همیشه شنیدنی ترینی!
•°• کاش ماهی ای میشدم شناور در تو، در زیباترین آبیِ هستی، که هر جا میرفتم با تو احاطه بودم و در آبشش هایم تنها تو جریان داشتی.کاش آن کام گرفتن هایی بودم که درد خود را را بر دوشِ دودش پَر میدادی و کاش لبهای جانبخشت تعلق خاطری به من داشت.کاش از تمام بودن زمین بودم که روز رستاخیز تورا در اعماق خود دم کشم و به خدا باز پس ندهمت . تویی همان گناهکار ترین، که سزایت دوزخ نیست استسقا- ست آنگونه که تو بر تشنهات رنج روا داشتی.شاید بی آغوشیِ رقیق و مهلکی که به آرامی تو را از پای درآورد یا یک فقره از عمارت عشق که تنها ترت سازد.
تبسمی…حریفی بایدت که از دلش حریقی آیدت.
کسی گفته بود عشق یکی شدنست و من با تو یکی شدم.
من اگر چمنزار یا درختی بودم درجایی دورِ دور، عاشق تو نمیشدم . به عاشقم عاشق میشدم؛ به همانی که برای همیشه قدمگاهش هستم و یا همانی که سایه ام را و طراوت تنم را ستایش میکند.
کوهبشم که هر روز از قلهتماشاتکنم؟ ابرا رو برای تو وایسونم، مه و بارونش کنم؟ دشت بشم آغوش من رهات کنه ؟ به تنم تکیه بدی ، به تنت روح بدم؟
محبوبم من اما مجبورم،مجبورم به تنفس گرمای دستت تا لحظه مرگ . افسوس ک آدمی هستم در دورست ها اما همچنان محبوسِ افسون صدایت . عاشق قطب وسط؛ همان اطلسی های نا آرام چشمانت. تو ای سنگدل بار گمان را به گناه عشق در قلبم رها کردی، این گمان را گماشتی که زنجیرم به تو را نگهبانی کند؟ تا کجا باید تو را بر شانه های این دل بی رنگ بکشانم؟
نقشِ نقاشی در روزمره م.
خب خب ی خسته نباشید به عوامل صحنه بگم جدیدا فهمیدم دوست دارم ایده پردازی بصری کنم مثلا برای اون تیکه که محبوب من در گسل های زمینش فرو میافته (من زمینم مثلا??) ی صحنه ای ساختم و قصه ای پرداختم مثلا به نقاش گفتم که دستای آدم رو به حالت آغوش بکشه پاهاشو اندکی بالاتر که انگار او هم مشتاق فروافتادن در اون دره است. ولی هب ناقاش خدا بیامرز ما گفت نمیخوام حوصله ندارم. تازه به عقل محبوبم هم شک کرد و من بهش گفتم ابله خودتی??.
اینو براش فرستادم کامپلیتلی مثال هم زدم همه چیو شفاف کردم ولی گفت نه نمیتونم نمیشه ...
ایده ای برخاسته از سالاد سزار.
- این که میدونین چیه؟ اگه نمیدونین بدونین نون بربری سرخ شده باکره است.? و اون ریزه میزه ها هم مثلا اسمارتیز و یا آنواعِ ترافل رویش میباشد. (افکت گوشی رِ چه هوشمندانه استفاده نمودم) کاملا مینوعْده غذایی مناسبی برای افراد نََروو(منظورم مخالف برو نیست منظورم narrow عه) میباشد. پر از کالوری یا کَلوری یا کَلِری!! البته فارسیش کالِریه. اینکه کالر( collar-یقه) و کالری ی تلفظ دارن فقد از پارسی زبانان بر میاد.
- و البته اگر خوب درستش کنید مزه تهدیگ نونی خواهد داد . این چیزه با همه چیزای صبونه خوشمزه در میاید.(قبلش اجازه بدین کره ش بره)
- نوشتاریِ تهدیگ آدم رو یاد اسم ایدل های کرهای میندازه. جالوبه.
موضوع از چه قراره ؟ ی بار که تو خونه داشتم سالاد درست میکردم(حالا ی جوری میگم ی بار انگار کلا صب تا شب دست به سالادم) موقعی که نون تست گذاشتم سرخ بشه قبل استفاده ی گازی ازش زدم بسی خوشمزه بود حالا بماند اونو پودر کردیم تو سالاد و گذشت ی روز هیچ صبونه ای تو خونه نبود بجز مربی و نون بری.(خدایی حوصله نداشتم نیمرو درست کنم و پنیر با چایی دیگر خز شده بود ) پاشدم این رو درست کردم ولی با نان بربری.
میدونی در پلی لیست آدم هام تو کدوم میشی ؟ ?? ???? ?????? & ??? ????? ، صبح تا شب گوشت میکنم جوری که متنتو حفظ بشم تُن صدامو به صدات نزدیک کنم بالا پایین ها رو ساز هایی که در تو نواخته میشن همه رو از بر میشم بلکه کمی یکّی بشیم ما.
شاید همون آدمه در مترو، پست حذف شده ٔملاقاتی داری!
بخش اول نوشته مخاطب داشت ی مخاطب از همه جا بی خبر و دور. لازم دونستم به احترام عشق و ارزشش اینو منتشر کنم بعدا به مخاطبی که بلده در جا و زمان درستش بیاد هدیه کنم???.خب شوخی بود چه کشکی چه دوغی؟ تا وقتی وضوح و عاریت تن این حسو نپوشونه و عقل دستشو نگیره دست کمش میگیرم ؛در ره دل چه لطیف است سفر.
اگه چشاش اطلسی(همون کهربایی) نبود و چیزای عجیب غریب تو رنگ چشماش دیده نمیشد هم مهم نیست وقتی که زل بزنه به چشمام عجز و ایمان به اون چشما معنی داره نه رنگشون.
خب قضیه اینه این پست افتتاح انتشارات کامنتوم است. و همچنین آخرین پست بنده تاااا کی؟تا ماهای آتی. شاید اومدم به خونه سری زدم . این پست ی حسن ختام هم بود. برای همین کاملا ترکیبی شده. متأسفانه در مضایقاتی قرار دارم که امکان انتشار جدا فراهم نبود عذرخواهم.
اما به خدا هنـوز هم معتقدم
از جاذبـهٔ تو سيبها میافتند
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابِ اتاق شماره 6
مطلبی دیگر از این انتشارات
آخرین سْروهایٰٰٰ یک جانی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
به یاد آرزو هایی که می میرند، سکوتی می کنم به سنگینی ِ فریاد!!!