پدیده امید دانا

رفتارهای هنجار شکنانه برای بسیاری از نوجوانان ایرانی که تحت تاثیر حباب اجتماعی حلقه محدود اطرافیانشان برداشت های خام و نپخته ای از واقعیات اجتماعی کسب می کنند پدیده ای شناخته شده و عادی است. خصوصا که این نگاه خام با آن خوی هیجان پسندی که در اثر ترشح هورمون های بخصوصی پس از سن بلوغ برای این نوجوانان حادث می شود، که گاهی با عنوان «جنون جوانی» هم شناخته شده، مخلوط گردیده و ترکیبی مخاطره آمیز ایجاد می نماید.

خالق «رودست» یکی از همین نوجوانان بود که وقتی تازه پشت لبش سبز شده بود و به قولی هنوز کاملا سر از تخم بیرون نیاورده بود، بدون اینکه شناختی ولو سطحی از هندسه سیاسی و اجتماعی ایران داشته باشد، با رفتارهای هنجارشکنانه ای بسیار فراتر از شعار کودکانه «مرگ بر اصل ولایت فقیه» موفق شد خود را برای همیشه از زندگی در ایران محروم نماید.

مانند بسیاری دیگر از بخت برگشتگانی که در مسیر خیانت و وطن فروشی قدم می گذارند، امید دانا هم از سوابق درخشان «مبارزاتی» خود، رزومه ای ساخت که زمینه پناهندگی سیاسی وی به سوئد را فراهم کرد.

اما امید دانا با سایر عقب افتاده هایی که چهل پنجاه سال عمر خود را با نازل ترین و خفیف ترین وضعیت زندگی به عنوان پناهنده سیاسی و مزدوران تمام وقت دوزاری هدر داده اند تفاوتی بسیار عمیق و اساسی داشت.

امید دانا باهوش بود. زیرک و با استعداد یادگیری بسیار بالا. امید دانا طی مدت بسیار کوتاهی مسیری فکری را پیمود که دیگران یا چهل پنجاه ساله آن را طی می کنند و یا هرگز به آن درجه نرسیده و نخواهند رسید.

شهرت و موفقیت امید دانا به دلیل دهن کجی به نظام جمهوری اسلامی، یا «رژیم»، یا حتی توهین به مقدسات اسلامی نبود. امید دانا از زمانی ناگهان شهرت یافت که با مهارتی بی سابقه دست به کار دهن کجی و تمسخر اپوزیسیون جمهوری اسلامی و براندازان و بدخواهان نظام شد.

وی با تیزبینی و ذکاوت، سه نکته را به درستی مشاهده کرده و تشخیص داد:

  • اول اینکه اپوزیسیون و براندازان ماهیتی به شدت مافیایی دارند و اکثریت قریب به اتفاقشان توسط حلقه ای کوچک مورد سوء استفاده و استثمار قرار می گیرند. بنابراین، همراهی با این فرقه برای او و دیگرانی که مثل او هستند آب و نان نخواهد داشت.
  • دوم اینکه بخش اعظم ایرانیان خارج از کشور دچار بحران هویت هستند و اگر چه اپوزیسیون برانداز تلاش می کند از طریق تبلیغ نفرت از جمهوری اسلامی، برای آنها هویتی کاذب ایجاد کند، لیکن بخش وسیعی از ایشان کمبودی جدی در زندگی خود را حس می کنند.
  • و سوم اینکه دوران انحصار رسانه های سنتی، مانند تلویزیون های ماهواره ای کوچک و بزرگ، سپری شده و ظهور رسانه های جدید در فضای مجازی امکان فعالیت تک نفره اما حرفه ای (یعنی با قصد کسب درآمد) را فراهم کرده است.

بر مبنای این سه مورد، امید دانا «رودست» را خلق نمود.

مخاطب اصلی «رودست» ایرانیان خارج از کشور بودند. اما طولی نکشید که عده کثیری در داخل کشور هم به جمعیت هواداران آن پیوستند. نکته جالب اینجا بود که اکثر هواداران «رودست» در داخل کشور، از قشر بچه های مذهبی و نوجوانان هوادار نظام و انقلاب بودند.



دهن کجی های امید دانا به اپوزیسیون جمهوری اسلامی و براندازان، که فی الواقع جماعتی پر از تناقض و تضاد و افلیج و بی مایه هم هستند، موجب شد تا اتهام «مزدور رژیم» علیه وی مطرح شود.

اگر چه پذیرش این اتهام که یک فرد هتاک به ساحت قرآن و رسول الله و ائمه اطهار، مزدور رژیمی است که به «ایدئولوژیک»، «متعصب»، «بنیادگرای اسلامی»، و خصائلی از این دست هم متهم است، خود نوعی تناقض تامل برانگیز در ادعاهای جماعت برانداز است. لیکن از سوی دیگر هر کسی که برنامه های امید دانا را دنبال کرده باشد قطعا متوجه شده که اطلاعات این فرد از زیر و بم زندگی شخصی چهره های اپوزیسیون، و همچنین ارتباطات و شبکه سازی های پیچیده میان اعضای آن، چیزی نیست که از عهده یک نفر برآید. ولو اینکه آن یک نفر شخصی بسیار محقق و کنجکاو و متجسس هم باشد، که البته امید دانا به وضوح چنین درجه ای از موشکافی و عمیق شدن در مطالب و مسایل را ندارد.

پس آیا امکان دارد واقعا او «مزدور» یا نفوذی «رژیم» بوده باشد؟

این نکته ای است که اغلب ناظران را به اشتباه می اندازد. امید دانا به همان اندازه مزدور و نفوذی رژیم بوده که روح الله زم مزدور و نفوذی نظام بود.

روح الله زم به خیال خود از منابع اطلاعاتی برای افشاگری و ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی استفاده می کرد. اما در واقع خود او در تور اطلاعاتی سازمان اطلاعات سپاه بود و اطلاعات گزینشی در اختیارش قرار می گرفت.

به همین ترتیب، امید دانا هم پس از مدتی که موفق شد خودش را مطرح کرده و اسم و چهره اش برای مخاطبانش شناخته شد، طبیعتا طرف ارتباط افرادی قرار گرفت که اطلاعات گزینش شده و مورد نظر دستگاه های اطلاعاتی را در اختیار وی قرار می دادند.

لذا وجه تسمیه «رودست» علی الظاهر این بود که یک نفر از دورن اپوزیسیون خارج از کشور بلند شده و علیه همقطاران سابق خود افشاگری و فعالیت رسانه ای می کند.

لیکن «رودست» واقعی آنجا بود که انگیزه های امید دانا، بر خلاف ادعاها و شعارهایی که تحویل مخاطبانش می داد، نه به دلایل سیاسی یا عقیدتی، بلکه بطور خالص بر مبنای انگیزه های اقتصادی بود.

انگیزه های اقتصادی؟ کدام انگیزه های اقتصادی؟ آیا واقعا از سپاه و بیت رهبری مزد می گرفت؟!

خیر. منبع درآمد اصلی امید دانا، محتواهایی بود که در رسانه یوتیوب منتشر می کرد. می توان تخمین زد که در اوج شهرت خود، آمار بازدید ویدیوهای امید دانا و کانال رودست، درآمدی در حدود ماهانه 20 هزار دلار آمریکا برای وی ایجاد می نمود. این میزان درآمد حتی برای متخصصین بسیار ماهر و سطح بالا، در حوزه ها و مشاغل خاص و پیچیده هم بسیار بالا و قابل توجه است. یعنی امید دانا از طریق دهن کجی به اپوزیسیون، به درآمدی بالاتر از بسیاری از مهندسان پرسابقه آی تی و پزشکان و جراحان زبردست رسیده است.

پس از یک طرف به مخاطبانی رودست زد که تصور می کردند او برای رضای اهورا مزدا، یا به دلیل ارادت و علاقه قلبی به ایرانشهر، یا احساس وظیفه نسبت به احیای تمدن پارسی فعالیت می کند.

از طرف دیگر به اپوزیسیون برانداز عقب افتاده و کودنی رودست زد که در ذهن حلزونی خود هنوز خیال می کنند دنیا سیاه و سفید است و تنها راه کسب درآمد از بسترهای نولیبرال غربی این است که به «رژیم» فحش بدهند و لذا اگر کسی به اپوزیسیون و دشمنان نظام جمهوری اسلامی دهن کجی کند، حتما از سپاه پول گرفته!!



رودست سوم امید دانا زمانی علنی شد که پروژه اغتشاشات در ایران آغاز شد.

همانطور که اشاره کردیم، طیف کثیری از مذهبی ها و دوستداران نظام جمهوری اسلامی و انقلاب در داخل کشور هم به مخاطبان و هواداران امید دانا پیوسته بودند. اما این قشر هرگز مخاطب اصلی امید دانا نبودند. چون اینها چندان درآمدی برای او ایجاد نمی کردند.

رسانه یوتیوب در ایران مدتهاست که فیلتر بوده و به دلیل دسترسی دشوار، هرگز اقبال چندانی نداشته است. بخش اعظم مخاطبان و دنبال کنندگان «رودست»، فارسی زبانان و ایرانی تباران خارج از ایران بودند که روز و شب با یوتیوب زندگی می کنند. کثرت بازدیدهای این قشر بود که عامل درآمد قابل توجه امید دانا می شد.

بنابراین، زمانی که اغتشاشات شروع شد، امید دانا به سرعت همراه با جو ذهنی و انتظارات ایرانیان خارج از کشور چرخید و موضعی 180 درجه مخالف مواضع قبلی خود و همچنین بر خلاف انتظارات هوادارن خود داخل کشور گرفت.

همچنین، به دلیل توفیقی که در کسب مخاطبان فارسی زبان داشته و عملا از تمام رسانه های اپوزیسیون برانداز جلو زده بود، این احتمال هم هست که دستگاه های امنیتی صهیونیستی و ضد ایرانی به سراغ وی رفته و از همان وعده و وعیدهایی که به امثال علی کریمی و حمید فرخ نژاد داده بودند به او هم داده باشند. شاید سر کیسه را شل کرده یا پیشنهادی داده باشند که نتوانسته رد کند!

در هر صورت، هوادارن مذهبی و داخلی امید دانا زمانی رودست خوردند که قهرمان دیروزشان ناگهان دوباره به دهن کجی به نظام و رهبری و اسلام و معصومین و غیره پرداخت.

کسی که تا دیروز منتقد دموکراسی و نظریه پرداز پادشاهی و شاهنشاهی بود، ناگهان صحبت از خواست «مردم» می کرد و ادعا می نمود «مردم» مخالف حجاب هستند، ولی چون سرکوب می شوند چیزی نمی گویند!

کسی که «رضاشاه کبیر» را پدر ایران نوین و قهرمان بزرگ خود می دانست، ناگهان به نقد قدرت و لزوم تمکین رهبر نسبت به خواست و مطالبه «مردم» رسید!

در میان اهالی رسانه ایرانی چنین پدیده ای با این درجه از برد و نفوذ میان مخاطبان شاید بی سابقه است. اما در رسانه چی های غربی، بخصوص آمریکایی، این مدل فعالیت کاملا شناخته شده است.

رسانه چی های بسیاری، خصوصا از میان جریان سیاسی چپ، دقیقا همین مسیر را طی کرده و با رودست زدن به مخاطبان خود موفق شده اند به مراکز پول و ثروت متصل شوند. به این ترتیب که در زمان گمنامی با ارائه تحلیل های رادیکال و موضع گیری های تند و به شدت منتقدانه و جنجالی نسبت به نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، موفق به جذب مخاطب و کسب شهرت شده اند. اما در مقطعی وقتی به اندازه کافی مشهور شدند، از این روزمه ای که برای خود ساخته اند استفاده کرده و از همانهایی کنترات و پروژه و بودجه گرفته اند که تا دیروزش شدیدترین انتقادات و مواضع برائت جویانه را نسبت به آنها اتخاذ می کردند.



واقعیت این است که رسانه چی جماعت هرگز نمی تواند تحلیل های جدی و مستقل ارائه نماید. به دو دلیل:

اولا، رسانه چی برای خوشامد مخاطب محتوا تولید می کند و لذا همیشه اسیر تمایلات و گرایشات فکری مخاطب خود است.

ثانیا، رسانه چی از راه فعالیت رسانه ای کسب درآمد می کند و لذا همیشه باید نان را به نرخ روز بخورد.

امید دانا در کار خود استادی بی بدیل و صاحب سبک است. بسیاری به تقلید از سبک وی وارد عرصه فعالیت رسانه ای شدند. برخی رسانه چی ها هم مانند علی علیزاده تلاش می کنند از طریق دهن کجی همزمان به امید دانا و اپوزیسیون برانداز و در عین حال گرفتن ژست های روشنفکرانه و تکرار شعارهای عامه پسندانه و فحاشی های هیستریک به صدا و سیما، به رقابت با امید دانا برخیزند. لیکن تمام اینها نهایتا مقلدین امید دانا هستند و هرگز به پای استاد خود نخواهند رسید.

«رودست» امید دانا درسی بود برای ایرانیان و فارسی زبانانی که از تحولات عرصه رسانه در جهان بی خبر بودند. البته باید جانب انصاف را هم رعایت کرد. امید دانا نه مانند علی کریمی شهرتش را مدیون نظام و دولت و ملت ایران بود و نه مانند حمید فرخ نژاد درآمدش از کیسه نهادهای دولتی و حکومتی و تماشاگران و مخاطبین ایرانی و داخل کشور. شهرتش را از طریق مدل فعالیت رسانه ای خلاقانه و منحصر به فرد خود کسب کرد و درآمدش هم از یوتیوب و شرکت گوگل آمریکا بود. پس بدهی به نظام و انقلاب و ملت و دولت ایران هم نداشت. اگر انتقاد و ندامتی وارد باشد، قطعا نسبت به مخاطبان داخلی اوست و نه خود او.