دغدغه هویت
نقد مسیح علینژاد
علینژاد در گفتگو با Jordan Peterson (روانشناس و پادکست ساز) مطالبی را بیان کرده که نظرم را در مورد این ویدئو اینجا مینویسم شاید به درد کسی بخورد.
۱. قبلا فکر میکردم که شنیدن حرفهای آبکی امثال علینژاد ارزش شنیدن و وقت گذاشتن ندارد. بخشی هم به این دلیل بود که شخصا از زنانی که وقیح هستند، یا به قول خودشان سنت شکن و شورشی، خوشم نمیآید و از اینکه زنی اینچنین دریده راجع به روابط جنسی، عشق و عاشقی و حاملگی پیش از ازدواجش با صدای جغجغه مانندش هوار بکشد (در همین ویدئو) و دریدگی و بیعفتی و بیآبرویی خود را جار بزند. اما وقتی که بنا بر گفتهی خودش ده میلیون فالور دارد میفهمیم که همین جذابیتهای مبتذل و پیش پا افتادهی جنسی و همین سنت شکنیها برای عدهی زیادی همچنان لذتبخش است و بدیهیاتی که اینجا میخواهیم راجع به آن صحبت کنیم از چشم خیلیها پنهان مانده.
۲. در مورد حجاب اجباری مشکلی که به وجود آمده این است که فعالیت افرادی مثل علینژاد آن را از حالت عادی خارج کرده و همین باعث شده که این مساله تبدیل به معضلی غیرقابل حل شود.
برای حل مسالهی حجاب ابتدا باید آن را از حوزهی امر مذهبی خارج نمود. اولا که حد واقعی و منطقی حجاب از راه مراجعه به عرف جامعه مشخص میشود که در حال حاضر به نظر من لااقل نیازی به اجبار در روسری و چادر و مانتو نیست. در واقع در این زمانه نبود این چیزها باعث برانگیختن توجه کسی نمیشود.
دلیل دیگر غیرمذهبی بودن حجاب توجه به هدف یا غایت حجاب است. حجاب مهم است نه به دلیل آنکه دلایل شرعی دارد بلکه به این دلیل که کارکرد اجتماعی دارد و اگر بپذیریم که به دلیل همان کارکردهایش است که در شرع مبین حکم شده، یعنی به عقلانیت شرع باور داشته باشیم و روح شرع را بتوانیم درک کنیم و نه فقط ظواهر شرعی شده را، بیشتر مشکلاتمان در خصوص حجاب قابل برطرف شدن است زیرا در مییابیم که مسالهی حجاب باید از طریق روش علمی حل شود.
در واقع حجاب چیزی نیست که مانند احکام نماز و روزه از آسمان نازل شده باشد و یقینا کاربردی داشته که حکم شده. حتی در مورد کارکرد اجتماعی نماز و روزه هم میشود بحث کرد اما حجاب صرفا اجتماعی است و نه آسمانی و مذهبی.
کارکرد اجتماعی حجاب «تهذیب نفس» و «حفظ خانواده» است. تهذیب نفس باعث میشود ذهن جوانان به جای آنکه در گرداب بیپایان شهوت غرق شود به مسائل آموزشی، کار، اقتصاد، جامعه و فرهنگ گرایش یابد و جامعه سالمتر باشد. حفظ خانواده نیز نیازمند آن است که درجاتی از پوشیدگی و ستر و عفاف مخصوصا برای زن وجود داشته باشد.
اینکه خود این دو کارکرد در زمانهی فعلی چقدر معتبر هستند جای بحث دارد. مثلا نوجوانانی که ۲۴ ساعت شبانهروز در محیط اینترنت چشمشان به جمال همهی جلوههای بصری روشن میشود دیگر تهذیب نفس در اثر حجاب برایشان کارایی چندانی احتمالا ندارد، یا خانوادههایی که به هزار دلیل دیگر از استحکام سابق برخوردار نیستند. اما این کارکردها عجالتا با درک نادرست قضیه کاملا دگرگون شده، حجاب تبدیل به وسیلهی ابراز تعهد و دوستی نسبت به ولایت/حکومت (یا بیعت) گردیده و بیحجابی مبدل به «یک روش اعتراض» یا «نافرمانی مدنی» یا «نافرمانی طبقاتی» شده. مثلا هر کسی که نسبت به وضع اقتصادی ناراضی است، از آخوندها خوشش نمیآید یا به هر دلیلی به وضع موجود معترض است این شخص نهایتا بیحجاب میشود. در نتیجه افراد جامعه به دو گروه بیحجاب (یا اقسام مختلفش با نامهایی مثل شل حجاب و غیره) و باحجاب تقسیم میشوند و این دوگانهسازی علاوه بر همهی معایبی که برای جامعهی ایران و سلامت و همبستگی مردم دارد، باعث میشود که تعریف حجاب از معنا به کلی تهی شود و به قول همین معترضان فرقی با یک تکه پارچه نداشته باشد.
جالب اینجاست که حتی موافقان حجاب نیز وقتی میخواهند از آن دفاع کنند دلایلی که میآورند با تکیه بر همین موضوع کارکرد اجتماعی است و کمتر صحبتی از دستورات غیر قابل سرپیچی شرعی میشود.
علیالحساب در اولین قدم باید در شیوهها بازنگری علمی صورت گیرد و نه بازنگری مذهبی/فقهی/حقوقی/قضایی که با تشدید برخوردها و مجازاتهای سنگین دیده میشود. زیرا مسالهی حجاب یک مسالهی اجتماعی است و باید به طور علمی و با حضور متخصصان امر (امر غیرمذهبی و بدون دخالت مذهب) بررسی و حل شود.
اما مسالهای که هست فعالیتهای افرادی شبیه علینژاد است که بنا بر گفتهی خودشان هدفشان حذف حکومت است (یا در مواردی حتی تجزیهی کشور) و به وضوح میگوید که انقلاب ۵۷ در اصل انقلاب علیه زنان بوده. همین باعث میشود این نظریه در بین مدافعان حکومت وجود داشته باشد که اگر حکومت در بحث حجاب کوتاه بیاید اختیار امور از کنترل خارج شده، بینظمی در جامعه رواج مییابد و از فردا همه کاملا لخت در خیابان ظاهر میشوند.
در واقع بیحجابی مبدل به ابزار مخالفت، یا به قول علینژاد «نافرمانی مدنی» شده است (در قالب برنامههایی مثل آزادیهای یواشکی و هر دوربین یک خبرنگار) و این از خیانتهایی است که علینژاد و فمینیستهای مشابه در حق زنان ایران مرتکب شده اند. اینها حجاب را مبدل به سدّ دفاعی حکومت کردهاند که طبیعتا این مشکل جز با سرنگونی حکومت و تجزیهی ایران حل نمیشود.
۳. علینژاد نمایندهی سبک رسانه است یعنی خیلی راحت میشود ویژگیهای رسانه، رسانهزدگی و رسانهزدگان را در صحبتهای او پیدا کرد. مثلا دائم از کلماتی همچون آزادی، مردم، جدایی دین از سیاست و دموکراسی سخن میگوید اما هیچ درکی از معنای فلسفی و جامعهشناسی این کلمات و مرجع این کلمات و پیشینهی تاریخی آنها در اروپا ندارد. میگوید ما میخواهیم دین را از سیاست جدا کنیم و بعید است که به جز همین جملهی ناقص و مختصر اطلاعات بیشتری از این موضوع داشته باشد. میگوید هدف معترضان آوردن دموکراسی به ایران است اما اصلا نمیفهمد که دموکراسی چگونه قرار است به ایران بیاید. آیا همانطور که دموکراسی وارد لیبی و افغانستان شد قرار است به ایران بیاید، آیا دموکراسی را باید آمریکا بیاورد، آیا دموکراسی از مسیر تحریم و بمباران مردم ایران حاصل میشود، آیا راهحل احتمالی این اشخاص نسبتی با تاریخ و شرایط اجتماعی ایران دارد. آیا این افراد در خصوص انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی اطلاعاتی فراتر از محتوای رایج رسانهها دارند.
کل درک این اشخاص از انقلاب این است که میگویند آخوندها در ایران انقلاب کردند و حکومت را بدست گرفتند. اما تحلیل تاریخی و علمی این قضایا چیزی نیست که در رسانه پیدا شود. این فرد نه معنای دموکراسی را میداند، نه تاریخ معاصر ایران را میفهمد و نه جامعهی ایرانی را میشناسد. حتی نسبت به کلیت جوامع غربی نیز هیچ درکی ندارد که این دموکراسی چگونه به وجود آمده و آیا اصلا دموکراسی در عمل آنطور است که او تصور میکند. آیا دموکراسی همان مفهوم منزه و پاکی است که در رسانه انگاشته میشود. یک لیست از دیکتاتورها را ردیف میکند و بعد میگوید فرق اینها با غرب این است که دموکراسی ندارند. هیچ منطق علمی در این حرف نیست. کلمات به ظاهر زیبا و فریبندهای همچون دموکراسی و آزادی صرفا کارکرد رسانهای دارند و این اشخاص همان مطالبی که در رسانههای عمومی به صورت بدیهی فرض میشوند را مدام تکرار میکند.
۴. تز علینژاد این است که در ایران یک حکومت مذهبی وجود دارد و یک مردم. حکومت مذهبی به واسطهی مذهب به وجود آمده پس مذهب نیز همانند حکومت مذهبی یک امر باطل است (تا جایی در مذهب ستیزی تندروی میکند که جردن پیترسون هم با او مخالفت میکند). عدهای آدمهای مذهبی هم هستند که تحت تاثیر مذهب طرفدار نظامند و باقی هر چیزی غیر از اینها باشد مردم هستند.
این تز هم رسانهای است و لااقل در میان بخش وسیعی از جامعه تا جایی که من دیدهام طرفدار دارد و حتی موافقان نظام هم این نظریه را تلویحا پذیرفتهاند.
سطح درک این شخص عوامزده از جامعهی ایرانی در همین حد است که همه جا از خانوادهی خودش مثال میزند. ظاهرا خانوادهی بسته و سطح پایین (به لحاظ فرهنگی) خودش را (که به غلط خودش به آن میگوید مسلمان و سنتی) به عنوان نمونهی بخش سنتی و مذهبی جامعهی ایرانی تلقی میکند. از سر بریدن یک دختر توسط پدرش سخن میگوید و این را به عنوان نمایندهای از تودهی سنتی و مذهبی ایران معرفی میکند در حالیکه میدانیم چنین نیست و واقعیت امر بسیار متکثرتر و پیچیدهتر از آن است که در این نمونههای قلیل روان پریش و جنایتکار قابل خلاصه سازی باشد.
۵. علینژاد ضد ایران، ضد ایرانی و پیرو فرهنگ جهانی است. قبلهی آمال او آمریکاست. در همین ویدئو بارها آمریکا را ستایش میکند و نمونههای استثنایی که در ایران اتفاق میافتد را با آمریکا مقایسه میکند. میگوید در آمریکا ما میتوانیم از همه چیز و همه کس انتقاد کنیم. نوجوانان ایرانی میگویند ایران به ما هیچ چیزی نداد اما من زندگیام را میدهم تا ایران آزاد شود (در واقع در اینجا ایران یا وطن فاقد معنا و مفهوم است بلکه آزادی مهم است). در ایران به خاطر افشای فساد اخراج شدم در حالیکه در آمریکا اگر میبودم به من جایزه میدادند. در آمریکا در تظاهرات فمینیستی به دعوت میشل اوباما شرکت کردم و بعد به دوستان ایرانیام نشان دادم و گفتم که اینجا تظاهرات میکنیم و کشته نمیشویم و مورد تجاوز واقعا نمیشویم. خدای من اینجا آمریکاست. اینجا همه چیز آزاد است. در حالیکه در ایران فمینیستها مجازات میشوند.
این حرفها به نظرم جزئی از یک برنامهی تجاری برای جذب فاند و اسپانسرشیپ است. او برای اینکه تماشاگران را بیشتر تحت تاثیر قرار دهد در همین برنامه میگوید:
جمهوری اسلامی کاری ندارد شما جمهوری خواه هستید یا دموکرات، کاری ندارد شما موافق حقوق LGBTQ هستید یا مخالف آن، در هر صورت شما را میکُشد چون شما آمریکایی هستید.
و همینطور ادعا میکند که خطر ربایش از سوی جمهوری اسلامی آن هم در خاک آمریکا برایش محتمل است. او در توجیه برنامهی اقتصادیاش ادامه میدهد:
در این شرایط فقط عملیات پارتیزانی جواب میدهد. اگر از این عملیات حمایت نشود، ایران به چین و روسیه ملحق میشود و دموکراسی خواهد مُرد.
و نیز در نظر داشته باشید که من ده میلیون فالور دارم. نتیجهی منطقی این گزارهها فقط یک چیز است: از من حمایت کنید.
۶. رسانه همیشه کلیشه زده است و علینژاد به عنوان یک آدم سطحی رسانهای از این کلیشهها زیاد دارد. چیزهایی راجع به ایران و مردان و زنان ایرانی میگوید که به عمرمان ندیدیم و نشنیدهایم و فقط آن را باید کلیشههایی دانست که در ذهن بستهی آدمی که از خارج از ایران به درون ایران مینگرد پدید میآید. این ذهنیت بسته در اثر انتزاع به وجود میآید و این انتزاع همهی پراکندگیها و گوناگونیهای جامعهی ایران را نادیده میگیرد. حال این شخص اگر هیچگاه در ایران زندگی نکرده باشد طبیعی است که در اثر فعالیت رسانهها به چنین تفکر انتزاعی و غیرواقعی دست یابد. اما کسی که در ایران زندگی کرده و اینگونه سخنانی را میگوید فقط باید گفت که ضدایرانی است (فرهنگ جهانی).
مثلا میگوید در ایران میگویند اگر به یک زن میخواهی بگویی فلان کار را بکن باید به او بگویی این کار را نکن. ما که تا به حال چنین حرفی را نشنیدهایم اما تعمیم دادن این خصوصیت به همهی زنان صرفا یک کار کلیشهای و حتی ضد فمینیستی است.
یا میگوید در ایران فقط نزدیکان ملاها پولدارتر شدهاند. این مورد هم برای همهی کسانی که بعد از انقلاب وضعشان خوب شده عمومیت ندارد.
یک جای دیگر میگوید که در ایران مردان مالک زنان هستند و مرد میتواند با چهار زن ازدواج کند. مرد میتواند هر کاری با زنان بکند. این حرف برای یک خارجی که تا به حال در ایران نبوده معنای متفاوتی دارد با ما که تا به حال یک مرد چهار زنه حتی ندیدهایم و آن خارجی اینگونه تصور میکند که در ایران همه چند زن دارند.
گفتن این حرفها به وضوح ضد ایرانی است و هیچکس نمیتواند ادعا کند که غربیها در «ایران ستیزی» فرقی میان جمهوری اسلامی و افرادی که در ایران متولد شدهاند (با هر ملیتی) قائل میشوند.
۷. علینژاد دچار توهم است. صحبتهایش راجع به آدم ربایی، اینکه «جمهوری اسلامی ایران را گروگان گرفته»، اینکه «سیستم آموزشی میگوید هی تو میتوانی خواهرت را بکشی» همه ناشی از توهم و غیرواقعی است. در فرازهای ارزشمندی از سخنان خود میفرماید:
من را بدون اینکه انتخابی داشته باشم بیرون انداختند: از روستا، از خبرنگاری مجلس، از مدرسه، از کشور. در روستا اولین کسی بودم که طلاق گرفتم و اولین کسی بودم که ازدواج سفید کردم، در مجلس اولین کسی بودم که فساد را افشا کردم و بعد اخراج شدم.
در همهی اینها نشانهی دشمن انگاری از سوی همگان دیده میشود. یعنی فقط من واقعی بودم و همه علیه من. اما در اینجایی که الان هستم اوضاع خوب است. شما آمریکاییها قدر دموکراسی و آزادیتان را بدانید. نگذارید یک شهروند آمریکایی را درون خاک آمریکا بدزدند. به من توجه ویژه داشته باشید و از من حمایت کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
از «مذاکره» با جهان تا «مناظره» بی برهان
مطلبی دیگر از این انتشارات
دربارهی مناظرهها
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد یک کتاب از دکتر عبدالکریم سروش