولانی مدت در یک کشور دیگر را فرصتی ناب برای کشف خودِ فردی و خودِ فرهنگی می‌داند و آن را فرصت ارزشمند یادگیری قلمداد می‌کند. دلیل آن هم روشن است: در کشور خود کمتر مجبوریم چیزی را در خود تغییر دهیم تا بتوانیم زندگی کنیم. جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم مجموعه‌ای از گزینه‌ها را انتخاب کرده است و ما هم ناآگاهانه آنها را پذیرفته‌ایم.

به زعم نویسنده فرهنگ عمیق به طور غیر مستقیم و از راه‌هایی که نمی‌شناسیم در تفکر و ارزش‌های ما تاثیر می‌گذارد. الگوهایی که در نگاه اول و در سفرهای تفریحی یا کوتاه مدت به چشم نمی‌آیند تا باعث شود خودِ جدیدی خلق شود؛ بلکه با اقامت طولانی مدت وقتی در صدد پیوند کامل‌تر با جامعه جدید باشیم مجال بروز می‌یابند. اما مساله مهم‌تر تجربه شوک فرهنگی است: «وقتی جهان‌بینی جدید در شما حسی جدید به وجود بیاورد که چه چیزی طبیعی و بهنجار است؛ کم کم پدیده‌ها به شیوه‌ای جدید ارزش‌گذاری می‌شوند تا بدانجا که نگرش شما درباره سرزمین مادری تغییر می‌کند حتی اگر چیزی در آنجا تغییر نکرده باشد».

نظر کتاب پیرامون تجربه مهاجرت مثبت است: «زندگی در خارج، چیزهایی درباره زندگی در وطن به ما می‌آموزد: آموختن درباره دیگران، به ما درباره خودمان می‌آموزد». کتاب تشویقی برای ترک وطن نمی‌کند و می‌گوید: «هدف، کسب شیوه برتر نگاه به تفاوت‌های فرهنگی نیست؛ بلکه تا حدودی تمایل به وسیع‌تر کردن دیدگاهمان است» یا به عبارتی پی‌ریزی جهان‌بینی پیچیده‌تر. البته اذعان دارد که بازسازی جهان‌بینی فرایندی انرژی‌بر و توام با فشار روانی است. مقاومت (عدم پذیرش فرهنگ کشور مقصد)، پذیرش (پذیرش مقتضیات زندگی در کشور مقصد بدون تغییر خویشتن) و تطبیق (سازگاری کامل با محیط) سه واکنشی است که مهاجرین به فراخور روحیات خود انجام می‌دهند. چالش تطبیق برای افرادی با اعتقادات دینی و سنت‌گرا پیچیده‌تر است چرا که هر تغییر و تجربه‌گری مغایر شئونات، او را با نفس ملامتگر به چالش می‌افکند! چنانچه کتاب اظهار می‌دارد: «تهدیدها علیه اعتقادات و جهان بینی ما همچون تهدیدی علیه شخص ما احساس می‌شود».

کتاب یک هشدار مهم با خود دارد: «انتخاب‌های موثر در زندگی، مستلزم اتکا به تجارب گذشته است، در عین حال، آنچه قبلا نتیجه‌ای خوب داشته است ممکن است راهنمای مفید برای آینده نباشد». و سپس چنین نتیجه می‌گیرد که: «اگر در سفرهایتان افرادی ظاهرا پایبند به تفکر سنتی دیدید - تفکری که مانع پیشرفت می‌شود – به خودتان یادآوری کنید که تغییر به خودی خود خوب نیست؛ و جدید همیشه به معنی پیشرفته و مترقی نیست. همچنین اگر دیدید مردم در حال دور ریختن درس‌های ارزشمند نسل‌های قبل‌اند به یاد آورید که حتی قدیمی‌ترین سنت‌ها زمانی جدید بودند و تغییر ممکن است به بازکشف ارزش‌های گذشته منجر شود».

نویسنده توصیه‌ای برای رفتن به مکان خاص برای تجربه عمیق ندارد و می‌گوید: «همیشه فکر می‌کنیم با دیدن مکان‌های اسرار آمیز اصیل چیزهایی یاد گرفته‌ایم. اما اگر به قدر کافی سفر کنید کم‌کم خواهید فهمید «اسرار آمیز» وجود ندارد. تعریف «اصالت» دشوار است و به هر مکانی بروید آن مکان برای مردم آنجا عادی و پیش پا افتاده است». و چنین نتیجه می‌گیرد: «ما از طریق چالش‌های تطبیق چیزی می‌آموزیم، نه با جست و جوی والاترین فرهنگ‌ها یا مقدس‌ترین مکان‌ها».

سفارش پایانی کتاب این اصل راهنما برای سفر فرهنگ عمیق است: «قاطی مردم شوید» و اینگونه پند می‌دهد که: «یادگیری فرهنگ عمیق مجموعه‌ای از تناقضات ایجاد می‌کند که باید بین آنها مصالحه برقرار کنیم ... اما نباید فراموش کنیم چه کسی هستیم. باید دیدگاه دیگران درباره پدیده‌ها را بپذیریم؛ ولی در عین حال باید دیدگاه خودمان را حفظ کنیم ... ما به اعتماد به نفس نیاز داریم تا با چالش‌های یادگیری با ملایمت برخورد کنیم».