مبتلا به اسکیزوفرنی. اینجا از تجربیاتم میگم. به والله، به پیر، به پیغمبر فیلم «یک ذهن زیبا» رو دیدم.
معرفی پنج آثار کلاسیک کوتاه...
اگه به خواندن آثار کلاسیک در ادبیات علاقه مندید اما حوصله یا زمان کافی برای مطالعه ی کتاب های طولانی رو ندارین؛ باید بگم که همه ی آثار کلاسیک، لزوماً کتاب هایی با بیش از پونصد صفحه نیستند و در حقیقت، طولانی بودن یک اثر، ربطی به کلاسیک بودن بودن اون نداره. در دنیای ادبیات، آثار کلاسیک کوتاهِ زیادی وجود دارند که هم فوق العاده لذت بخش هستند و هم می توان آن ها را در یک روز یا حتی چند ساعت به شکل کامل خواند و وارد دنیای ادبیات کلاسیک شد !!!
1) آلیس در سرزمین عجایب / نویسنده: لوییس کارول
ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب، گنجینه ای کم نظیر از تخیلات نامحدود انسان ها است و برای چندین دهه، منبعی بی پایان از لذت و شگفتی برای بچه ها و البته بزرگترها به شمار اومده. در حالی که بزرگترها با خواندن این کتاب، تلاش می کنند تا از اسرار و کدهای ریاضی استفاده شده در متن اثر سر در بیاورند، مخاطبین کم سن و سال تر، بی درنگ به همراه آلیس وارد لانه ی خرگوش شده و رویایشان را در سرزمینی از شگفتی های منحصربه فرد پی می گیرند. شخصیت هایی به یادماندنی چون خرگوش سفید، ملکه ی سرخ و البته کلاهدوز دیوانه به همراه موجوداتی فانتزی در این داستان به چشم می خورد.
- نظر من: آلیس، به جای جای این سرزمین عجایب سرک می کشه و تلاش می کنه تا معنا و مفهوم تجربه های غیرمعمول و رویاگونه اش رو بفهمه. اما اتفاقات این سرزمین، عجیب تر از آن هستند که بتوان به راحتی آن ها رو درک کرد. داستان، منطق را به بازی می گیره و همین موضوع، محبوبیت جاودانه ای به اثر بخشیده. من این کتاب رو تو 8 سالگی خوندم و عاشق مهمونی چای کلاهدوز و نقاشی هاش و البته فنجون هاشون شدم. :))))))
قسمتی از کتاب:
آلیس گفت: «اما من نمی خواهم میان آدم های دیوانه بروم.» گربه گفت: «چاره ای جز این نداری، این جا همه ی ما دیوانه ایم. من دیوانه ام. تو دیوانه ای.» آلیس گفت: «از کجا می دانی که من دیوانه ام؟» گربه گفت: «باید باشی، وگرنه به اینجا نمی آمدی.»
2) اتاقی از آن خود / نویسنده: ویرجینیا وولف
کتاب «اتاقی از آن خود»، مقاله ای بلند و تأثیرگذار نوشته ی ویریجینیا وولف است. این مقاله که برای اولین بار در 24 اکتبر 1929 به صورت یک کتاب منتشر شد، بر اساس سخنرانی های ویرجینیا وولف در کالج های زنانه ی نیوهم و گریتون در دانشگاه کمبریج شکل گرفته. ویرجینیا وولف در این مقاله ی جریان ساز، به محدودیت های زن بودن در اوایل قرن بیستم می پردازد. وولف با نثری حیرت آور و شاعرانه، درباره ی آزادی های سلب شده ی زنان، عدم وجود درآمد و مکانی مستقل برای آن ها صحبت می کند که به عقیده ی او باعث شده اغلب زنان نتوانند استعدادهای ادبی خود را به شکلی شایسته شکوفا سازند. اتاقی از آن خود که همچنان ارتباط و تأثیرگذاری همان روزهای اول انتشارش را حفظ کرده، در زمره ی برترین و باارزش ترین آثار ادبی سراسر جهان قرار داره و تحلیلی جامع و کامل از زنان و جایگاه آن ها در دنیای امروز ارائه می ده.
- نظر من: وولف در کتاب «اتاقی از آن خود» به این مسئله میپردازه که چرا تعداد شاعران و نویسندگان زن کم بوده. او یکی از دلایل رو در ساختار خانواده و نقش زن تو این ساختار میبینه؛ چون زن حتی برای نیم ساعت فرصت نداشته که در اتاقی از آن خود فارغ از وظایفش به نوشتن بپردازه. دلایل دیگر مثل نداشتن پول و امکان تحصیل برای زنان است. ابتدای کتاب نویسنده از یک سری محرومیت هایی که در زندگی روزمره به دلیل زن بودن تجربه کرده نوشته و بعد درمورد چندین نویسنده زن صحبت کرده که به دلیل نابرابریها نتونستن به اندازه مردان نویسنده پیشرفت کنن. (این قسمت خیلی جذاب بود.) در اخر هم نویسنده از زنان میخواد که مستقل باشن تلاش کنن و حتما درآمد داشته باشن. این کتاب رو خیلی دوست داشتم!
قسمتی از متن کتاب:
طی همه ی این قرن ها زنان چون آینه هایی عمل کرده اند که قدرتی جادویی و خوشایند دارند و می توانند قامت مرد را دو برابر اندازه ی واقعی اش نشان بدهند. بدون این قدرت، احتمالا زمین هنوز باتلاق و جنگل بود.
3)ماشین زمان / نویسنده: هربرت جورج ولز
نخستین سفر حیرت آور مسافر زمان 800000 سال فراتر از دوران خودش آغاز می شود - و داستانی که حرفه ای موفقیت آمیز را برای ولز به وجود آورد و به عنوان پدر داستانهای علمی- تخیلی شناخته شد. ولز در کتابش کاوشگر شجاع خود را برای روبرو شدن با آینده ای تحت تأثیر بزرگترین امیدهای ما و همچنین تاریک ترین ترس های ما می فرستد. کشیدن اهرم ماشین زمان او را به سمت زمینی در حال مرگ سوق می دهد. جایی که او در آن دو نژاد عجیب را کشف می کند که نه تنها نمادی از دوگانگی طبیعت انسانی هستند ، بلکه یک چهره وحشتناک از مردان آینده را نیز ارائه می دهند. ماشین زمان در سال 1985 منتشر شد و این کتاب شاهکار در مورد یک اختراع عجیب و هیجان انگیز خوانندگان زیادی رو که در آستانه یک قرن جدید بودند رو مجذوب خود کرد. این کتاب همچنین الهام بخش چندین فیلم و سریال و کتاب نیز بوده.
- نظر من:ترجمه فرید جواهرکلام با این که قدیمی هست ولی بسیار عالی و روانه و به متن اصلی پایبنده. ترجمه ی نشر پنگوئن هم خیلی خوبه.نویسنده آگاهانه قهرمان اصلی داستانش رو شخصیت پردازی نکرده. حتی از نام بردن اسمش اجتناب میکنه و با نام "مسافر زمان" از او یاد میکنه چون به نظرم این مسافر ما هستیم. اگه از این داستان لذت بردین کتاب دری در دیوار اثر دیگر همین نویسنده رو هم بخونید.
قسمتی از متن کتاب:
می ترسم توانم احساس مخصوص مسافرت در زمان را شرح دهم. آن بطور فزاینده ای ناخوشایند است. درست مانند احساسی است که در یک راه آهن پیچاپیچ به انسان دست می دهد - یک حرکت با شتاب علاج ناپذیر. من همچنین آن حس ترسناک پیش بینی کننده یک تصادم قریب الوقوع را نیز داشتم. در حینی که به سرعت خود می افزودم شب به دنبال روز مانند بال زدن یک بال سیاه می آمد.
4) مزرعه ی حیوانات / نویسنده: جورج اورول
رمان مزرعه ی حیوانات، افسانه ای مدرنه و اثر نویسنده ی توانمندیه که استعداد درخشانش در نوشتن، برای تمامی کتاب دوستان در سرار جهان به اثبات رسیده. داستان کتاب، حکایت شورش حیوانات یک مزرعه علیه انسان هاست. خوک ها، رهبری سایر حیوان ها را به دست گرفته و در تلاش اند تا برتری خود را به اسب ها، گاوها، گوسفند ها و بقیه بقبولانند. اولین جرقه های شورش، زمانی زده می شود که خوکی، برای به دست گرفتن مالکیت جریان برق، پیشنهاد ساخت یک آسیاب بادی را مطرح می کنه؛ ایده ای که ناپلئون، رهبر بی چون و چرای قیام، آن را از آن خود می داند. او از سگ های کوچک و جوان به عنوان محافظ خود استفاده کرده، با انسان ها وارد مجادله شده و به تدریج، حکومتی مستبدانه تشکیل می دهد و حتی قوانین وضع شده در ابتدای حکومت خود رو نیز می شکنه. پیروان قدیمی و وفادار او، شرایط حال حاضرشان را از نظر غذا و کار، بهتر از زمان حکومت انسان ها نیست و وقتی که ناپلئون و اسکویلر را در حال عیاشی و خوشگذرانی با دشمنانشان می بینند، به سرنوشت شوم خود پی می برند. رمان مزرعه ی حیوانات، تشریحی اساسی بر آسیب های استبداده و نشان می دهد که خودکامگی نه تنها باعث فساد رهبران می شود، بلکه قدرت فکر و استدلال مردم تحت حکومت رو نیز از بین میبره.
- نظر من: مزرعه حیوانات کتابی بدون تاریخ انقضا... تا وقتی دیکتاتوری در جهان وجود داره این کتاب یکه تازی میکنه . در یک کلام کتابی با متنی متکی به یک کمدی تلخ. در جایی از کتاب برای ارام کردن اعتراض حیوانات مزرعه سیب زمینی رایگان پخش کردند ... این شاهکار رو حتماً بخونید. ترجمه آقای کسایی پور از نشر ماهی رو پیشنهاد می کنم.
قسمتی از متن کتاب:
رفقا به یاد داشته باشید که هرگز نباید در شما تردیدی پیدا شود، هیچ استدلالی نباید شما را گمراه سازد. هیچ گاه به کسانی که می گویند انسان و حیوان مشترک المنافعند و یا ترقی یکی، منوط به پیشرفت دیگری است، اعتماد نکنید. این حرف ها دروغ محض است. بشر به منافع هیچ موجودی نمی اندیشد. در این مبارزه باید بین ما حیوانات، رفاقت و اتحاد کامل وجود داشته باشد. بشر جملگی دشمن و حیوانات جملگی دوستند.
5) مسخ / نویسنده فرانتس کافکا
کتاب مسخ، برای اولین بار سال 1915 وارد بازار نشر شد. فرانتس کافکا که در زمان حیات خود تقریبا ناشناخته باقی ماند، اکنون به عنوان یکی پرمخاطب ترین و تأثیرگذارترین نویسندگان جهان شناخته می شود. رمان ها و داستان های کوتاه کابوس وارش، اضطراب ها و احساس بیگانگی انسان مدرن را در جهانی ناآشنا، خصومت آمیز و خالی از انسانیت به تصویر می کشند. این نگرش کافکا، بیش از هر اثر دیگری در شاهکار او، رمان مسخ، وجود دراه که داستانی همزمان دلهره آور و جذاب را روایت می کنه و امروز به عنوان نقطه ی تحولی در ادبیات مدرن به حساب می آید.
- نظر من: «گرگور سامسا یک روز از خواب بیدار شد و دید که در رختخوابش به حشره ای مهیب تبدیل شده است.» کافکا با این جمله ی عجیب و حتی شاید طنزآمیز، شاهکار خود را آغاز می کند. این رمان جاودان به داستان زندگی مردی جوان می پردازه که یک شبه به حشره ای بزرگ و سوسک مانند تغییر شکل می دهد و در چشم خانواده اش، به مایه ی ننگ و نفرت تبدیل می شود. او اکنون در اتاق خود نیز احساس بیگانگی می کنه و مجبور است جهانی بی رحم و ناآشنا را صرفا تحمل کنه. کتاب مسخِ دلهره آور (و به شکلی پوچ گرایانه طنزآمیز) درباره ی احساساتی انسانی نظیر بیگانگی، انزوا و احساس گناه است. من با ترجمه آقای اصغر حداد خوندم و نشرماهی که عالی بود.
قسمتی از متن کتاب:
خواهرش، برای آغاز سخن دست بر میز کوبید و گفت: «پدر و مادر عزیز، این وضع را نمی توان ادامه داد. شاید شما متوجه نباشید، اما من هستم. اصلا حاضر نیستم اسم برادرم را در حضور این جانور به زبان بیاورم، پس فقط می گویم که باید سعی کنیم از شر این خلاص شویم. ما در حد توان انسانی سعی کرده ایم از او مراقبت کنیم و تا به حال تحملش کرده ایم، و گمان نکنم که از این بابت، مستحق کمترین سرزنشی باشیم.» پدر گرگور زیر لب گفت : «کاملا حق دارد.»
مطلبی دیگر از این انتشارات
ای حلزون! آهسته!
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیشنهادهایی شگفت انگیز برای گذراندن تعطیلات نوروز!
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب دختری با هفت اسم؛ فرار از زندانی بزرگ و خوفآور به اسم «کرهی شمالی»