دغدغه هویت
روح سرمایهداری در ایران
در فرهنگ شرق ثروت مذموم است، عموم مردم پول را به چشم حقارت مینگرند و مال اندوزان، صرافان و رباخواران در زمرهی مردم پست شمرده میشوند. عمدهی کسانی که به مردم وام میدهند غیرمسلمان اند مانند یهودیها و هندیها. روزی هر شخصی معین است و اگر شخص به خدا باور داشته باشد میداند که روزی همهی موجودات، از پشه گرفته تا عنقا (سیمرغ) مشخص و از قبل معلوم است و نیازی به حرص بیش از حد برای کسب ثروت نیست:
قسمت خود میخورند منعم و درویش / روزی خود میبرند پشه و عنقا
حاجت موری به علم غیب بداند / در بن چاهی به زیر صخره صما
به همین ترتیب کار کردن نیز در فرهنگ شرق بیشتر جنبهی معنوی دارد و بیش از آنکه به پول درآوردن و تامین رفاه مربوط باشد مقولهای از جنس خودسازی است. مالداران و کسانی که به تشخیص علم خداوند از ثروت بهرهمند هستند نیز وسیلهای هستند برای انعام درویشان و مستحقان:
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی / زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی
این در حالیست که در غرب، کار و در نتیجه کسب ثروت به صورت فینفسه یک ارزش است همانند ارزشهای دینی. ماکس وبر در کتاب معروف «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» تحلیلی دارد از سرمایهداری غربی. سرمایهدار یا شخص ثروتمند غربی به این دلیل کار نمیکند که رفاه داشته باشد. کسی که روزی ۱۸ ساعت کار میکند حتی اگر میلیاردها دلار ثروت داشته باشد در رفاه، به آن معنای شرقیاش زندگی نمیکند. او در قصر مجلل همراه با خدمتکاران و کنیزان بیشمار زندگی نمیکند. حرمسرایی با زنان متعدد ندارد، سفرههای رنگین ندارد و آنطور نیست که مانند برخی شاهان شرقی برای آنکه بیشتر بتواند غذا بخورد غذای خورده شده را قی کند. کار و کسب ثروت در فرهنگ غرب نه یک ابزار برای رسیدن به رفاه بلکه خود یک نوع ارزش است.
روح سرمایهداری غربی نه تنها عشق به پول را میآموزاند بلکه آن را مبدل به یک وظیفه میکند و این آموزه به خصوص در کشور آمریکا از زمان تاسیس آن و بدست پدران بنیانگذار به همهی آحاد جامعه و از دوران کودکی القا میشود.
این روح هم خوب است و هم بد همانطور که مذموم شمردن پول در جوامع شرقی خوبیها و بدیهایی دارد. در غرب حرص بیاندازه نسبت به پول که در فرهنگ شرق با کنترل اخلاقی و اعتقاد به «رزق مقسوم» مهار میشود به طور افسار گسیختهای سر برمیآورد که هیچ ارزش اخلاقی و انسانی قادر به مقابله آن نیست. همین سرمایهداری غربی اگر تعارفات ظاهری را کنار بگذارد ممکن است راضی به این باشد که نیمی از جمعیت کرهی زمین برای کسب سود بیشتر تلف شوند.
یک مشکل در دوران معاصر که فرهنگ خودی رو به تضعیف مینهد نحوهی ورود این تفکر به جامعهی ماست. در سرمایهداری غربی وارداتی، سرمایهدار برای آنکه سود بیشتری کسب کند باید کارگران را با پیشنهاد سود بیشتر راضی کند تا بیشتر کار کنند. اما کارگرانی که هنوز تحت تاثیر فرهنگ سنتی کار برایشان مبدل به ارزش نشده، ترجیح میدهند به جای دریافت پول بیشتر کمتر کار کنند و کمتر دستمزد دریافت کنند. مطابق با اصل رزق مقسوم مغازهدارهای سنتی در ایران، زمان کار ثابت و مشخصی ندارند و همینکه به اندازهی رزق خود کسب کنند در دکان را میبندند. پس کار فی نفسه ارزشمند نیست.
وجود فرهنگ سنتی در کارگران باعث میشود که تعامل دوطرفهی سرمایه دار و کارگر برای کسب سود بیشتر و بر اساس منافع متقابل و در یک بازی برد-برد به شکست بیانجامد و کارگران از دید صاحبان کار «تنبل» به نظر برسند. اینجا تنها راه حل عملی برای به جلو راندن اقتصاد، استثمار کارگر به دست سرمایهدار است که عملا در شکل «قوانین کار» در حال پیاده شدن است و دولت نیز در جهت کسب مالیات بیشتر و اشتغال آفرینی، ناخودآگاه و بدون آنکه بخواهد، همگام با سرمایهداران در پیاده کردن این استثمار میکوشد.
سرمایهدار شرقی که تحت الگوی غربی قرار دارد سایر ویژگیهای پسندیدهی سرمایهداران و کارآفرینان غربی را نمیبیند. همان ویژگیهایی که وبر از آنها به عنوان «ریاضت» یاد میکند از قبیل فداکاری، نظم، پرکاری، و پرهیز از لذت جویی. این سرمایهدار فقط شهوت پول و قدرت را میبیند که یک ویژگی ثابت انسانی در همهی دورانها و برای همهی جوامع است و بخش دیگر و مثبت سرمایهداری غربی را نمیبیند.
به طور خلاصه، شهوت پول همیشه وجود داشته چه در دوران قدیم و چه جدید، اما ورود سرمایهداری غربی سبب وخامت بیشتر این شهوت در ایران میشود. فرهنگ ایرانی در گذشته برای مهار این شهوت راهحلی داشته که در دوران اخیر رو به فراموشی نهاده. در سخن سعدی این آگاهی رو به فراموشی را میشود دید. از یک سو تحقیر ثروتمندان به کرّات دیده میشود مانند این حکایت:
ابلهی را دیدم سمین، خلعتی ثمین در بر و مرکبی تازی در زیر و قصبی مصری بر سر.
در این حکایت شخص چاق و ابلهی را روایت میکند که ثروتمند است اما به درستی مشخص نمیکند که چرا در آخر حکایت هیچ چیز او را جز خونش حلال نمیداند. مگر چه ایرادی دارد که شخصی ابله و چاق پولدار هم باشد. به هر حال این شخص ابله و چاق از دید سعدی، یعنی از دید جامعهی ایرانی، لیاقت این ثروت را ندارد زیرا «یک خلقت زیبا به از هزار خلعت دیبا». اگر درون شخص درست نباشد آنوقت از دید مردم ثروت برای او یک نقطهی منفی به حساب میآید.
در حکایت دیگر روایت میکند که در اسکندریه (مصر) خشکسالی شده بود چنانکه «درهای آسمان بر زمین بسته و فریاد اهل زمین به آسمان پیوسته». در چنین وضعیتی یک شخص مخنثی (نه مرد و نه زن) بوده که ثروتی داشته و تنگدستان را انعام میداده. سعدی اما از عزت نفس خود میگوید که گروهی از درویشان قصد داشتند به مهمانی او بروند اما سعدی امتناع کرده و میگوید «نخورد شیر نیم خوردهی سگ». سعدی در اینجا هم درونیات شخص را مقدم لحاظ میکند و خود حتی حاضر است گرسنگی بکشد اما بر سفرهی کسی ننشیند که به گفتهی خودش در همین حکایت، و برای نگه داشتن ادب در گفتار به این توصیف هنرمندانه اکتفا میکند که «چند باشد چو جِسر (پُل) بغدادش / آب در زیر و آدمی در پشت».
در مقابل ثروت به همان نسبت که فی نفسه ارزش نیست پلید هم نیست. سعدی در حکایتی از گلستان خود را طرفدار توانگران نشان میدهد به این جهت که خودش را به نوعی مدیون آنها میداند. احتمالا اگر توانگران از اشخاصی چون سعدی پشتیبانی نمیکردند امکان تحصیل برای آنها فراهم نبود. توانگران امکان وقف و نذر و مهمانی دادن را دارند که درویشان ندارند. آنها میتوانند مالشان را ببخشند، زکات و فطره دهند و از ثواب آن بهرهمند شوند. اما درویش وقتی میخواهد دو رکعت نماز بگذارد هزار فکر و مشغله در سر دارد. پس توانگر میتواند هم این دنیا را داشته باشد و هم آن دنیا را.
لذا فی المجموع، ثروتمند زمانی ستایش میشود که شخصی دانا یا بخشنده باشد و ثروت زمانی به کار میآید که بخشیده شود. به قولی «عود ناسوخته ندارد بوی» و تا زمانی که از ثروت در راه رفاه خلق و گرهگشایی از کار آنها و بخشش بر زیردستان استفاده نشود هیچ ارزشی در آن نیست که مشخصا در نقطهی مقابل سرمایهداری غربی است. اگر این ثروت متعلق به شخص پستی باشد یا باعث تشدید ظلم بر فرودستان شود و هیچ منفعت عمومی نداشته باشد آن وقت فقر و تنگدستی درویشان مرجح بر آن است.
مطالب قبلی:
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا سرمایه داری درغرب موفق می شود؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
سرمایه داری مسئولانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
در دفاع از سرمایه داری