https://ir.linkedin.com › mehdi-einali
دغدغه های مدیر فنی بودن
عکس رو از اینجا برداشتم
نمی دونم بعد از این همه سال به خودم چی باید بگم. یک مهندس نرم افزار، مدیر فنی یا یک کارآفرین.
کارآفرینی هیچ وقت برام هدف نبوده. یعنی کاری رو نکردم که قبلش فکر کنم برای شروع یک کسب و کار انجامش می دم. بیشتر ایجاد تغییر و ساختن بوده که برام ارزش داشته . بعضی وقت ها از تصمیم هایی که با مهدی می گیریم خنده ام می گیره . تصمیم هایی که قطعا به عنوان یک مدیر تجاری Businessman عجیبه. خنده ام می گیره وقتی که مثلا به سرانجام رسیدن کار یا موفقیت تیم رو به منافع مالی اولویت می دیم. هر چند که از چنین تصمیماتی بسیار خوشحال می شم و بهم این حس رو میده که تنها برای پول در آوردن کار نمی کنیم. من کار آفرین بودن رو مدیون مهدی هستم و در خودم این رو نمی بینم که به خودم بگم استعداد خوبی در کارآفرین بودن داشتم.
مهندس خوب بودن برای من نمادی از تلاش برای کمال طلبی. یعنی حسی که می خوای بهترین باشی و بهترین کار رو بکنی. چیزی که از سالهای خیلی دور درون آدم به هر دلیلی شکل می گیره و همیشه باهات باقی می مونه. رشدت میده و باعث رنجت میشه .
تمام زندگی ام رنگ مهندس بودن رو داره. از نوجوانی که مجبور بودم که تابستانها در یک تاسیساتی کار کنم(الان همانطور که خودم رو یک مهندس نرم افزار می دونم یک لوله کش هم می دونم البته در سطح فناوری های ۲۰ سال پیش :) ) تا دوران دانشگاه که همه کتاب های درسی رو کامل و چند باره فقط برای یادگیری و نه نمره گرفتم می خوندم که برای معدل خوب داشتن خیلی ایده خوبی نیست. توی شریف استاد بیشتر از جزوه اش امتحان می گرفت و خودش کتاب رفرسنی که معرفی کرده رو به نظرم هیچ وقت خیلی مسلط نبود . منم همیشه هر بار سر امتحان در کمال ساده لوحی از اینکه سوالات از کتاب نیومده تعجب می کردم ولی بازم برای درس بعدی بیشتر از روی کتاب رو می خوندم.
به نظرم مهندس خوب بودن در درجه اول از احترامی میاد که ادم ها برای خودشون قایل هستند.اینکه وقتی عنوانی رو به عنوان شخصیت کاری می پذیرند، حاضر باشند که با تمام وجود حقش رو ادا کنند. وقتی که مسئولیت کاری رو می پذیرند ،قبلا خودشون رو براش کاملا آماده کرده باشند.
و اما مدیر فنی بودن. شاید بیشتر از همه الان خودم رو مدیر فنی می دونم. توی ذهن من، مدیر فنی بودن ترکیبی از مهندس بودن و داشتن مهارت های نرم و مدیریتیه. مدیر فنی بودن جایی که کمال گرایی خودم در مهندسی و یادگیری مداوم ، اشتیاقم به یاد دادن و معلمی و مهارت هایی ارتباطی ام با همدیگه تلاقی می کنه و یک ترکیبی رو می سازه از چیزی که زندگی روزمره یک مدیر فنیه.
از اینکه از یک جلسه استراتژیک بیای بیرون تا رسیدن به سر میزت سوالاتی در خصوص یک باگ نرم افزاری، یک مشکل زیرساختی و تصمیم برای استخدام یک نیرو رو جواب بدی و بعد سعی کنی وقت پشت میزت نشستی برای در آوردن معماری یک سرویس جدید تمرکز کنی. کاری که به نظر متناقض نما میاد ولی مجبوری که هر طوری هست انجامش بدی.
حرکت مداوم بین دو دنیای متفاوت ماشین های تماما منطقی و ادم های نه تنها منطقی هم جذابه و هم پر از چالش .
قصد من از نوشتن در این وبلاگ حرف زدن در خصوص این چالش هاست. لذتی که در درونش نهفته است و صد البته سختی هایی که داره.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموزش کامل web scraping با پایتون
مطلبی دیگر از این انتشارات
طراحی سایت برای صفر کیلومترها، ممکن یا غیرممکن؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهتره که با Data Binding آشنا بشی !