دغدغه هویت
دلیل موافقت جمهوری اسلامی با راهحل دو کشوری برای مسالهی فلسطین
احمد زیدآبادی در کانال تلگرامش نوشت:
قطعنامۀ مجمع عمومی سازمان ملل که دیشب به تصویب 120 کشور جهان رسید، ضمن درخواست برای آتشبس فوری بین اسرائیل و حماس در جنگ نوارغزه، "راهحل عادلانه و پایدار" برای حل منازعه بین اسرائیل و فلسطینیها را منحصر به "راههای مسالمتآمیز" و مبتنی بر قطعنامههای شورای امنیت و فرمولِ "دو کشوری" دانسته و تصریح کرده است که: «همۀ اقدامات خشونتآمیز علیه غیرنظامیان فلسطینی و اسرائیلی، از جمله تمام اقدامات تروریستی و حملات بیرویه و تمام اقدامات تحریکآمیز و مخرب محکوم است و تمام غیرنظامیانی که به طور غیرقانونی به اسارت گرفته شدهاند باید فوری و بدون قید و شرط آزاد شوند.»
جمهوری اسلامی به این قطعنامه رأی مثبت داده است. رای مثبت به یک قطعنامه قاعدتاً به معنای موافقت با مفاد و مندرجات آن است. آیا جز این است؟ اگر مسئول یا نهادی مدعی است که جز این است لازم است توضیح دهد که چطور ممکن است جز این باشد؟
در ایران سه محور موثر در سیاست خارجه وجود دارد: چارچوب ارزشی و ایدئولوژیک، منافع راهبردی، عرف بینالملل.
چارچوب ارزشی رسمی حکومت به وضوح راهحل دو کشوری را تایید نمیکند و منافع راهبردی کشور نیر به دلایل مختلفی با این راهحل مخالف است. اما عرف بینالملل لااقل در این یک مورد وزنهی سنگینتری برای دستگاه سیاست خارجهی ایران است و همین ایجاب میکند که با چنین قطعنامهای موافقت کند.
آمریکا اما با این قطعنامه مخالفت میکند. در آمریکا هم منافع راهبردی و هم تا حدودی چارچوب ارزشی تایید میکند که این کشور از اسرائیل حمایت کند. اما یک تفاوت مهم سیاست خارجهی آمریکا با ایران در این است که عرف بینالملل فاکتور چندان مهمی به شمار نمیآید.
در واقع هم در ایران و هم در آمریکا، حمایت از فلسطین/اسرائیل دارای دو جنبهی ارزشی/ایدئولوژیک و راهبردی است.
در ایران چارچوب ارزشی چنین القا میکند که اسرائیل غاصب سرزمینهای اسلامی است و باید به کلی بیرون رانده شود. وجود همین چارچوب ارزشی برای برخی تولید اشکال میکند که چرا ایران از سایر مسلمانها حمایت نمیکند.
همچنین ایدئولوژی انقلابی مبارزه با آمریکا، مبتنی بر محور «مقاومت»، بر ایستادگی در برابر امپریالیسم و صهیونیسم تاکید میورزد.
لذا حمایت از فلسطین بر مبنای این چارچوب ارزشی و ایدئولوژیکی تبیین میشود.
اما در واقعیت حمایت از فلسطین به لحاظ راهبردی و جغرافیای سیاسی است که حائز اهمیت است و به حیات خود ادمه میدهد. پشتیبانی از گروههای مقاومت در فلسطین و لبنان به ایران کمک زیادی میکند تا نفوذ خود را در خاورمیانه گسترش دهد.
استراتژی «جنگهای نیابتی» هم در زمان گسترش داعش، هم در نبرد غیرمستقیم ایران و عربستان و هم تنازعات میان ایران و اسرائیل، روش اصلی حکومت ایران برای تامین ثبات و امنیت در داخل و مقابله با رقبا بوده است. همین استراتژی حکم میکند که محل منازعهی ایران و غرب در زمین اسرائیل تعیین شود.
جنگهای نیابتی در زمان جنگ سرد میان آمریکا و شوروی به شدت جریان داشتند و اتفاقا در آن زمان نیز پشتوانهی ارزشی و ایدئولوژیک داشتند. آمریکا به بهانهی حقوق بشر یا دموکراسی و شوروی به بهانهی گسترش کمونیسم یا حفظ حقوق ستمدیدگان به طور غیر مستقیم با یکدیگر در نزاع بودند و در زمان حال نیز این جنگها در منطقهی خاورمیانه و آفریقا میان قدرتهای محلی و جهانی در جریان است.
حمایت ایران از فلسطین همچنین منجر به تبدیل شدن ایران به اهرم اصلی مهمترین منازعهی جهان اسلام در صد سال اخیر شده است. در واقع ایران از طریق ایدهی «دشمن مشترک» به طور بالقوه نقش اساسی در مهمترین مسالهی خاورمیانه ایفا میکند. به طوریکه کوچکترین واکنشهای وزیر امور خارجه یا رئیس جمهور ایران در چند روز اخیر به شدت در میان رسانهها و افکار عمومی خاورمیانه انعکاس مییابد. حتی در درون ایران نیز حمایت از فلسطین میتواند به موضوعی بدل شود که مورد قبول اکثریت جامعه است. حال اینکه آیا ایران از این ظرفیتها به درستی استفاده میکند یا نه موضوع دیگریست.
پس از یکسو ایران محل جنگ را جایی خارج از مرزهای ایران تعریف میکند و از طرفی بر نقش کلیدی خود در مهمترین مناقشهی مسلمانان تکیه میکند.
در آمریکا هم این قضیه به شکل مشابهی در جهت معکوس وجود دارد. یعنی منافع راهبردی بر پایهی چارچوب ارزشی/ایدئولوژی. هر چند که در آمریکا وزنهی عرف بینالملل و دیپلماسی برخلاف ایران دارای اهمیت نیست. لذا این دوگانگی میان سیاست رسمی حکومت و دستگاه وزارت خارجه که در ایران هست در آنجا وجود ندارد.
اما چرا آمریکا از اسرائیل حمایت میکند؟
چارچوب ارزشی که آمریکا را مقید به حمایت از اسرائیل میکند «هولوکاست» است. هر چند که این چارچوب در دهههای اخیر دچار چالش شده است و به استواری سابق نیست. زیرا بر پایهی ارزشهای جهانی که در دهههای اخیر تقویت شده است، فلسطینیها هم به همان اندازه باید از حقوق برابر برخوردار باشند و اشغال سرزمین فلسطینیان و حمله به آنان باید محکوم شود. اما میبینیم که در مورد اسرائیل، آمریکا به ارزشهای جهانی خود پشت میکند و همچنان قطعنامههایی را که علیه اسرائیل صادر میشوند وتو میکند.
پس میبینیم که چارچوب ارزشی و ایدئولوژیک آمریکایی در قضیهی اسرائیل دچار دوپارگی شده است.
اما منافع راهبردی آمریکا در حمایت از اسرائیل چیست.
غربیها مدتهاست که فهمیدهاند که شرق و به خصوص خاورمیانه با آنها تفاوت دارد و هرگز نخواهند توانست خاورمیانهای کاملا غربی بسازند. اسرائیل از این حیث تنها متحد حقیقی غرب در خاورمیانه به شمار میآید.
زمینههای مشترک مسیحی-یهودی، حمایت گستردهی مسیحیان اوانجلیست و لابیهای صهیونیست در آمریکا، و حضور گستردهی یهودیان در کشورهای غربی به مدت چند صد سال سبب میشود که اسرائیل این پتانسیل را داشته باشد تا نماینده و متحد اصلی غرب در خاورمیانه باشد.
اسرائیل خود به اینکه تنها کشور دارای دموکراسی در خاورمیانه است و صاحب تکنولوژی است و موجب خدماتی برای بشریت میشود افتخار میکند و همواره تلاش میکند خود را دارای ارزشهای یکسان با جهان غرب معرفی کند. مثلا به اینکه از گسترش تروریسم نگران است درست مانند غرب.
از طرفی به یک عنوان یک متحد اصلی برای غرب، همکاریهای گستردهی جاسوسی، خرابکاری و نظامی با غرب و به ویژه آمریکا در حوزهی منطقهی کلیدی خاورمیانه دارد.
پس میبینیم که هم آمریکا و هم ایران، در ظاهر بر پایهی نظام ارزشی یا ایدئولوژیک، اما در واقعیت بر اساس منافع راهبردی خود به حمایت از اسرائیل/فلسطین ادامه میدهند.
اما پاسخ به مطلب زیدآبادی این است که در ایران، موضع وزارت خارجه با سیاست حکومت همخوانی ندارد به دلیل پایبندی به دیپلماسی و عرف بینالملل. هر چند که سیاست رسمی حکومت هم بر پایهی دستگاه ارزشی و هم منافع راهبردی به حمایت از فلسطین اهمیت ویژهای میدهد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
رابطه روشنفکر و نظام سیاسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد گفتگو با موسی غنینژاد درباره آینده ایران
مطلبی دیگر از این انتشارات
درباره فیلم «آسمان غرب» محصول سال 1402