درباره‌ی مناظره‌ها

بازار مناظره این روزها داغ است. از مناظره‌های شبکه‌ی افق تا برنامه‌ی شیوه و برنامه‌ی اینترنتی جدال و فضاهای (space) گفتگوی مجازی در جاهای دیگر. همه‌ی این مناظره‌ها که در ظاهر برای کمک به کشور برای گذار از بحران‌ها انجام می‌شود بدون هیچ نتیجه‌ی ملموسی به پایان می‌رسد.

دلایل شکست و ناکارآمد بودن این مناظره‌ها از این قرار است:

۱. دانش یا ایدئولوژی

این مناظره‌ها ایدئولوژیک هستند و نه علمی. مثلا یک اقتصاددان لیبرال در مقابل یک نفر دیگر که مدعی علم تازه تاسیسی به اسم اقتصاد اسلامی است قرار می‌گیرد. بدون اینکه این مناظره به گفتگو درباره‌ی مشکلات واقعی اقتصادی کشور بپردازد صرفا به دعوا و جدل این دو دیدگاه اتکا دارد. یک طرف دیدگاهی کاملا غربی دارد و از متفکران غربی مایه می‌گیرد و طرف مقابل را به چپ بودن یا کمونیست بودن متهم می‌کند و در واقع مخاطب را به واسطه‌ی هراسی که از کشورهای کمونیستی دارد و به گوشش رسیده از او فراری می‌دهد، و طرف مقابل دیدگاهی مبتنی بر اتهام پراکنی و نظریه‌ی توطئه دارد و طرف مقابل را به خداناباوری و دشمنی با اسلام متهم کند یا او را به طور غیرمستقیم تهدید می‌کند که اگر با من مخالفت کنی «تکفیر» خواهی شد.

لذا بحث این دو نفر علمی نیست بلکه ایدئولوژیک است. اینجاست که می‌رسیم به آن گفتار معروف امام خمینی که دانشگاه (به معنی عرفی) باید دانشگاه (محل دانش) باشد. اگر اقتصاد یک علم است آنوقت بیایید مناظره‌ی علمی کنید و گر نه دعوا بر روی «عقیده» مسلما هیچوقت به نتیجه نمی‌رسد که البته روشن است که اقتصاد در زمره‌ی علوم آکادمیک قرار ندارد.

اقتصاد همچون جامعه شناسی در اصل از شاخه‌های فلسفه است و اصولا یک علم آکادمیک محسوب نمی‌شود. فلسفه در ابتدا بر پایه‌ی باورها و عقاید و با فرض درستی آن عقاید شکل می‌گیرد و اگر دو نفر عقایدشان مشابه هم نباشد مناظره‌ی علمی میان آنها بیمورد است.

۲. قدرت نمایی

مناظره نوعی جدل است.

کاربرد جدل در میان فیلسوفان یونان نظیر سقراط به این صورت بود که با فرض گرفتن درستی عقاید طرف مقابل، و با اظهار نادانی، و صرفا از راه پرسیدن پرسش‌های متوالی، یا او را به تناقض گویی وادار می‌کردند و یا مبتلا به سردرد می‌کردند تا از اظهار عقیده‌اش دست بکشد.

مثالی که افلاطون می‌زند این است که شما در هندسه مثلث و مربع را فرض می‌گیرید و بر پایه‌ی آن به نتایجی می‌رسید در حالیکه خود مثلث و مربع برای شما موضوعیتی ندارد و مورد علاقه‌ی شما نیست و به آنها عقیده‌ای ندارید.

جدل به این می‌گویند و کاربرد اصلی‌اش مقابله با سفسطه‌گران و وادار کردن آنها به خاموشی بود.

لذا روشن است که هدف از جدل روشن کردن تناقضات دیدگاه فکری طرف مقابل است.

جدل را بیشتر می‌توان در گفتگوهایی دید که یک نفر مجری به عنوان شخص در ظاهر بی‌اطلاع از مهمان سوال می‌پرسد تا به تدریج جنبه‌های مختلف تفکر او پیراسته و روشن شود و احیانا تناقضاتش کشف شود.

در مناظره همین کیفیت به شکلی دیگر رخ می‌دهد که کل قضیه به نمایش قدرت طرفین منتهی می‌شود.

در نتیجه مناظره بر خلاف تصور رایج با هدف حل و فصل مشکلات نیست بلکه بر سر شکست دادن نگرش طرف مقابل است. اینجا ایده مقدم بر شیء (مشکلات اقتصادی موجود) است. هدف این است که یک جناح سیاسی یا گروه اقتصادی وادار به خاموشی شود.

۳. حقیقت یا پیروزی

شوپنهاور کتاب کوچک ولی مهمی دارد به اسم «هنر همیشه بر حق بودن».

او در این کتاب می‌گوید که ارسطو معتقد بود که در جدل ما صرفا به دنبال پیروزی خودمان هستیم اما در منطق به دنبال کشف حقیقتیم مستقل از اینکه به ضررمان باشد یا نه.

اما نظر شوپنهاور برخلاف ارسطو این است که همه‌ی آدمها فقط به فکر پیروزی هستند. حالا ما از یک درصدش به احترام سقراط و انسان‌های متعالی و برگزیده صرف نظر می‌کنیم و می‌گوییم ۹۹ درصد.

حتی اگر ما در یک بحث و مناظره‌ی علمی کاملا اصولی و منطبق بر منطق عمل کنیم طرف مقابل این امکان را دارد تا از راه سفسطه و ایراد سخنرانی‌های پرشور و هیجان انگیز، یعنی همان تکنیک‌های رایج رسانه‌ای، ما را شکست دهد.

مثال‌هایش در همین مناظره‌ی اقتصادی غنی نژاد و درخشان موجود است. درخشان اگرچه طرفدارانش می‌گویند آدم باسوادی است اما خوب نمی‌تواند صحبت کند. در مقابل غنی نژاد می‌تواند از فضای نارضایتی اقتصادی موجود و تمایل جامعه به سمت غرب استفاده ببرد و صحبت‌های هنجارشکنی را مطرح کند که مخاطب عاصی را که احتمالا هیچ ایده‌ای نسبت به لیبرالیسم ندارد به هیجان آورد.

اینجا بحث از این نیست که چه کسی «راست» می‌گوید بلکه صحبت از این است که چه کسی «پیروز» مناظره است.

این وضعیت درست مانند یک دوئل است که یک طرف بخواهد انسانی و اصولی رفتار کند و با این عمل، به طرف مقابل اجازه می‌دهد تا او را سریعتر به قتل برساند و «پیروز» دوئل شود.

لذا روش علمی در مناظره هیچ کاربردی ندارد. خود شوپنهاور در همین کتاب مثال‌هایی دارد از کسانی که سعی می‌کنند علمی صحبت کنند و چون حوصله‌ی مخاطب سر می‌رود، یا مخاطب از حرف‌های او سر در نمی‌آورد، با آنکه حقیقت را می‌گویند اما شکست می‌خورند و چون مخاطب معمولا «منطق» نمی‌داند یا حوصله‌ی شنیدن حرف‌های خشک و جدی منطقی را ندارد نشان دادن مغالطات طرف مقابل کار سختی است. در عوض طرف مقابل با آنکه می‌داند که مغلوب حقیقت شده است اما به واسطه‌ی فریاد شادی که تماشاگران برایش می‌کشند خوشحال و رضایتمند است.

۴. رسانه

اگر مسئولان عالی کشور در مورد این قضیه به اتحاد نظر برسند که مردم عادی امکان تحلیل (و حتی توان آن) همه‌ی مسائل را ندارند و رفراندوم ضرورتی ندارد، برگزاری این مناظرات چه دردی را می‌تواند درمان کند.

این مناظره‌ها صرفا کارکرد رسانه‌ای دارند تا منجر به شکل گیری اهرم فشار از کف جامعه به نفع گروه‌هایی خاص شوند بدون آنکه مقاصد و منافع آن گروه‌ها در جلوی چشم مردم قرار داشته باشد.

در زمان پهلوی می‌گفتند تیم تاج از سوی حکومت پشتیبانی می‌شود و به همین سبب مردمی که از حکومت ناراضی بودند طرفدار تیم پرسپولیس بودند. در نتیجه وقتی تیم پرسپولیس گل می‌زد جماعت ناراضی خوشحال می‌شدند. این مناظره‌ها در بهترین حالت کارکرد واقعی‌اش در حد همین بازی تیم تاج و پرسپولیس است تا باعث تخلیه‌ی خشم ناراضیان شود والسلام.